روش برخورد صحیح با کودکان کار:

دست‌های خسته، دل‌های شکسته!

تعداد کودکان کار کم نیست؛ اگرچه عدد و رقم درستی از آن‌ها ارائه نمی‌شود ولی مشاهدات میدانی نشان می‌دهد که بر همین تعداد نیز روز‌به‌روز افزوده می‌شود.

تاریخ انتشار: 09:26 - شنبه 1402/03/27
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
دست‌های خسته، دل‌های شکسته!

به گزارش اصفهان زیبا؛ همه جا هستند؛ گوشه‌ای دنج در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر، لابه‌لای شلوغی‌ها و ازدحام جمعیت در مترو، در ترافیک شهری، وقتی خودروها کیپ تا کیپ هم قرار گرفته‌اند و یله داده‌اند به هم و حتی در پیاده‌راه‌ها و مراکز و پاساژهای لوکس و لاکچری.

آن‌ها همه جا هستند؛ اگرچه تعدادشان دقیقا معلوم نیست. فقط کافی است نیم‌نگاهی به دور و بر خود بیندازید تا آن‌ها را با همان اندام‌های نحیف و لباس‌های چرک و رنگ و رو رفته و صورت‌هایی که ساعت‌ها پرسه زدن در خیابان، ردی از کودکی برایشان باقی نگذاشته است، مواجه شوید: «آدامس می‌خری؟ تو روخدا ازم گل بخر. ماشینت رو پاک کنم؟»

این صداهای ظریف و کودکانه به گوش همه شهروندان آشناست و بارها آن را شنیده‌اند؛ صداهایی که واکنش‌ها به آن متفاوت است؛ برخی آن را می‌شوند و از سر ترحم به آن پاسخ می‌‌دهند و بعضی دیگر آن را ناشنیده می‌گیرند و بی‌تفاوت از کنار آن‌ها عبور می‌کنند و بعضی دیگر هم آن‌ها را به سخره می‌گیرند و جمله‌ها و الفاظی نثارشان می‌کنند تا قلب‌های کوچکشان را به درد آورند و حسرتی به حسرت‌هایشان اضافه کنند.

کودکان کار البته به این برخوردها دیگر عادت کرده‌‌‌اند؛ دختران و پسرانی که طلوع و غروب آفتاب، هر دو برایشان در گوشه خیابان یا کنج کارگاه‌‌های زیرزمینی خلاصه شده است و سهمشان از کودکی کشیدن بار زندگی بر روی دوش‌هایشان است؛ درست مثل علی، پسر 12 ساله‌ای که افغانستانی است و خرج زندگی را می‌دهد. پدر معتاد است و از کار افتاده و مادر توی خانه‌های مردم کارگری می‌کند.

علی از وقتی دست چپ و راستش را شناخته، توی خیابان‌ها زباله‌گردی کرده و بوی منفور زباله را نفس کشیده است و دارای یک خواهر سه ساله و یک برادر پنج ساله که لابد آینده‌ای شبیه به علی در انتظارشان خواهد بود: «صبح‌ها که هوا روشن می‌‌شود، از زینبیه به سمت خیابان نظر می‌روم و زباله‌گردی می‌کنم. برای عمویم کار می‌کنم. عصرها کیسه‌های بازیافت‌ را تحویل او می‌دهم و دم به دم غروب به خانه بر می‌گردم.»

علی می‌گوید نمی‌داند عمویش چقدر پول به او می‌دهد، او فقط دیده است که سر ماه، عمویش مبلغی را در خانه می‌‌آورد و به پدرش می‌دهد؛ پول اندکی که عمده‌اش دود می‌شود و خرج دوای پدر.

علی چیز زیادی از کودکی و کودکی‌کردن نمی‌داند؛ اصلا کودکی‌کردن را بلد نیست و فقط می‌داند که «دلم می‌‌خواست من هم می‌توانستم مثل بقیه بچه‌هایی که می‌شناختم زندگی کنم.»

مثلا مثل سعید که خانه‌شان تنها دو قدم با او فاصله دارد و اما حالا که مدرسه تعطیل شده، می‌رود کلاس شنا. یا مثل امیرعباس که همین دو‌سه روز پیش از سفر شمال برگشت یا شاید هم احمدرضا که پدرش به تازگی برایش دوچرخه خریده است؛ حسرت‌های علی یکی دو تا نیستند. هر جمله‌ای که از دهان کوچکش به بیرون پرتاب می‌شود، آغشته است به آرزوهای بزرگ و به عمر 12 سال.

زندگی زیر سقف آفتاب

آفتاب که به میانه آسمان می‌آید و گرمای 35 درجه هرم داغش را می‌کوبد به صورت آدم‌ها، همان موقعی که راننده‌های خودرو لم داده‌اند به صندلی و شیشه ماشین را کیپ تا کیپ بالا کشیده‌اند تا باد کولر آن‌ها را از گزند گرما در امان نگه دارد، سعیده 9‌ساله را می‌شود لابه‌لای همین خودروها دید؛ دختری لاغر با صورتی سبزه و لباس‌هایی کهنه و سایز بزرگ که بر اندام نحیفش زار می‌زنند و ردی از دخترانگی برایش باقی نمی‌گذارند.

