به گزارش اصفهان زیبا؛ «ناصر ابراهیمزاده» معروف به «ناصر قناد»، از 10سالگی طعم دنیای کیک و شیرینی را چشیده و در قنادی «بابک» و «قنادی نوشین» اصفهان چندسالی کام مردم را شیرین کرده است.
او به خاطر علاقه شدید به این حرفه بلافاصله استاد میشود و در 16سالگی به صورت مستقل خودش قنادی میزند؛ اما با شروع جنگ تحمیلی، تلخی زهر دشمن را به شیرینی قنادی ترجیح میدهد و خیلی زود راهی جبهه میشود.
از رفتنش چیزی نمیگذرد که یکی از فرماندهان که از حرفه و کارش خبر دارد، او را برای قنادی لشکر امام حسین(ع) معرفی میکند.
ناصر قناد که حالا قناد بچهرزمندههای لشکر حسین خرازی شده است، بساط قنادیاش را در شهرک دارخوین پهن و از سال 63 تا سال 67 کام رزمندهها را در این شهرک و با شیرینیهایی که آنجا در قنادیاش میپخته، شیرین میکند. او حالا روایت آن روزها و خاطراتش را برایمان بازگو میکند.
از بین موادغذایی اهدایی از سوی مردم، مواد موردنیاز قنادی را تفکیک میکردیم و شیرینیهای مختلفی از جمله شیرینی نارگیلی، نخودچی، شکری، نان برنجی، کیک تختهای، کیک میوهای و حتی شیرینیهای تر درست میکردیم.
حاج حسین خرازی تأکید کرده بود: «اول برای بچههای خط شیرینی درست کنید و به صورت بستهبندی هم به آنها بدهید، بعد از آن بروید سراغ بچههای گردانها».
همیشه و همهجا اولویت با بچههای خط بود. برنامه به این صورت بود که برای آنها بستههای شیرینی ششنفره آماده میکردیم و البته کارمان نظم داشت و بسیار شکیل بود.
توی جعبههای مقوایی بهطورتقریبی یککیلو و 300گرم شیرینی میپیچیدیم و به هر سنگر از لشکر امام حسین(ع) یک جعبه تحویل میدادیم. سهم هر نفر پنجشش عدد شیرینی بود.
برنامهمان به صورتی بود که هر هفته یکبار یا نهایت دوبار، طبق دستور فرمانده، جعبههای شیرینی برای خط فرستاده شود. گاهی حتی میان گردانهای همجوار هم شیرینی توزیع میکردیم.
برای بچهها و نیروهای مستقر در کردستان هم جعبههای شیرینی را میفرستادیم؛ ماهی یکبار، دوبار، هروقت که پشتیبانی دستور میداد.
بچهها در شهرک دارخوین هم از شیرینی بینصیب نمیماندند. برای جشنها، قبل از عملیاتها، زمان سخنرانیها، به مناسبتهای مختلف، وقتی در مسجد چهارده معصوم دور هم جمع بودند، بسته به تعداد افراد، برای پنجهزار، هفتهزار، 10هزار نفر شیرینی یا کیک پخته و در مسجد توزیع میشد؛ از کیکهای تختهای که روی آن با خلال پسته و بادام تزیین شده بود تا شیرینیهای تر که برای بچهها بسیار هوسانگیز بود. تقریبا هر روز پخت شیرینی یا کیک داشیم؛ برای خط، برای شهرک یا بچههای لشکر در خط مقدم یا کردستان و…!
قنادی شهید صاعدی
رزمندهای داشتیم به نام هاشم صاعدی. او را میشناختم؛ همسایه ما بود. یک مرد بهتماممعنا. در عملیاتهای مختلف شرکت میکرد.
در یکی از عملیاتها بر اثر مجروحیت یکی از پاهایش کمی کوتاه شد. بهخاطر وضعیتش نمیتوانست خط برود؛ اما باز هم دستبردار نبود و دوست داشت کاری انجام دهد.
یک روز از من خواست توی قنادی کمککار من باشد که من هم از این درخواست بسیار استقبال کردم. خلاصه هاشم با ما در قنادی همکار شد. پسرش، حبیب صاعدی، بهمنماه سال 65 در عملیات کربلای 5 شهید شد.
ماه رمضان سال 66 رفتیم کردستان برای رزمندهها زولبیا و بامیه درست کنیم. هاشم صاعدی هم با ما بود. یک روز که توی آشپزخانه مشغول درستکردن زولبیا بودیم، بی ام پی عراقی از قله افتاد پایین و آمد توی آشپزخانه.
من مجروح شدم و هاشم صاعدی شهید شد؛ درست چهارماه بعد از شهادت پسرش. وقتی برگشتیم شهرک دارخوین نام قنادی لشکر امام حسین(ع) را تغییر دادیم به قنادی «شهید صاعدی».
هنوز که هنوز است رزمندهها و فرماندهان هر زمان من را میبینند از مزه دلچسب شیرینیها میگویند که هنوز زیردندانشان مانده است؛ هرچند سالهاست پس از تخریب شهرک، کام همهمان تلخ است!