به گزارش اصفهان زیبا؛ جاوان دیهای در غرب اصفهان و نزدیک به شهر بود. در گذشته جاوان دیهای از ماربین بود؛ ولی اکنون در تقسیمات شهری در منطقه2 شهرداری اصفهان قرار گرفته است. اگر دو کیلومتر رو به غرب از سهراه کهندژ دور شویم، در دو سوی شاهراه، املاک این دیه را میبینیم.
جاوان در اصل «جا+ او+ ان» است. «جا» صورتی از زا از ریشه زایش بوده؛ مثل (دیه زازران) و صورت دیگری است از زه. به عبارتی، جاوان جایی است که به آبزایشی و زاینده منسوب بوده.
دلیل نامگذاری آن هم، فراوانی آب در این منطقه است. در منابع قدیم و دفاتر جزو مالیاتی و اوراق مستمری، نام این دیه را بهصورت جاوان مینویسند؛ ولی در تداول اهل محل، تلفظ آن جوون یا جوآن است.
حقابه جاوان از مادی قمیش، چهار سهم و نیم اشتراکی با برزان بود و از مادی سهم یا خلیل، پنج سهم داشت. در عهد صفوی، جاوان طبق طومار شیخبهایی پنج سهم و چارک، حقابه داشته است (رک:جابریانصاری،1378).
صبح است و جنبوجوش زیادی در خیابانهای منتهی به محله جاوان برقرار است. از سمت خیابان صمدیهلباف وارد محله جاوان بالا میشوم.کوچهباغها و خانههای بزرگ حیاطدار این محله بیانگر باغها و مزارع باشکوه بوده که این محله را به یکی از مناطق سرسبز و زیبای شهر اصفهان تبدیل کرده است.باوجود خشکشدن تمام مادیها و چاههای موجود در این محله، هنوز هم میتوان آثاری از زمینهای سرسبز و درختان میوه را در سراسر محله مشاهده کرد.کوچه سرسبز را برای گشتوگذار در محله انتخاب میکنم. سرتاسر کوچه خانههای قدیمی با ساخت کاهگلی مشاهده میکنم که تعداد زیادی از آنها نیز خالی از سکنه هستند.
داستان باغهای باشکوه محله جاوان
گوشتفروشی آقای نادری در نزدیکی پایگاه بسیج محله قرار دارد. از او میخواهم در رابطه با گذشته محله برایم تعریف کند. از مغازه بیرون میآید و به سرتاسر کوچه اشاره میکند و میگوید: «تمام این کوچه تا انتها مملو از زمین کشاورزی بود. آنقدر آباد بود که میشد همه نوع میوه را در آن پرورش داد.»سپس ادامه میدهد: «آن روزها محصولات کشاورزی اینجا خیلی معروف بود. انواع میوهها از گلابی و گیلاس تا به معروف اصفهان، گندم و جو و سیبزمینی، همه نوع محصولی اینجا کشت میشد و کشاورزان با فروش آنها زندگی میکردند.»
زندگی شادی در جاوان جریان داشت
او به روزگار خوش گذشته اشاره میکند و میافزاید: «آن روزها با طلوع خورشید کشاورزان از خانهها بهسمت زمینهای کشاورزی میرفتند؛ عدهای هم اینجا دامپروری داشتند. آنها حیوانات خود را به صحرا میبردند. بسیاری عادت داشتند همان صبح، غذای ظهر خود را همراه میبردند، سر زمینها کار میکردند و از هوای لطیف آن روزگار بهره میبردند و به رحمت پروردگار امیدوار بودند.»
از او درباره تفاوت جاوان بالا با جاوان پایین میپرسم؛ بیان میکند: «این دو متعلق به یک روستا بودند. بعدها خیابان کهندژ این دو را از هم جدا کرد؛ اما قدمت جاوان پایین بیشتر از جاوان بالاست.»
مکینهها و تأمین آب شرب ساکنان محله
آقای نادری در رابطه با آب محله و چگونگی تأمین آن میگوید: «علاوهبر دو مادی بزرگ که در منطقه وجود داشت، دو مکینه بزرگ (یکی از آنها متعلق به حاجعلی نادری و دیگری مکینهای بود که در خیابان کهندژ قرار داشت) هم تأمینکننده آب شرب بودند؛ اما بعدها با قطعشدن جریان آب زایندهرود این دو مادی خشک شدند و آرامآرام کشاورزی از رونق افتاد.»
