به گزارش اصفهان زیبا؛ تربیت سیاسی از منظر منظومه سیاسی اسلام، فرایندی طولانیمدت است که وظیفه نهادینهسازی ارزشها و آگاهیبخشی به طبقات مختلف درباره هنجارهای مطلوب جامعه را بهعهده دارد. در اندیشه اسلامی، موضوع و ماهیت سیاست، هدایت است، نه قدرت و این تعریف، درست برخلاف تعریفهای دیگر نظامهای جهانی از سیاست است که گاهی سیاست را هنر استفاده از امکانات و گاهی آن را مبارزه برای قدرت میداند. خوانش اسلامی سیاست، سبب همنشینی آن با مفاهیمی همچون معنویت و اخلاقمداری میشود. ارسطو نیز معتقد بود که رمز ماندگاری حکومتها درگرو اجرای تربیت سیاسی مطلوب است (ارسطو، سیاست، ص۳۲۷).
ماهیت سیاست در تفکرات آیتالله بهشتی
بررسی مؤلفههای تربیت سیاسی از منظر شهید بهشتی بهعنوان یکی از پیشگامان نظریهپرداز در معارف اجتماعی انقلاب اسلامی، مغتنم و مهم است؛ درحالیکه در برخی نظامهای سیاسی، مرکز ثقل سیاست، دولت و در برخی دیگر، حکومت است و تعاریف مختلفی از تربیت سیاست ارائه میشود، آیتالله بهشتی معتقد بود که هیچ مکتبی بهجز اسلام، صلاحیت تربیت انسانها را ندارد (بهشتی، اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا، ص۵۴).
ایشان مبانی مفهومی تربیت سیاسی را برخاسته از هستیشناختی، انسانشناختی اسلامی و ورود دلالتهای فطری به ساحت تربیت سیاسی میدانست. آیتالله بهشتی غایت روایات و احکام اسلامی را تحقق تربیت میداند و با تمرکز بر مفاهیم انسان آزاد و تقسیم آزادی او به دو بعد درونی و بیرونی، آزادی درونی را بهمعنای رهایی از بند هواهای نفسانی و رذایل اخلاقی و رهایی از تسلط انسانهای دیگر میداند (بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۱۸).
در نظام سیاسی اسلام، قدرت، منحصرا بهمثابه ابزار است و مانند تئوریهای مغربزمین، غایت سیاست محسوب نمیشود. (لکزائی، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، ص۴۳).
شهید بهشتی در امتداد چنین نگرشی، سیاست را در پیوند دو سویه با دین تعریف میکند و سیاستاندیشی را بهمثابه عبادت و عبادت را جدای از سیاست نمیداند (بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۶۴).
ایشان تربیت سیاسی را برخاسته از الهیات دینی و انسانشناسی اسلامی دانسته که متضمن زیست شایسته دنیوی و سعادت اخروی انسان است. مفاهیمی همچون معرفت دینی، معنویت و تزکیه محوری تصریحات متعدد ایشان بر این موضوع است.
مبانی تربیت سیاسی از دیدگاه آیتالله بهشتی
نویسنده مقاله تربیت سیاسی فطرت محور در اندیشه آیتالله شهید بهشتی (مجله پژوهش در آموزش معارف و تربیت اسلامی، دوره اول، شماره چهارم، پاییز ۱۴۰۰)، معتقد است که مبانی تربیت سیاسی از دیدگاه آیتالله بهشتی، توحیدمحوری، تزکیهمحوری و اخلاقمداری است. ایشان درباره محوریت توحید در مبانی تربیت سیاسی خویش، به تمایز جوامع خداپرست از جوامع مادیگرا اشاره کرده و تقوا و فضیلتگرایی را بهعنوان ارزشهای برتر در فرایند تربیتی سیاسی اسلامی قلمداد میکند (بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، ص۷۸).
شهید بهشتی درباره التزام به مبنای تزکیه در تربیت سیاسی، به جایگاه تزکیه در رویکردهای اجتماعی مصلحان اشاره کرده و تزکیه و خودسازی درونی انسان را بهعنوان گام اصلی حیات ایمانی در اجتماع معرفی میکند و رسالت انقلاب اسلامی را تهیه امکانات و فرصتهای لازم در جهت تزکیه همگانی میداند (بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص۶۰).
