به گزارش اصفهان زیبا؛ در عصری که مرزهای جغرافیایی کمرنگ شدهاند، میدان نبرد اصلی از خاکریزها به سمت صفحههای نمایشگر کوچک گوشیهای هوشمند جابهجا شده است. فضای مجازی، امروزه نهتنها ابزاری برای ارتباط و سرگرمی، بلکه به عرصهای برای نبردهای شناختی پیچیده و همهگیر بدل گردیده است.
هدف این جنگ، نه تخریب زیرساختهای فیزیکی، بلکه هجوم به حریم فکر، عاطفه، باور و رفتار فرد و جامعه است. در این یادداشت به بررسی کوتاه نحوه استفاده طراحان جنگ شناختی از فضای مجازی و دنیای دیحیتال میپردازیم.
فضای مجازی: بستر حاکمیت حملات شناختی
فضای مجازی، با ویژگیهای منحصربهفرد خود مانند سرعت، گستردگی، ناشناسی و شخصیسازی محتوا، به محیطی ایدهآل برای اجرای عملیات روانی و جنگ شناختی تبدیل شده است.
در این فضا، «حاکمیت حملات شناختی» برقرار است؛ به این معنا که مهاجم میتواند با هزینهای بسیار کم، از هر نقطهای از جهان، مستقیما به مغز و قلب کاربران جامعه هدفش هجوم آورده، واقعیتها را تحریف کند، تنش ایجاد کند، جوامع را قطبی نماید و اراده آنان را برای مقاومت یا تصمیمگیری مستقل تضعیف کند. این حملات دائمی، نامرئی و هدفمند هستند.
قطبیسازی
مهاجمان شناختی، از یک مکانیسم طبیعی مغز سوءاستفاده میکنند. ایشان میدانند مخاطب با محتوای احساسی و جنجالی و یا محتوایی که خشم، ترس یا هیجان کورکننده ایجاد میکند، تعامل بیشتری دارد. لذا با تولید گسترده و مهندسیشده این محتواها آن را بهصورت وسیع منتشر میکنند. حال الگوریتم نمایش آنها به مخاطب بسیار هوشمندانه پردازش میشود تا مخاطب مکرر با چنین محتواهایی روبهرو شود.
هدف از چنین کاری تزریق هیجان غیرطبیعی به مخاطب برای ایجاد تعصب هیجانی است. فردِ تحتتاثیر حالا به راحتی با مخالف نظر، سلیقه و عقیدهاش مجادله میکند. اینجا گفتمان منطقی جای خود را به توهین و فحاشی میدهد و این نقطهای است که گسست تفکر و سلایق مختلف از یکدیگر گسست پیدا کرده و جامعه به گروههای کوچک متنفر از هم تکهتکه میشود. این رویه بعد از مدتی به دنیای واقعی وارد میشود.
قبحزدایی از ناهنجاریها
در فضای مجازی افسارگسیخته، حملات شناختی از ناهنجاریها قبحزدایی میکند. وقتی قبح ناهنجاریهای فردی و اجتماعی زدوده شود، بسیاری از ضدارزشها به ارزش بدل میشوند، حدود و خط قرمزهای ارزشی و هویت فرهنگی پایمال گشته و اینجاست که زنگ خطر فروپاشی یک فرهنگ به صدا درمیآید؛ زنگ خطری که اگر شنیده نشود، جامعه هدف حملات شناختی، به راحتی عرصه را به مهاجم شناختی خود خواهد باخت.
به عنوان مثال امروزه مکرر شاهدیم معاندین دو واژه غیرت و ناموس را هدف قرار میدهند و با ارتباط دادن آنها با رفتارهای خشن از آنها به عنوان ضدارزش یاد میکنند. حال آنکه این دو واژه در بطن تاریخ کشورمان اصالتی انکارناپذیر دارد و افراد باغیرت بسیاری برای حفظ ناموس کشور در طول این تاریخ کهن جانفشانیها کرده و حماسهها آفریدهاند. طراح جنگ شناختی میداند ایرانی بیناموس و بیغیرت یک فرد منفعل است که هیچ انگیزهای برای مقاومت در برابر بیگانه نخواهد داشت و دودستی کشور و همه چیزش را تقدیم او خواهد کرد.
الگوریتمهای اعتیادآور فضای مجازی
سکوهای اصلی فضای مجازی، بهصورت نظاممند، برای جلب و حفظ توجه کاربران طراحی شدهاند. قلب این طراحی، الگوریتمهای قدرتمندی است که رفتار ما را رصد کرده و محتوایی را نشان میدهند که بیشترین احتمال را برای درگیر کردن و نگه داشتن ما دارد.
این الگوریتمها بر اساس «تعامل» کار میکنند؛ هرچه بیشتر با محتوایی (مثل لایک، کامنت، اشتراکگذاری) تعامل کنید، محتوای مشابه بیشتری دریافت خواهید کرد. این مکانیسم، ما را در یک «حلقه بازخوردی» یا «حباب فیلتری» گرفتار میکند که مدام علایق، تعصبات و باورهایمان را تقویت میکند.