او به زمینهای کشاورزی اطراف اشاره میکند و میافزاید: «هنوز هم تعدادی از قدیمیهای محل روی زمینهای کشاورزی باقیمانده خود کار میکنند؛ اما به علت کمبود آب، بسیاری از محصولات آنها کمآببر است.»
باغی به نام بیشه بلبل
نادری به باغ بزرگی به نام بیشه بلبل اشاره میکند و میگوید: «نزدیک آسیاب بزرگ محله، باغ بزرگی قرار داشت که پرندگان بسیاری، بهویژه بلبلها در آنجا زندگی میکردند، مکان خوبی برای آرامش اهالی محله بود. بعدها با تخریب آسیاب و خشکشدن بسیاری از درختان، بلبلها هم از اینجا رفتند.»از او خداحافظی میکنم و بهسمت مسجد محمدیه روانه میشوم. در ابتدای کوچه شماره 30 مشاور املاک آقای جوانی، یکی از قدیمیهای ساکن محله است.
از او میخواهم در ارتباط با گذشته محله بگوید. به خیابان کهندژ که درست روبهرویمان قرار دارد، اشاره میکند و میگوید: «یک زمانی خیابانی به این شکل وجود نداشت. تمام این محله و خیابانهای اطراف، زمین کشاورزی و آبادی بود و تا چشم کار میکرد، آب بود و آبادانی… .» سپس ادامه میدهد: «بعدها با گسترش شهر، جاوانهم به شهر پیوست و شکل آن از روستایی خارج شد و آرامآرام خیابانهای اصلی مانند کهندژ و صمدیهلباف در آن شکل گرفت.»
آقای جوانی تصریح میکند: «البته ساخت این خیابانها برای اهالی بد هم نبود؛ چراکه راه رسیدن به مرکز شهر اصفهان را برای بسیاری از اهالی راحت کرد و آنها توانستند با سرعت بیشتری به شهر بروند و محصولات کشاورزی خود را به فروش برسانند.» او ادامه میدهد: «آن زمان تعداد خانههای موجود در محل بسیار کم بود. تا چشم کار میکرد، زمین کشاورزی بود و باغهایی با میوههای رنگارنگ که در تمام کوچهها خودنمایی میکردند.»
او به پارک بهاران اشاره و اظهار میکند: «این پارک که در محل جاوان پایین قرار دارد، محل قرارگیری آسیاب بزرگ محله و تلاقی یا به عبارتی، سرلت و تقسیم آب مادی قمیش با مادی محله کوهانستان بود.»
آسیاب بزرگی که با جریان آب حرکت میکرد
او از ابهت آسیاب آبی محله میگوید: «آسیاب آبی اینجا خیلی بزرگ بود و پرههای بلندی داشت که با جریان آب بسیار زیادی که در این محله قرار داشت، حرکت کرده و گندم و جو اهالی محل و حتی محلههای دیگر را آسیاب میکرد. بعدها آسیاب را تخریب کردند و به همراه آن، خاطرههای خوش گذشته هم از بین رفت.»
او به خیابان مهدیه اشاره میکند و میافزاید: «این خیابان یکزمانی کوچه کوچکی بود که در خیابان کهندژ قرار داشت. آن زمان از این کوچه با اسب و گاهی با دوچرخه رفتوآمد میکردند و به سمت شهر میرفتند.»
عمارت خان محلی برای سکونت کشاورزان
جوانی به ساختمانها و عمارتهای بزرگ خان اشاره میکند و ادامه میدهد: «البته خان اینجا در مرکز شهر ساکن بود و عمارت آنها دست کشاورزان و ساکنان خود محله بود که میتوانستند از آن استفاده کنند.»
یخچال قدیمی جاوان و تأمین یخ در تابستان
او به یخچال قدیمی محله که در منطقه جاوان بالا قرار دارد، اشاره میکند و میگوید: «در این مکان یخچال بزرگی قرار داشت و دورتادور آن زمینهای بزرگی بود. در تابستان آب مادیها به آن سمت میرفت و زمستانها یخ میزد و محلی برای تأمین یخ ساکنان محله در روزهای گرم تابستان بود.»
مسجد محمدیه قدیمیترین مسجد جاوان
از او در ارتباط با مساجد قدیمی محله میپرسم؛ میگوید: «قدیمها دو مسجد در محله قرار داشت: یکی، در نزدیکی زمینهای کشاورزی قرار داشت که بسیاری از کشاورزها از آن استفاده میکردند و بعدها، بهخاطر گسترش شهر تخریب شد؛ دومی، مسجد محمدیه است که حدود 100 سال از قدمت آن میگذرد و تاکنون دو بار بازسازیشده.»
