انسان امروز در جستوجوی حیاتی گستردهتر، خود را با شهر پیوند زده و مناسبات خود را در آن شکل میدهد. شهر متأثر از ساکنان و ساکنان متأثر از شهر هستند. انسان در شهر به دنبال زیستنی است که او را در مسیر رشد و تعالی یاری دهد.
اما سؤال مهمی که پیش روی متفکران و برنامهریزان شهر قرار دارد، این است که شهر چطور میتواند بستر رشد، کمال و تعالی ساکنانش باشد و حیاتی بهتر را برای آنها رقم بزند؟
در برابر این سؤال، هر کس متناسب با تعریفی که از کمال و تعالی و حیات بهتر دارد، پاسخی را مطرح میکند؛ عدهای راه را در رجوع به توسعه غربی میدانند و معتقدند با کاربست نظریات توسعه شهرهای غربی یا بومیسازی آن بر اساس معیارهای ایرانی اسلامی میتوان به شهر مطلوب دست یافت.
عدهای روی آوردن به آنچه در دوران شکوه تمدن اسلامی رقم خورده است را راه نجات میدانند. عدهای نیز بهدنبال برقراری نسبتی بین شهر اسلامی و توسعه برآمدهاند و معتقدند با تدوین الگوی بومی متناسب با اعتقادات اسلامی میتوان شهر مطلوب را محقق ساخت.
یکی از بهترین و کاملترین کوششهایی که در پاسخ به این سؤال انجامشده است، نظریه شهر و فضای حیات طیبه از دکتر محمد نقیزاده است.
ایشان عالیترین الگوی شهر اصیل اسلامی یا آرمان شهر اسلام را شهر با فضای طیبه مینامند و معتقدند شهر طیبه شهری است که در عالیترین صورت آن انسان کامل و مؤمنان بتوانند مطابق ارتباطات، قوانین و رفتارها و اخلاقیاتی که از چشمه وحی اخذ و تدوین شدهاند، به شيوه مسلمانی در فضا و محیطی متعادل، که بر اساس این ارتباطات و شيوه زیست ساخته شده است زندگی کنند و به حیات طیبه برسند.
به بیان دیگر، با فراهمبودن شرایط حیات طیبه، شهر اسلامی نیز به منصه ظهور میرسد. با ترسیم این افق ایشان در آیات قرآن به بررسی و استخراج الگو، مبانی، صفات و ویژگیهای شهر اسلامی پرداختهاند و معتقدند نظریه ایشان بر آن است تا اصلیترین ویژگیهای شهر آرمانی اسلام، که بتواند مرجعی برای تجلی کالبدی بخشیدن به آن در این دنیا باشد را با استناد به کلام الهی تبیین کند.
ایشان با مطالعه دقیق و دقت نظر مطلوبی توانستهاند بهخوبی این مبانی، اصول و ویژگیها را استخراج و تدوین کنند و به این طریق به سؤال «شهر اسلامی یا آرمانشهر اسلامی چه باید باشد» بهخوبی پاسخ گفتهاند. سپس با توجه به آنچه شهر اسلامی باید باشد، راهبردهایی را پیش روی مدیران شهری قرار دادهاند.
در صورتی که این نظریه بتواند پرسشهای زیر را پاسخ گوید، سیر از نظر به عمل تسهیل میشود:
ارکان مبانی، ویژگیها و صفات شهر چگونه قابل پیادهسازی است؟
شهرهای کنونی چگونه میتواند به سمت شهر اسلامی حرکت کند؟
تفکری که مدیر شهر را قادر سازد در مواجهه با مسائل شهری راهکاری مبتنی بر مبانی اسلامیایرانی ارائه دهد و در حل مسائل توفیق یابد، چگونه به دست میآید؟
نقش اهل شهر در پدید آمدن شهر اسلامی چیست؟
آیا شهر اسلامی از قبل طراحی میشود و نقشهای ازپیشتعیینشده دارد یا در مواجهه با مسائل نسبتهایی را به وجود میآورد که منجر به ایجاد فضای اسلامی شود؟
روح حاکم بر شهر و اهل آن که بتواند بین ارکان و اجزای شهر انسجام ایجاد کند، چگونه بهدست میآید؟
با این همه با نگاه به این نظریه، نکات و ملاحظات زیر به نظر میرسد:
ایشان معتقدند هر پدیدهای دارای مبانی خاص خود است. هرچیزی دارای ارکانی است که بدون آنها، پدیده مدنظر امکان ظهور و بروز نخواهد یافت. هر پدیدهای صفاتی نیز دارد و مضاف بر اینها برای شکلدادن و ایجاد آن باید اصولی را به کار گرفت که با بهکار بستن آنها وجه عینی و کالبدی موضوع موردنظر (به تناسب شرایط زمان و مکان و امکانات در دسترس) متجلی خواهد شد.
این نظریه، مبانی، ارکان، ویژگیها و صفات را مطرح میکند؛ اما چگونگی ظهور آنها در شهر که منجر به پدیدارشدن وجه کالبدی شهر اسلامی است اشارهای ندارد. البته به نظر میرسد اینجا خردی نیاز است که بتواند متناسب با شرایط زمان و مکان و امکانات در دسترس با کنار هم قرار دادن این موارد فضایی را رقم بزند و صرف ارائه نظریه ما را به دستیابی به چنین شهری توفیق نخواهد داد.
درواقع روحی باید اهل شهر و برنامهریزان را دربر بگیرد و آنها واجد خردی شوند که بتوانند مسائل شهر را با توجه به نیاز ساکنان مسلمان آن حلوفصل کنند و در نهایت شهر دارای مناسبات اسلامیایرانی شود.
در این نظریه مطرح میشود که فضای فکری چنین شهری، فضای فکری اسلامی است؛ اما نکته مهم این است که صرف اجتماع مسلمانان منجر به خلق فضاهای اسلامی نخواهد شد. باز اینجا نکته مغفول، آن روحی است که آن اجتماع را دربرمیگیرد و این روح بهصرف داشتن اعتقادات اسلامی پدید نمیآید.
در جایگاه راهکار نیز ایشان راهکارهای متعددی را متناسب با ویژگیهای شهر با فضای حیات طیبه ارائه میدهند؛ اما مسئله این است که باز این راهکارها، پراکنده است و نهتنها به شرایط حصول به این راهکارها اشارهای نشده بلکه بهنظر اینطور تصور شده که مدیران شهر میتوانند با نصبالعین قرار دادن آن راهکارها بهراحتی آنها را در شهر پیاده کرده و درنهایت به یک شهر اسلامی برسند.
بهعنوان مثال پیشگیری از قطببندی شهر و محلات آن بر پایه معیارهای مادی، یا ایجاد زمینههای بروز و رشد احساس خودباوری و هویت معنوی و عبودیت الهی، یا هماهنگی عملکردهای شهری با نیازهای جامعه انسان، نمونهای از راهکارها هستند که صرفا جملاتی کلی هستند و عملا نمیتوان بر پایه آنها اقدام به برنامهریزی یا حل مسئله کرد.
بهنظر میرسد این نظریه در پی ایجاد شهری (جدید) با در نظر گرفتن این ملاحظات است، درحالیکه شهرها اکنون درگیر مسائل متعدد هستند؛ مسائلی همچون آلودگی، فرونشست، ترافیک، فقر و غیره. مدیران شهری به دنبال راهکارهایی برای برونرفت از مسائل پیش رو هستند و در اینجا نیاز است برای حل مسئله راهکارهایی مبتنی بر نیازهای روز جامعه و مبتنی بر مبانی فکری آن ارائه شود.