به گزارش اصفهان زیبا؛ نرگس لقمانیان، متولد 1377 در اصفهان و دانشآموخته فیزیک دانشگاه اصفهان است. او از سال 1388 پا به دنیای نویسندگی گذاشت.
لقمانیان که اولین استادش را در حوزه نویسندگی هاجر صفائیه میداند، بعد از طی دورههای نویسندگی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و نقد کتاب، از سال 97 وارد دفتر تاریخ شفاهی شد و با طی آموزشهایی، نوشتن در این حیطه را آغاز کرد.
این نویسنده جوان پیش از این، کتاب «یزله بر دجله» را با محوریت خاطرات شفاهی مردم عراق از تشییع سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس با همکاری دفتر تاریخ شفاهی اهواز و فاطمه ملکی نوشته است.
کتاب دیگر او «در سالهای شیدایی» است که در مراحل آخر تولید و چاپ و درباره یک هنرمند در کاشان است. «خانهتاب» جدیدترین اثر نرگس لقمانیان است که انتشارات راهیار بهتازگی آن را روانه بازار نشر کرده است.
این کتاب سیری در فرهنگ عامه مردم اصفهان طی سالهای 1314 تا 1320 است که به سراغ وقایع تاریخی آن زمان همچون قانون کشف حجاب، ممنوعیت برگزاری مجالس روضهخوانی و قانون متحدالشکلشدن لباس رفته است.
به مناسبت انتشار این کتاب، با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
محتوای کتاب را بر چه اساس انتخاب کردید؟ مراحل پژوهش کتاب چطور پیش رفت؟
مصاحبههای کتاب را بر اساس یک پیشپژوهش انجام دادیم. در این مرحله با همکاری تیم پژوهش، حدود سی کتاب، 69 مجله و 22 سایت را فیشبرداری و حدود هزار فیش تاریخی را از سال 1314 تا 1320 جمعآوری کردیم.
به این صورت یک کشکول وسیع از موضوعات را داشتیم؛ مثل قانون متحدالشکل شدن حجاب، سربازی اجباری، ممنوعیت روضهخوانی، خیابانکشی، انتخاب فامیل، ورود لهستانیها به ایران، شیوع تیفوس و وبا در ایران، رونق کارخانههای نساجی و به دنبالش تعطیلی حجرههای پارچهبافی و… .
با توجه به بافت بومی و سنتی اصفهان سه موضوع را انتخاب کردیم؛ قانون متحدالکشل شدن حجاب که شامل ممنوعیت حجاب برای بانوان و ممنوعیت عبا و عمامه برای آقایان بود، ممنوعیت روضهخوانی و قحطی.
این سه موضوع، محورهای اصلی کتاب را تشکیل میدهند و خاطرات راویها بر اساس این سه موضوع در بازه زمانی 1314 تا 1320 بیان شده است؛ با این حال، خاطرات پیشینه هم دارند.
مصاحبهها چه روالی را طی کرد؟
بعد از مرحله پیشپژوهش، مصاحبهها را شروع کردیم. اولین و مهمترین مشکلی که در آغاز مصاحبهها به آن برخورد کردیم، شیوع بیماری کرونا در سال 98 بود.
در عین حال اصرار داشتیم مصاحبههایمان حضوری و برای استناد خاطرات، تصویری باشد و این کار را خیلی سخت میکرد. از طرف دیگر وجود بیماری کرونا و سن بالای سوژهها مانع بزرگی بود.
در کنار همه اینها، سوژههایمان سالمندان بودند و ممکن بود بهزودی آن افراد و خاطراتشان را از دست بدهیم.
به لطف خدا کمکم راه باز شد و با روش گلولهبرفی کار را پیش بردیم؛ یعنی به سراغ هر سوژهای که میرفتیم، از او میخواستیم سوژههای دیگر را به ما معرفی کند و به همین ترتیب راحتتر کار را پیش بردیم.
پیش از مصاحبه، معارفه تلفنی میگرفتیم و با سوالاتی متوجه میشدیم که آیا افراد خاطرهای از آن دوران دارند یا نه. اگر خاطره داشتند، قرار مصاحبه حضوری میگذاشتیم و با دوربین خدمتشان میرسیدیم.
هر مصاحبه حدود دو ساعت طول میکشید. برای این سه موضوع، به طور مفصل سؤال میپرسیدیم و جزئیات را دریافت میکردیم. از پیشینه خانوادگی هم میپرسیدیم.