دست‌های سیاه و کبره‌بسته سعیده توی هوا می‌چرخد؛ وقتی خودش را می‌چسباند به شیشه ماشین و التماس می‌کند تا راننده از او گل بخرد. می‌گوید هر روز با برادر بزرگ‌ترش که 14 سال دارد به خیابان می‌آید و عصرها هم هر‌چه پول به دست آورده، به او می‌دهد تا مرهمی شود بر زخم‌های زندگی‌شان؛ زندگی که سایه پدر بر آن نیست و مادر هم تاب و توان کار کردن را ندارد.

سعیده از آدم‌هایی می‌گوید که هرطور دلشان می‌خواهد با او رفتار می‌کنند: «مسخره‌ام می‌کنند. گل‌هایم را می‌گیرند و پولش را نمی‌دهند. فحش می‌دهند و گل‌هایم را به وسط خیابان پرتاب می‌کنند. دلم خیلی می‌شکند وقتی آن‌ها این کارها را می‌کنند. البته بعضی‌ها هم خوراکی می‌دهند و برایم ساندویچ و بستنی می‌خرند.»

کودکانی که تعدادشان کم نیست

تعداد کودکان کار مثل علی و سعیده کم نیست؛ اگرچه عدد و رقم درستی از آن‌ها ارائه نمی‌شود ولی مشاهدات میدانی نشان می‌دهد که بر همین تعداد نیز روز‌به‌روز افزوده می‌شود.

به تازگی عبدالرضا اسماعیلی، معاون اجتماعی اداره کل بهزیستی از لیدرهایی خبر داده که این کودکان را اجیر می‌کنند تا درآمد آن‌ها را به جیب بزنند. موضوعی که باعث می‌شود، نحوه مواجهه شهروندان با این کودکان در هاله‌ای از ابهام قرار گیرد؛ چرا که از یک طرف کمک‌کردن به آن‌ها باعث افزایش فعالیت لیدرها یا کار کودک می‌شود و از سوی دیگر هم برخی از شهروندان تاب کمک‌نکردن به این کودکان را ندارند.

اما بسیاری از فعالان اجتماعی معتقد هستند که باید از کمک نقدی به این کودکان پرهیز کرد.

در مجموعه 360 درجه، «عنوان اختصاری مجموعه آموزشی در حوزه آسیب‌های اجتماعی» که چندی پیش رونمایی شده بود، ذکر شده است که اگر می‌‌خواهیم به کودکان کار کمک کنیم، برایشان خوراکی‌ها و غذاهای مفید و مقوی بخریم.

این کودکان در فصل‌های مختلف ساعت‌ها در معرض سرما و گرما در کلان‌شهرها در معرض هوای آلوده قرار دارند؛ پس می‌توانیم برایشان مواد غذایی سالم و بهداشتی بخریم. از خرید فست فود و خوراکی‌های مضر یا غذای خانگی مانده در یخچال و مواد غذایی این‌چنینی خودداری کنیم.

در این مجموعه همچنین آمده که باید به کودکان فرصت کودکی‌کردن داد. برای کودکان کار بیشتر امکان تجربه خشونت‌های اجتماعی وجود دارد و کمتر امکان و فرصت کودکی دارند؛ اما یادمان نرود که آن‌ها مثل بچه‌های دیگر نیاز به کودکی‌کردن دارند؛ پس می‌توان برای آن‌ها دفتر نقاشی یا پازل یا خمیر بازی خرید.

همچنین با کمک سازمان‌های مردم‌نهاد آن‌ها را به شهربازی برد. علاوه بر این باید از نگاه‌های بی مورد و تکراری به آن‌ها و تجسس در زندگی‌شان خودداری کرد.

سوء استفاده جنسی یا خشونت علیه آن‌ها را باید یه 123 گزارش داد و آن‌ها را سوژه شبکه‌های اجتماعی نکرد و از ایجاد تماس بدنی مثل نوازش‌کردن آن‌ها هم باید پرهیز کرد.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاه‌ها
  1. Avatar photo مهدی جلالی گفته :

    متاسفانه بیش از هشتاد درصد این کودکان اتباع هستند که این روش برخورد با کودک را از لحاظ فرهنگی اشتباه نمیدونند
    بهترین و کمترین کاری که ما میتونیم در مقابل این کودکان بکنیم این هست که ازشون خرید نکنیم و بهشون کمک نقدی نکنیم. هر ده هزارتومن که ما به این کودکان کمک میکنیم یک کودک کار به جامعه اضافه میشه

دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

3 + نوزده =