به گزارش اصفهان زیبا؛ اکنون به وضعیت جدیدی از استعمار رسیدهایم که آن را «استعمار فرانو» مینامند. این استعمار نه به واسطه قدرت سخت، بلکه با اعمال قدرت نرم، محقق میشود که با عناوینی چون، تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و در نهایت جنگ رسانهای شناخته میشود.
اکنون باید به دنبال آرایش رسانهای کارآمدی باشیم که با شرایط جدید منطبق باشد. لازمه داشتن آرایش رسانهای کارآمد، منعطف بودن، عبور از الگوهای کهنه و سنجش مستمر شرایط محیطی جدید است تا بتوانیم مسیر خود را در کشاکش آن جستجو کنیم.
نبرد نامتقارن یا جنگ ناهمتراز یا جنگ موزائیکی، اصطلاحا به نبردهایی گفته میشود که طرفهای درگیر در آن از توانایی نظامی یکسانی برخوردار نیستند و در یک سو برتری امکانات و قدرت نظامی ارتش دشمن مشخص است. در این موقعیت شیوههای کلاسیک جنگ با دشمن بلافایده است و باید به شیوههای منعطف و ایده محوری در جنگ روی آورد و توان دشمن را متزلزل کرد.
امروزه شاهد روایتسازی و جنگ تبلیغاتی دشمن هستیم که با ابزارهای گسترده رسانهای و ماهوارهای خود، گاه و بیگاه بر ذهن مخاطب خاکستری شبهه افکنی و اثرگذاری کرده و آنها را به خیابان آورده و در مقابل نظام قرار میدهد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی در سالهای گذشته انتظار پاسخ دادن به این جنگ رسانهای را به رسانههای بزرگ رسمی و جریان اصلی (Mainstream) خود مانند صداوسیما، خبرگزاری فارس، تسنیم، ایرنا، مهر، میزان، و… سپرده است.
اما رسانههای جریان اصلی کشور، به تنهایی توان مقابله پایاپای با جنگ روایتهای دشمن را دارا نیستند و ورود رسانههای بَدیل محلی (Local media) به این جنگ و مقابله با سوء استفاده دشمن ضروری است.
در این شماره به دنبال پیشنهاد توسعه و توانمندسازي رسانههاي مستقل محلي هستيم که توسط مردم اداره شود و با موضوعات مبتلابه منطقه خود فعالیت کنند. مردم در جای جای تاریخ جمهوری اسلامی، در سختیها، مشکلات و فتنهها به کمک نظام خود شتافتهاند و الآن نیز در اداره رسانهها باید از ظرفیتهای مردمی استفاده کرد.
رسانههای محلی به دلیل داشتن پایگاهی اختصاصی در میان مخاطبین خود و اعتمادپذیر بودن و درک درست نیازهای آنان، از ظرفیت و توانایی بالقوه به منظور ایجاد تغییرات و تحرک در جامعه محلی برخوردارند و یکی از کارکردهای مسلم و پذیرفته شده آنها همانا ایجاد مشارکت و همبستگی اجتماعی تلقی میشود.
تعریف اشتباه جنگ نرم/ همه چیز جنگ سخت است
به راستی چرا در کشور ما مقولهای به اسم «اعتراض» وجود ندارد و حتی اگر اعتراضِ به حق و مطالباتِ مردمی را شاهد باشیم به سرعت فضا به «آشوب» و «اغتشاش» تبدیل میشود؟ در گران شدن بنزین در آبان 98، شخصی که بالاترین مقام اجرایی و رئیس جمهور مملکت بود، در جملهای تاریخی گفت: «خودم هم بی خبر بودم! صبح جمعه فهمیدم بنزین گران شده!»
طبیعی است که مردم به خاطر اقناع نشدن و گویی نامحرم بودن، به خیابانها آمدند و به نشانه اعتراض اتومبیل خود را خاموش کردند. تا ظهر همه چیز آرام بود، اما از بعدازظهر آتش زدن و تخریب مخوفی شروع شد، به طوری که این افراد دیگر مردم نبودند و حالا باید معترضین واقعی با کنار گذاشتن خواسته خود، جلو اوباش صفبندی میکردند.