آنچنان رصد دادههای شخصی توسط این سکوها وسیع است که کافی است شما در گوگل چیزی را جستجو کنید و بعد از این، با دوستی در واتساپ در مورد آن گفتوگو کنید، به سرعت اکسپلور اینستاگرامتان از محتوای مربوط به آن پر خواهد شد. متاسفانه افراد باور نمیکنند که فضای مجازی یک دنیای شیشهای برای رصد آنهاست و به راحتی به آن اعتماد کرده و هر چیزی از زندگی شخصی خود را در آنها بارگذاری یا ارسال میکنند.
الگوریتم اعتیادآور با استفاده از دوپامین دیجیتال
دوپامین یک انتقالدهنده عصبی در مغز است که با احساس لذت، پاداش، انگیزه و انتظار ارتباط تنگاتنگی داشته و البته تاثیری زودگذری دارد. «دوپامین دیجیتال» به ترشح این ماده در پاسخ به محرکهای فضای مجازی اشاره دارد. صدای «بیپ» اعلان جدید، لایک خوردن یک پست، افزایش فالوور یا پیدا کردن یک ویدیوی جذاب جدید، خواندن اخبارهای مختلف و …، همگی میتوانند باعث ترشح دوپامین شوند.
این سیستم پاداش، مخاطب را ترغیب میکند تا بارها و بارها به سراغ گوشی خود برود، بنشیند و بدون درک گذر زمان ساعتها مرور کند؛ آن هم نه هدفمند و در پی یافتن مطلبی خاص، بلکه صرفا برای رسیدن به هدیهای که الگوریتم سکوهای فضای مجازی در میانههای این مرور برایش گذاشته تا دوپامین ترشح شود و احساس سرخوشی کند. حالا دوباره به سرعت سطح دوپامین کاهش مییابد و فرد برای فرار از خماری به دنبال هدیه بعدی بیاختیار اسکرول میکند.
آثار مخرب اعتیاد به دوپامین دیجیتال
وابستگی به این «ضربههای» سریع دوپامین، عواقب عمیقی دارد:
الف.کاهش تمرکز و عمق فکری
مغز به تحریک سریع و سطحی عادت میکند و تابآوری آن برای فعالیتهای طولانیمدت و پیچیده (مثل مطالعه کتاب) کاهش مییابد. اینجاست که آنچنان تاثیر سطحیپذیری افزایش مییابد که بعد از مدتی با جامعهای روبهرو میشویم که عمق داناییاش همان محتواهای مجازی است، یک جامعه سطحینگر و متعصب به آنچه توهمزده میداند.
ب.بیقراری و اضطراب
در زمانهای بدون تحریک دیجیتال، فرد احساس بیحوصلگی و اضطراب میکند. فراوانند کسانی که با بیصبری منتظر هستند کار روزانه و وظایف زندگی ایشان پایان یابد تا گوشی را برداشته و به دنیای دیجیتال برای سرخوشی پناه ببرند، بسیاری با گوشی میخوابند و تا بیدار میشوند ابتدا گوشیشان را چک میکنند.
ج.کاهش رضایت از زندگی واقعی
لذتهای کوچک و آرام زندگی روزمره در مقایسه با طوفان محرکهای مجازی، کمرنگ به نظر میرسند. معتاد به فضای مجازی زندگیهای پرزرقوبرق دروغین تبلیغاتی مجازی را باور کرده و با مقایسه با زندگی خود احساس حقارت میکند. این یکی از اهداف جنگ شناختی برای جهتدهی به اذهان مخاطب است تا باور کند ارزشها آن چیزی است که در مجازی میبیند؛ نه آنکه در زندگی و هویت فرهنگی و ملیاش جاری است.
د.اختلال در خواب و سلامت روان
ایجاد اختلال در خواب به دلیل تاثیر نور آبی صفحههای گوشی تلفن همراه و تحریک مداوم ذهن اثبات شده است. استفاده مستمر از گوشی هوشمند قبل از خواب کیفیت خواب را مختل کرده و از دلایل افزایش اضطراب و افسردگی است.
در عمق جنگ شناختی یک بیوتروریسم خطرناک پنهان شده که با روشهای بسیار زیادی مستقیما سلامت روانی و جسمی جامعه را هدف قرار میدهد. شب بیداری و عدم خواب مناسب یکی از تهدیدات جدی سلامتی مخصوصا برای نونهالان و جوانان است و تاثیرات بسیار مخربی دارد. حالا شما تصور کنید کشوری که اینگونه از هر سو تهدید میشود و زیر حملات وسیع شناختی است، اوپراتورهای ارتباطات سیار به مشترکین خود بسته اینترنت رایگان از ۲ بامداد تا ۷ صبح میدهند، انگار ایشان شب بیداری را تشویق میکنند!