از مغازه خارج میشوم و به سمت پارک بهاران میروم. بهترین راهنمای من مادی قمیش است. از کنار مادی مستقیم راهم را ادامه میدهم تا به پارک بهاران که زمانی آسیاب بزرگ محله در آنجا قرار داشته است، میرسم. ساعت حدود 12 ظهر است. در کنار پارک که مرز بین محله جاوان و محله کوهانستان است، چند مغازه قدیمی قرار دارد.وارد قدیمیترین مغازه محل میشوم و از صاحب مغازه سراغ قدیمیترین ساکن محله جاوان را میگیرم. آقای خیراللهی یکی از قدیمیترین ساکنان محله است که هنوز هم با همان سبک قدیم لباس پوشیده.
جلو میروم و از او میخواهم از داستانهای جاوان بگوید. میخندد و چشمانش پر از اشک میشود. با مهربانی نگاهم میکند و میگوید: «روزگار خوشی بود. روبهروی این مغازه خانه بسیار بزرگی قرار داشت که خیلیها میگفتند متعلق به خان اینجا بوده است. آن زمان هرکس که برای کار وارد اینجا میشد، میتوانست در این باغ ساکن شود.» سپس به روبهروی همان خانهباغ اشاره میکند و ادامه میدهد: «آسیاب آبی بزرگ محله هم درست روبهروی همین باغ قرار داشت. صدای عبور آب و چرخش آسیاب در تمام محله شنیده میشد. همهجا سبز بود و هیچ غم و غصهای نبود.»
مادی قمیش و سهم و تأمین آب محله
خیراللهی به زمینهای اطراف که حالا به مناطق مسکونی تبدیل شده است، اشاره میکند و میگوید: «اینجا به علت آب فراوانی که از مادی قمیش و مادی سهم میآمد، پر از باغ میوه و زمینهای کشاورزی بود؛ چنار بزرگی هم در نزدیکی آسیاب قدیمی محل قرار داشت که هنوز این چنار در همان محل باقی مانده است.» او با اشاره به مادیها و آبیاری زمینهای کشاورزی، ادامه میدهد: «به عبارتی، همین مادیها جداکننده دو محله از یکدیگر بودند؛ مثلا اینجا مادی قمیش قرار داشت که مرز بین محله جاوان و کوهانستان بود.»
چهارسو؛ مکانی برای خریدوفروش محصولات کشاورزی
خیراللهی به خیابان کهندژ و صمدیه اشاره میکند و ادامه میدهد: «آن زمان این دو خیابان وجود نداشت. تمام محله جادههای خاکی بود و برای رسیدن به مرکز اصفهان باید از آنها عبور میکردیم. یکراهی بود که از سده و خمینیشهر میآمد و به سمت محله ما میرسید و تا چهارسو که در نزدیکی خیابان کاشانی امروزی است، ادامه داشت؛ درواقع چهارسو مکانی بود که اهالی تمام محلهها خریدوفروش محصولات کشاورزی و دامپروری خود را در آن انجام میدادند.»
قصه پرماجرای ساخت حمام محله
از او درباره حمام قدیمی محله میپرسم؛ میگوید: «اینجا حمام خزینهای بسیار خوبی بود. برای ساخت آن سنگهای بسیار بزرگ را بهسختی و با هزار زحمت حمل کردند و درنهایت حمام بسیار خوبی ساختند؛ البته برای تأمین آب آنهم یک چاه در نزدیکی آن حفر کردند.بهوسیله یک گاو آب از چاه کشیده میشد و به این شیوه خزینه حمام را پرآب میکردند. بعدها با یاری یک خیر بزرگوار راهی پیدا کردند و دیگر از گاوها برای برداشت آب از چاه استفاده نکردند.»
پاقلعه و مکانی که محل ساخت قلعه جاوان بود
از خیراللهی درباره قلعه محله میپرسم؛ میگوید: «در گذشته به علت نبود امنیت در بسیاری از محلهها قلعه بزرگی قرار داشت؛ اینجا هم قلعهای بود که صبحها درهای آن باز و شبها بسته میشد.» او ادامه میدهد: «حمام محله ما خیلی بزرگ و محلی برای جمعشدن اهالی محله بود. بعدها که تمام خانهها حمامدار شدند، این حمام هم از رونق افتاد. هنوز دیوارهای حمام باقیمانده، اما کاربری آن تغییر کرده است و دیگر بهعنوان حمام عمومی از آن استفاده نمیکنند.»