در این پدیده که به بهانههای مختلف تکرار میشود، چه اتفاقی افتاده است؟ اولا در رأس نظام برای انتقال صحیح اعتراض مردم سازوکارهای لازم دیده نشده است، درثانی به نظر میرسد از بازیگران نامرئی و شبکه آموزش دیده که به مهندسی فضا و ایجاد فتنه مشغول هستند نباید غافل بود.
خاصیت فتنه در ایجاد گردوغبار در هوا و گل آلود کردن آب است که حق و باطل را در هم آمیزد؛ اما برای اهل علم و تجربه، نقشه بازی چندان پنهان نیست.
حافظه تاریخی ملت ایران هنوز هفت تیر و غم از دست دادن شهید بهشتی و 72 تن از بهترین مغزهای متفکر کشورمان در انفجار حزب جمهوری اسلامی را فراموش نکرده است.
یا انفجار دفتر نخست وزیری در هشت شهریور یا ترور کور هزاران نفر از مردم عادی به جرم داشتن ریش و ظاهر مذهبی، توسط منافقین در دهه 60. منافقین پیر شدند اما جنگ آنها هنوز تمام نشده است و فقط تغییر ماهیت داده است.
معتقدیم اصطلاح «جنگ نرم» غیردقیق و گمراهکننده است. در ادبیات سیاسی دنیا چنین واژهای وجود ندارد و در عوض از قدرت نرم (soft power) سخن به میان آمده است. در همه ارتشهای دنیا، واحدی به نام واحد «عملیات روانی» وجود دارد که ما این تعبیر را به «جنگ نرم» تغییر دادهایم. هرچند رهبر معظم انقلاب اسلامی خود از این واژه استفاده کرد، اما تأکید ایشان بر فضای جنگی حاکم بر فرهنگ بود.
متأسفانه کلمه «جنگ نرم» به اندازه کافی احساسات را درگیر نمیکند و افراد آن را جدی نمیگیرند. در سوی دیگر ماجرا با دشمنی مواجه هستیم که با استفاده از ابزار سایبری، هر لحظه مترصد به آتش کشیدن کشور، به زمین زدن اقتصاد، ترور فیزیکی، و تخریب تأسیسات است. کجای این فضا به جنگ نرم شباهت دارد؟ همه اینها جنگ سخت است.
یارم چو قدح به دست گیرد، ایوان بتان شکست گیرد…
جنگ موزاييكي به معنای دفاع در هر نقطه تعریف میشود که در این راستا نیروهای کشور باید همواره و در هر نقطه آماده دفاع باشند و حتی بدون ارتباط با فرماندهي كل، چنان آموزش ديده و تجهيز شده باشند كه بتوانند آتش به اختيار تصميمگيري كنند و طراحي عمليات خلاقانه انجام دهند. در دفاع موزاییکی نیروی انسانی در وهله اول و تجهیزات در وهله دوم حائز اهمیت بوده و هر استان و منطقه میتواند نیرو و امکانات لازم را برای دفاع فوری داشته باشد.
این دکترین نظامی انعطافپذیر رمز پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه بود که با اینکه در اثر بمباران شدید ارتباط نیروهای حزب الله با مقر فرماندهی قطع شده بود. اما سربازان توانستند رژیم صهیونیستی را به زانو درآورند. در کارزار رسانهای مورد نظر ما نیز لازم است از این دکترین استفاده شود و زمین بازی دشمن را بر هم بزنیم.
تاریخ چه میگوید؟
در زمینه جنگ نامتقارن مثالها و نمونههای فراوانی در تاریخ و متون دینی به چشم میخورد که برای تقریب به ذهن اشاره میکنیم. این نمونهها حتی در کتابهای عهد عتیق نیز وجود دارد.
