به گزارش اصفهان زیبا؛ خم میشود و پَر پرچم ساتن سیاه که هرم داغ آفتاب بر آن تابیده و برقش را بیشتر کرده، بالا میآورد: «آقا! میشه از این پرچم عکس بگیرم؟»
زن جوان دوربین گوشیاش را روی نام امام حسین(ع) که به رنگ قرمز بر پارچه مشکی سوزندوزی شده و لابهلای پرچمها خودنمایی میکند، زوم میکند و از زوایای مختلف از آن عکس میگیرد.
دوقدم آنطرفتر میرود و نگاهش را حواله میدهد سمت پرچمهایی که مغازه را سیاهپوش کردهاند و با وسواس طرح و نقشهای آن را به تماشا میایستد.
خیابان هاتف که این روزها به عزای سالار شهیدان نشسته است و مغازههای بیرقفروشی آن در اینطرف و آنطرف خیابان درودیوار خود را سیاه کردهاند، بیشتر از هر زمان دیگری شلوغ است.
مغازهها مدام پُر و خالی و آدمهایش با پرچم سیاه از مغازهها خارج میشوند. چشمهای خریداران لابهلای پرچمها میچرخد و روی برخی خیره میماند؛ مثل اکبر، مردی 48 ساله که به همراه همسرش پرچم و بیرقهای سیاه را وارسی میکند.
نگاهش بر پرچم مخملی که نام حضرت ابوالفضل (ع) بر آن حک شده، متوقف میماند و زیر لب میگوید: «یا قمر بنیهاشم، خودت هوایمان را داشته باش!»
میگوید بیستسال است که نذر کرده محرم که از راه رسید، پرچم سیاه منقش به نام حضرت ابوالفضل(ع) بر دیوار خانهاش علم و در روز تاسوعا غذای نذری لابهلای دستههای عزاداری توزیع کند: «اسم پسر 20سالهام ابوالفضل است و سالها پیش که بچهدار نمیشدیم، همراه با همسرم نذر کردیم که اگر مشکلمان برطرف شود، اسم فرزندمان را ابوالفضل بگذاریم و در روز تاسوعا نذری بدهیم. خدا خواست و این اتفاق افتاد و حالا پسرم هم در این کار ما را همراهی میکند.»
ادای نذر با خرید پرچم
گوشهای فروشندگان پرچم در خیابان هاتف از این حرفها زیاد شنیدهاند؛ همانها که میگویند فروش پرچم و بیرق سیاه برایشان سالهاست که رزق و روزی به همراه داشته است و عشق به امام حسین (ع) باعث شده تا آنها از کارشان دست نکشند.
مرد میانسالی که مغازهاش کوچک است و پرچمها و پارچههای سیاه و سبز جای خالی برایش باقی نگذاشتهاند، میگوید که بیشتر خریدارانش مردمی هستند که نذر دارند در این ایام با سیاهپوشکردن درودیوار خانهشان ارادت خود را به حضرت نشان دهند: «خیلیها در این ایام میآیند پرچم سیاه بخرند. بیشترشان هم به خاطر ادای نذرشان خرید میکنند؛ علیرغم اینکه در یکیدو سال اخیر قیمت پارچهها و پرچمها خیلی بالا رفته است.»
مرد میگوید که بیست سال است فروشنده پرچم است و پیش از این پردهفروشی داشته است؛ سالهایی که البته فقط ایام محرم و شعبانیه و غدیر اوج فروشش بوده است: «هر شیعهای خدمتکردن به امام حسین (ع) را دوست دارد و من هم عاشق این کار هستم و معتقدم این شغل، برایم همیشه برکت داشته است.»
زندگیام ششدانگ به نام حضرت است
اعتقاد به برکتداشتن این شغل، حرف مشترکی است که تمامی فروشندهها اگر پای حرفهایشان بنشینی، از آن سخن میگویند.
مرد جوانی که لباس سیاه به تن کرده، پرچمها را گردگیری میکند و میگوید که چهارسال است در این مغازه کار میکند و تنها برای رزق و روزیاش هم این شغل را انتخاب کرده است: «در طول زندگیام، چیزهایی از حضرت دیدهام که باعث شده تمام زندگیام را ششدانگ به نام او بزنم؛ چیزهایی که تمایل ندارم از خیلیهایشان حرف بزنم و میخواهم آنها را در سینهام نگه دارم.»
آفتاب تندوتیز این روزها سایه انداخته بالای سر پرچمها و بیرقهای سیاه که از درودیوار مغازهها آویزان شدهاند و نای تکانخوردن ندارند.
مرد میگوید که ماجرای او و ارادت ویژهاش از 12 سال پیش شروع شده است؛ زمانی که تصادف میکند و به کما میرود و امیدها برای زندهبودنش پس از 9 روز جان میبازند: «قرار بود روز دهم دستگاه را از من جدا کنند؛ اما این اتفاق نیفتاد و من به زندگی برگشتم. سالهای دور، پدربزرگم در روزهای تاسوعا و عاشورا سمنو نذری میپخته است و مادربزرگم نذر کرده بود اگر من شفا پیدا کنم، در این روزها من سمنو بپزم و نذری بدهم. از آن روز تا الان هم این کار را انجام میدهم و ضمن اینکه چهارسال است که پرچم و ملزومات عزاداری میفروشم، بیرودربایستی میگویم، من هرچه دارم از حضرت دارم و شغلم را هم برای رزقی که دارد، انتخاب کردهام.»
لابهلای پرچمها و پارچههای سیاه که مثل تنپوشی مغازه را پر کردهاند، چیزهای دیگری هم میتوان یافت. فانوسهای کوچک و شمعدان و قوری و استکان و قندانهای منقش به نام ائمه و زنجیرها و طبلهای کوچک و بزرگ.
مرد فروشنده میگوید که خریداران این ملزومات نیز زیاد هستند و بیشتر هم صاحبان هیئتها و دستههای عزاداری آنها را میخرند.
میان خریداران مرد و زن، اما کودکان نیز به چشم میخورند؛ بچههایی که دست در دست پدر و مادر خود زنجیر یا طبل کوچم میخرند و به قول فاطمه، زن جوانی که دو فرزند دارد، از همینالان یاد میگیرند که «پا در رکاب حضرت بگذارند.»