معتاد به خبر، سرباز دشمن در جنگ روایتها
جنگ روایتها و فراگیری یک روایتهای خاص، از ابزار جنگ شناختی است. طراح حمله شناختی با بمباران کاربران با محتوای همسو با یک دیدگاه خاص، بهتدریج این احساس را ایجاد میکند که این دیدگاه، «واقعیت مسلم» یا «دیدگاه اکثریت» است. فرد معتاد به خبر توان تشخیص دادن کذب از واقعیت را ندارد. این افراد حتی نمیدانند حجم فراوانی از لایکها و کامنتها توسط رباتها انجام میشود و به سرعت تحت تاثیر آن قرار میگیرند. اینان سرباز دشمن در جنگ روایتها هستند و با باور و بازنشر روایت مطلوب دشمن بدون بررسی منبع و حقایق، به عنصر مطلوب او تبدیل میشوند.
ذهن معتاد به خبر توان تفکر انتقادی ندارد
تضعیف قدرت تفکر انتقادی با ایجاد سطحی باوری ناشی از اعتیاد از اهداف دیگر این حمله شناختی است. ذهن مشغول و معتاد به تحریک سریع، فرصت و توان کافی برای تحلیل عمیق، راستیآزمایی و اندیشیدن نقادانه را از دست میدهد و در برابر شایعات و اطلاعات نادرست آسیبپذیرتر میشود.
انزوا و تخریب تعاملات خانوادگی و اجتماعی
تناقض بزرگ فضای مجازی این است که در عین حال که ادعای «ارتباط» دارد، میتواند به تنهایی و انزوای عمیق منجر شود. حضور فیزیکی در جمع خانواده یا دوستان، اما غرق در دنیای دیجیتال شخصی، کیفیت تعاملات رودررو را به شدت کاهش میدهد. مهارتهای ارتباطی، همدلی و درک غیرکلامی کمرنگ میشوند. این گسست، بنیانهای اجتماعی را سست کرده و جامعه را به مجموعهای از افراد منفرد و بهراحتی قابل تأثیر تبدیل میکند.
راهکار ترک اعتیاد به فضای مجازی و افزایش مقاومت شناختی جمعی
مقابله با این وضعیت، نیازمند یک «مقاومت شناختی» فردی و جمعی است:
الف· آگاهی و نظارت بر خود اولین قدم است. مطالعه و شناخت الگوهای حملات شناختی و تأثیرات آن بر خلقوخو و تمرکز، راه را برای مقابله با آن نمایان میسازد.
ب. مدیریت استفاده از گوشی هوشمند و فضای مجازی با ابزارهای محدودکننده زمان، خاموش کردن اعلان غیرضروری و حذف برنامههای وقتگیر.
ج·انضباط مکان و زمان در استفاده از گوشی هوشمند، تعیین «مناطق بدون گوشی» در خانه (مثل سفره غذا یا اتاق خواب) و تعیین اوقات خاص برای استفاده با زمان محدود و رعایت سختگیرانه این محدودیتها.
د.جایگزینسازی زمان استفاده از فضای مجازی برای پر کردن اوقات فراغت با فعالیتهای مفید و غنیکننده، مانند مطالعه، ورزش، هنر، گفتوگوی رودررو و طبیعتگردی.
خارج از راهکارهای فردی، یک وظیفه بزرگ بر گردن مدیران است که با تقویت سواد رسانهای و آموزش همگانی برای شناخت تکنیکهای جنگ شناختی آگاهی لازم را به جامعه داده و موازی با آن مهارت بسیار بسیار مهم تفکر انتقادی را میان طبقات مختلف مردم با حدود دانش و تحصیلات مختلف پرورش دهند.
عزمی که جدی نیست
مدتهاست که سازوکار کنترل صحیح فضای مجازی در کشورمان در پس تصمیمگیریهای فرسایشی معطل مانده است. فضای مجازی یک ابزار خنثی نیست؛ میدان نبردی است که در آن با ابزار الگوریتمهای پیچیده و مهندسیشده، بر سر باورها و انسجام ملی ما جنگی تمام عیار درجریان است.
پیروزی در این نبرد، با حذف تکنولوژی و فیلترینگهای دور از خرد که به ایجاد بازار زیرزمینی فیلترشکنفروشی ختم شده، میسر نخواهد شد. بلکه با هوشیاری، خودکنترلی و تقویت بنیانهای فکری و اجتماعی ممکن است. آینده فرهنگ و استقلال جامعه ما و کشورمان به این انتخاب وابسته است.
کاش مسئولان امر با شناخت واقعی از این جنگ بزرگ به جای گروکشیهای جناحی فکری اساسی برای این حجم از ولنگاری و افسارگسیختگی فضای مجازی میکردند. ما برای حفاظت از مرزهای فیزیکی کشورمان هزاران شهید دادهایم، اما این تعلل غیرمسئولانه راه را برای حضور دشمن در عمق اذهان جامعه و سلطه بر تفکر و تعاملات آنها باز گذاشته است.
مسئولان امر باید بدانند اگر با ایثار نیروهای مسلح و جانفشانی ایشان قلمرو سرزمینی ما از تجاوز بیگانه ایمن است.ُ اما انفعال ایشان موجب گردیده دشمن با ابزار فضای مجازی به راحتی به عمق خانهها راه یابد.