در کتاب اول سموئیل نبی آمده است که حضرت داوود(ع) در دوره جوانی و در حومه بیت المقدس توانست در یک جنگ کاملاً نابرابر بر جالوت پیروز شود. این چوپان جوان در مقابل یک غول مجهز به سلاح قوی با استفاده از نبوغ، قدرت ایمان و استعداد خود از مبارزه تن به تن اجتناب کرد و با یک قلاب سنگ ساده (فلاخن)، دشمن را از ناحیه سر تا حدّ مرگ مضروب ساخت و پیروز میدان شد. در قرآن کریم نیز بدون ذکر جزئیات در سوره بقره آیه 251 به این ماجرا اشاره شده است.
در صدر اسلام نیز پیامبر اسلام(ص) در شب فتح مکه به یاران خود دستور داد با فاصله چند متری اطراف شهر مکه آتش روشن کنند، این دستور در شب تاریک جمعیت مسلمانان را بیش از آنچه بود نشان داد و با ایجاد وحشت در دل کفار مکه، بدون خونریزی شهر به تسلیم درآمد. این درحالی بود که بدون استفاده از این شیوه نامتقارن لشکر اسلام به راحتی قادر به تسلیم ابوسفیان نبود. (بحارالانوار، جلد 21، ص 111 و ص 131).
ضد جریان در عرصه خبر
پس از جنگ سرد، تقاضای نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات از سوی کشورهای عدم تعهد و «کشورهای جنوب» در اعتراض به نابرابری فاحش و جریان یکسویه اطلاعات از «مرکز» به «پیرامون» افزایش یافت.
«کشورهای جنوب» استعارهای برای کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته در دهه شصت میلادی و تقسیمبندی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جهان بود. در مقابل آن از اصطلاح «کشورهای شمال» برای کشورهای صنعتی توسعه یافته استفاده میشد.
نابرابریهای شمال و جنوب، هم در سطح زیرساختهای فنّی ضروری برای فعالیت رسانهها و سایر امکانات ارتباطی، به چشم میخورند و هم در سطح تولید محتواهای مطبوعاتی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، فیلمهای سینمایی و پیام رایانهای، خودنمایی میکنند. برتری ارتباطی و اطلاعاتی شمال بر جنوب، بهسبب سلطه خبرگزاریهای بزرگ کشورهای غربی بر بازار خبری دنیا، روز به روز نابرابریهای یادشده را تشدید میکند.
در این تئوری، جهان به دو بخش مرکز (جوامع حاکم) و پیرامون (مناطق وابسته) تقسیم شده است. رویدادهای خبری مرکز، که در سیستمهای مطبوعاتی جهان گزارش میشود، از ثقل بیشتری برخوردار است.
تحقیقات مختلفی با این موضوع انجام شده است که چگونه میتوان به یک «ضد جریان» (Counter flow) در مقابله با امپریالیسم خبری در دنیا دست یافت؟
مردمی که سهمی از رسانه ندارند
با رصد اخبار و آییننامههای تنظیم خبر رسانههای رسمی و مطرح کشور، شاهد این قضیه هستیم که نقد ما به رسانههای غربی در مدل «شمال-جنوب یا مرکز-پیرامون»، در خودِ کشور ما نیز صادق است و قشر عظیمی از مردم در سراسر کشور با نیازها، انتظارها، خرده فرهنگها و فعالیتهای مختلف، فرصت اظهار نظر و دیده شدن در رسانههای رسمی را ندارند.
رسانههای جریان اصلی کشور بیشتر به برجستهسازی دعواها و اخبار سیاسی پایتخت کشور و در مرحله بعد دغدغه کلانشهرها (نیمه پیرامون) میپردازند اما سایر شهرهای کوچک کشور (پیرامون) سهمی از رسانه ندارند.
