به گزارش اصفهان زیبا؛ نمیدانستم زندگی هم مثل قیمه باید جا بیفتد! باید خودم را مثل لپهها از مدتی قبل خیس دهم. باید از آن سفتی و سختی دربیایم. وگرنه دندان که هیچ، معده زندگی را هم نابود میکنم.
نمیدانستم! آشپزی بلد نبودم آخر! همیشه آماده جلوی رویم گذاشته بودند. از کجا میدانستم لیمو عمانی بزنم بهتر است یا آبنارنج یا آبلیمو؟ هرکدام عطری میدهد به زندگی.
لیموعمانی زیادیاش تلخ میکند. ماندن زیادش هم! آبلیمو مزه تصنعی میدهد. به ریخت و قیافه قیمه نمیآید. آب نارنج اگر تازه باشد بد نیست. میبینی! هنوز هم نمیدانم کدام بهتر است؟!
گوشت را بگو! آخر گوسفندی یا ترکیب گوسفند و گوساله؟ استخوان باشد یا نه؟ بچهها کوچکاند، حواسم نباشد استخوان گیر نکند به گلویشان! بعد راه گلوی زندگیمان را هم ببندد!
داشتم میگفتم! از گوشت و چربی! قیمههای مامان محشر است. حالا یک وجب که نه ولی همیشه ملحفهای از روغن رویش افتاده است.
اما میگویند روغن هم خوب نیست. میبندد. رگهای قلب را! رگهای زندگیام ببندد چه میشود؟ زندگی سکته میکند؟ زندگی سکته کند چه شکلی میشود؟ نکند کرده باشد؟ زندگی سکتهکرده چقدر زنده میماند؟
باز داشتم میگفتم! رب را بگو! مامان میگوید: «خیلی رب میریزی!» روی طعم غذا غالب میشود. آخر به من نمیچسبد! اگر غذا رنگ و رو نداشته باشد. زندگی هم همین! باید پر از رنگ و عطر باشد. مامان ولی میگوید «چه فایده؟! مصنوعی و کارخانهای است. » راست میگوید!
چطور باید عطر و طعم واقعی بدهد قیمهام؟ زندگیام؟
همه اینها که درست شد میماند جا افتادنش! یکی میگوید دوساعت کافی است. یکی چهار ساعت یکی شش ساعت.
مامان میگوید بستگی دارد! به خیلی چیزها! من هم میگویم بستگی دارد!من نصف روز را میگذارم تا جا بیفتد اما باز هم لپهها نپخته است. زیر دندان رُخ رُخ صدا میکند. معدهمان به هم میپیچد! طعم رب غالب میشود. تلخی لیمو عمانی میافتد به جانش. حالم بههم میخورد!
مامان میگوید گلاب و زعفران و دارچین بزنم ته کار. مجلسیاش میکند. میزنم. عطرِ قیمه مجلسی حتی آب دهانِ دیوارهای خانه را راه میاندازد.
اما با صدای رُخ رُخها و معدهدرد بعدش چه کنیم؟