ایشان درباره مبنای اخلاقمداربودن سیاست، اخلاقگرایی را یکی از مؤلفههای اساسی جامعهشناسی مذهبی در فرایند تربیت سیاسی میداند. تأکیدهای متعدد او به تخلق به آداب انسانی، منحصر به شهروندان جامعه اسلامی نیست و اخلاقمداری در مواجهه با مخالفان نظام سیاسی نیز از بایستههای تربیتی او محسوب میشود.
اصول تربیت سیاسی از منظر شهید بهشتی، عقلانیت و آگاهی، آزادیخواهی، مشارکت، عدالتطلبی و مسئولیتپذیری است. شهید بهشتی تربیت سیاسی اسلامی را برخلاف الگوهای غربی مبتنی بر ابعاد درونی و بیرونی انسان در سه حوزه بینش، نگرش و مهارتهای سیاسی شهروندان جامعه اسلامی میداند.
نظام امت و امامت در اندیشه سیاسی شهید بهشتی
در اندیشه حقوقیسیاسی شهید بهشتی، نام نظام جمهوری اسلامی ایران، نظام امت و امامت بوده و از این لحاظ با هیچکدام از عنوانهایی که در کتب حقوق عمومی و حقوق اساسی بهکاررفته، تطابق ندارد و مختص به فرهنگ اسلام است (بهشتی، مبانی نظری قانون اساسی، ص۳۹).
به این معنا که امت مسلمان و حقگرا همواره بر گرد امام خود که در عصر غیبت، همان فقیه عادل جامعالشرایط است، جمع شده و طی رابطهای مبتنی بر شناخت آگاهانه، فقیه را بهعنوان امام جامعه میپذیرند. در دین مبین اسلام، اصلیترین عامل در جهت پیوند میان افراد جامعه اسلامی، حرکت بهسوی مقصد و آرمانی مشخص است که این مسیر با علم و آگاهی انتخابشده و پذیرش رهبری واحد، لازمه وحدت اجتماعی در این حرکت است (احمدی، مفهومشناسی امت در قرآن و اجتماع، ص۵۰).
شهید بهشتی مؤلفههای نظام امت و امامت را مکتبی، مردمی و غیر تحمیلی بودن، عنوان میکند. ایشان معتقد است که رابطه میان امام و امت در زمان غیبت امام زمان(عج)، نه تعینی است و نه تحمیلی؛ بلکه مبتنی بر شناختی آگاهانه است. آیتالله بهشتی ضرورت ولایتفقیه را ناشی از ضرورت حاکمیت مکتب در جامعه اسلامی میداند.
به عقیده ایشان برای اینکه جامعه اسلامی روند رو به رشدی را تجربه کند و درعینحال اسلامی باشد، فقیهان باید دو مسئولیت بزرگ و اساسی را بپذیرند: اول، فقاهت و تلاش فقیه برای یافتن پاسخ به پرسشهای تازهای که در فرایند تکامل و توسعه جامعه پیش میآید و دوم، ولایتفقیه و حضور راهبری او در اجرای قوانین. این حضور از دو جهت لازم است: یکی، از این جهت که فقیه، پیچیدگی مسائل تازه را بهتر و عمیقتر لمس کند و دیگر اینکه، طبق تجربه تاریخی، نظرهای فقهی خالص و صحیح، معمولا در اجرا، دستکاری شده و از خطر انحراف مصون نیست و حضور رهبر میتواند به حفظ اصالت اسلامی نظام کمک کند (بهشتی، حزب جمهوری اسلامی، ص ۳۸۸).
ایشان درباره جایگاه انتخابگربودن انسان آزاد در زیست اجتماعی خود معتقد است که مردم باید توانایی انتخاب فردی شایسته برای اداره جامعه را داشته باشند؛ لذا این شهید بزرگوار معتقد بود که در عصر حاضر نیز، زمامداران و مسئولان حکومت باید مسئولیت خود را با تکیه بر آرای عمومی کسب کنند و به این ترتیب، تنها کسانی حق زمامداری دارند که از سوی مردم، موردپذیرش و حمایت باشند و هیچکس حق تحمیلکردن خود بر مردم را ندارد.
بههمین سبب، نقش مردم در نظام اسلامی، بیبدیل و ویژه است؛ بهطوریکه همه افراد عهدهدار مناصب حکومتی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، از سوی مردم انتخاب میشوند؛ البته مردم نیز موظفاند برای حکومت مکتبی اسلامی، رهبری را برگزینند که از نظر اخلاق، تقوا، علم و آگاهی به احکام و قوانین اسلامی شبیهترین مردم به امام معصوم(ع) باشد.