تیتر خبرگزاریها از اخبار مدیرکلها و استاندار و شهردار و امام جمعهها پر شده است. این مسأله موقعی به مشکل و معضل تبدیل میشود که بدانیم مردم «سرمایههای اجتماعی» نظام هستند و جمهوری اسلامی همانطور که مسئولین ارشد نظام و رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها گفتهاند، نظامی مردمی و با پشتوانه مردمی است که حضور مردم همواره در عرصههای مختلف راهگشای این نظام بوده و هست.
نگران سرمایههای اجتماعی باشیم/ کلیشه سیب سمیرم و برنج لنجان!
متأسفانه در سالهای اخیر شاهد این بودهایم که سرمایههای اجتماعی نظام به دلایل مختلف داخلی و خارجی ریزش کرده است. به طور مثال در دور دوم انتخابات یازدهیمن دوره مجلس شورای اسلامی در شهریور 1399 شاهد میزان مشارکت بیسابقه پایین مردم در حوزههای انتخاباتی سمیرم و لنجان در استان اصفهان بودهایم (مشارکت کمتر از 10 درصد در 4 حوزه انتخابیه در تاریخ مذکور). به طور کلی در استان اصفهان مشارکت کمتر از 37 درصد و در مرکز استان اصفهان هم مشارکت کمتر از 26 درصد را در آن مقطع تجربه کردهایم.
شاهد آن بودیم که در همان برهه زمانی (2 ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا)، حجم پوشش وقایع انتخابات آمریکا سهم به مراتب بیشتری را نسبت به انتخابات دور دوم مجلس در کشور خودمان در رسانههای جریان اصلی به خود اختصاص داده بود. جالب است بدانید در همان ایام، شاهد مشارکت 67 درصدی مردم ایالات متحده در انتخابات بودیم.
مشکل کجاست؟ وقتی از دیدگاه رسانهای به آسیب شناسی این مسأله میپردازیم، متوجه میشویم که حتی خود مردم کلانشهر اصفهان نیز آشنایی چندانی با این دو منطقه نزدیک به خود ندارند و تنها با دو کلیشه «سیب سمیرم» و «برنج لنجان» این دو مکان را میشناسند و گویی انسانهای این دو منطقه و مشکلات، دغدغهها، نیازها، آرزوها و فرهنگشان سانسور شده است.
«ارزشهای خبری» برای رسانههای جریان اصلی به گونهای تعریف شده است که گاه حتی مطالبات مردم محلی تمسخر میشود و در نهایت امکان عبور از دروازه بانان خبری را پیدا نمیکند.
این رویه به منافع ملی و امنیت ملی کشور ضرر میرساند و توزیع امکانات و جریان جاری اخبار متناسب با اسناد بالادستی نظام و متناسب با بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی نیست، (درحالی که نیازمند افزایش سرمایه اجتماعی مردمی هستیم).
اما اگر شاهد توسعه رسانههای مستقل محلی قوی برای پوشش اخبار محلی و پیگیری مطالبات مردمی باشیم، آنگاه میتوانیم اعتماد عمومی را جلب کرده، مشکلات را کاهش داده و سرمایههای اجتماعی بیشتری را جذب نظام جمهوری اسلامی کنیم.
انحصار و امپریالیسم خبری
«چهار غول خبری غرب به نامهای «آسوشیتدپرس»، «یونایتدپرس»، «رویتر» و «فرانس پرس» با در اختیار داشتن سرمایههای هنگفت، تجهیزات پیشرفته مخابراتی، ارتباطات ماهوارهای، کامپیوترهای مدرن و خبرنگاران زبده در پوشش حمایتهای سیاسی و اقتصادی نظام سرمایهداری و کمکهای سازمانهای جاسوسی بر جریان اطلاعات و اخبار در جهان خصوصا در کشورهای در حال توسعه سلطه کامل دارند».
صحبتهای فوق از زبان «بن باگدیکیان» روزنامه نگار سرشناس آمریکایی در کتاب «انحصار رسانهها» بود. او با نگاه انتقادی عنوان کرد که «در سال 1981، 46 شرکت بزرگ، کنترل بخش اعظم فعالیت روزنامهها، مجلات، تلویزیون، کتابها و فیلمهای سینمایی را در اختیار خود داشتند؛ امروزه این رسانهها در مقایسه با گذشته درآمد بیشتری ایجاد میکنند ولی تعداد غولهایی که بخش اعظم این درآمد را نصیب خود میسازند، از 46 شرکت به 23 شرکت تقلیل یافته است».
باگدیکیان سالها بعد در کتاب «انحصار نوین رسانهای» صحبتهای قبلی خود را تکمیل میکند و مینویسد:
«5 شرکت با گسترهای جهانی که با بسیاری از ویژگیها و خصوصیات یک کارتل اداره میشوند، صاحب اکثر روزنامهها، مجلات، انتشارات و استودیوهای تولید فیلم سینمایی و ایستگاههای رادیو و تلویزیون در ایالات متحدهاند؛ این پنج شرکت عبارتند از: 1- تایم وارنر ، 2- والت دیزنی ، 3- نیوزکورپوریشن، 4- وایاکام، 5- برتلزمان.»
وی در ادامه با گریز به کتاب قبلی خود از تعبیر جالبی استفاده میکند و میگوید: «ظاهراً انحصارات فشرده و فشردهتر میشوند و گردانندگان رسانههای آمریکا که برای جمع شدن در سال 1983 احتیاج به یک سالن باله در یک هتل متوسط داشتند، در سال 2003، احتیاج به یک باجه تلفن دارند!»
مطالعه برای رسانههای بدیل و جایگزین رسانههای جریان اصلی
رسانههای جایگزین به معنی آنهایی است که رسانههای جریان اصلی نیستند. این رسانهها اطلاعاتی را که از طریق رسانههای جریان اصلی منتشر نمیشود پخش میکنند و در پی شفافیت و پاسخگو بودن مقامات ملی و محلیاند.
دانشنامه بین المللی ارتباطات (جلد 1) در چگونگی اهداف و اداره رسانههای محلی (جماعتی) میگوید:
هدف رسانههای جماعتی خلق همبستگی محلی و از آن طریق توسعه است. هدف «دادن صدا به افراد بی صداست». رسانههای جماعتی را افراد محلی و اغلب سازمانهای مردمنهاد محلی یا پروژههای توسعه تأسیس و اداره میکنند. در هیچ یک از رسانههای جماعتی درآمدهای تبلیغاتی، هزینه اداره ایستگاه (رسانه) را تأمین نمیکند و اغلب نیازمند منابع جانبی هستند.
در حالت آرمانی، فعالیتهای رسانههای جماعتی مبتنی بر کار داوطلبانه است، هرچند متأسفانه داوطلبان تمایل دارند به محض اینکه مهارتهای اولیه را کسب کردند، ایستگاههای جماعتی را به منظور یافتن مشاغلی که دربرابر انجام کار دستمزد دریافت کنند ترک کنند.
مالکیت محلی برای عملکرد صحیح این ایستگاهها الزامی است. جماعت محلی باید احساس کند این ایستگاه به خود آنان تعلق دارد وگرنه موفق نمیشود.
در این بافتار، واژه محلی یا به معنای «مجاورت جغرافیایی» است، یعنی افرادی که نزدیک یکدیگر زندگی میکنند، یا «محلیت» است که به شکلی انتزاعیتر به افرادی اشاره دارد که در علاقهمندی به سیاست، فرهنگ یا یک سرگرمی سهیماند. شیوه مخاطب قرار دادن عامه باید به شکل مشارکتی باشد.
یک موضوع مهمتر تداوم تمرکز ایستگاه بر مسائل محلی است. یک رسانه ارتباط جمعی محلی یا منطقهای حجم گستردهای از موضوعات مختلف را دربر میگیرد، اما اغلب مشخص شده است که تولید برنامههای کاملا محلی غیرممکن است.