یک طرح پرسش صدسؤاله داشتیم که بر اساس همان معارفه اولیه به نتیجه میرسیدیم که کدام سؤال را اول بپرسیم. به این ترتیب از سال 98 تا سال 1400 با 230 سوژه، حدود 200 ساعت مصاحبه انجام دادیم.
علاوه بر شهر اصفهان، به اطراف اصفهان همچون خمینیشهر، رهنان، خوراسگان که قدیمها از اصفهان جدا بوده و نیز شهرضا سر زدیم و مصاحبه گرفتیم.
در این میان سراغ خانوادههای شاخص اصفهان هم رفتیم؛ زیرا خانواده علمای قدیم اصفهان برهمکنش بیشتری با قانون ممنوعیت روضه و ممنوعیت حجاب داشتند.
فرایند نگارش کتاب چقدر طول کشید؟ در این راه چه مشکلاتی داشتید؟
نوشتن این کتاب سال 1400 شروع شد. من یکی یکی متن آن 230 مصاحبه را میخواندم و آن دسته از مصاحبههایی را که به من روایت نیمهبلند میدادند، انتخاب میکردم.
آن سه موضوع گفتهشده را جدا میکردم و مینوشتم. چون راویها به واسطه زندگی در یک بوم مشابه، راهکارهای مشابهی میدادند، گاهی روایتها به تکرار میافتاد.
سعی میکردم خاطراتی را جدا کنم که حرف جدید و پیشینه داشته باشند. این پیشینه باعث تفاوت و تمایز روایتها با هم میشد.
گاهی دست من برای فضاسازی خالی بود. گاهی راوی برای ما فضاسازی و خانه و محله را کامل توصیف میکرد؛ اما گاهی راویها نشانی کلی از فضا میدادند و من مجبور میشدم با جستوجوهای بسیار از میان منابع مکتوب و اینترنتی و گرفتن مصاحبههای تکمیلی، فضای واقعی و قدیم آن مکانها را پیدا کنم.
به این صورت، در این کتاب اسامی همه محلهها، اسامی واقعیشان در همان زمان است.
از صحت و سقم روایتها چطور مطمئن میشدید؟
ما تکتک گفتههای راوی را بررسی میکردیم. گاهی راوی چیزی میگفت که برای تأیید گفتهاش سندی وجود نداشت و ما آن را حذف میکردیم. تقریبا تمام گفتههای راویها اسناد دارند و همه اسناد در کتاب موجود است.
دو سال پیش، حدود 250 سند را از سازمان اسناد تهیه کردیم. اسناد مربوط به آن سه موضوع در آن بازه زمانی را بررسی کردیم و اسنادی را انتخاب کردیم که با روایتهای کتاب مرتبط و منطبق بود.
چرا این قالب را برای تدوین خاطرات برگزیدید؟
از میان 230 راوی، سی راوی شاخص داشتیم؛ از این جهت که خاطراتشان شاخص بود و جزئیات بیشتری را به یاد داشتند. آدمهای خاطرهگو و قصهگویی بودند و میتوانستند خوب خاطره تعریف کنند. در خاطراتشان میشد شخصیت و فضا و بوم را پیدا کرد.
ما این سی راوی را جدا کردیم و خاطراتشان را در کتاب آوردیم. به دنبالش، قالب کتاب را روایت نیمهبلند انتخاب کردیم؛ چون خاطراتشان در مصاحبهها جزئیات و پیشینه بیشتری داشت.
پیشینه یعنی راوی از پدرش میگفت و شغل و شخصیتش را با جزئیات توصیف میکرد. یا درباره محیط خانه و محله و همسایهها با جزئیات صحبت میکرد. ما با این جزئیات میتوانستیم روایتهای نیمهبلند خلق کنیم.
چون این سی راوی شاخص بودند، دست من نویسنده بازتر بود تا بتوانم از بخشی از خاطرات برای ایجاد تعلیق استفاده یا فضاسازی و شخصیتپردازی کنم. اینها را تا حدی میشد از خود مصاحبهها استخراج کرد.
بعضی از نقاط داستانها هم با استفاده از جستوجوی اینترنتی تولید شد؛ مثلا جایی راوی درباره روضه خانه زرگرباشی در سال 1315 میگوید.
در اینترنت جستوجو کردم و دیدم محرم 1315 در آن زمان مطابق با فروردین بوده و میشد برای فضاسازی از آن استفاده کرد.
به نام سرفصلها چگونه رسیدید؟
هر راوی سه موضوع اصلی را در حرفهایش داشت که پیشتر گفته شد. در واقع خاطرات هر راوی به سه دسته تقسیم میشد که ما اینها را به روش خودمان نامگذاری کردیم.
روایت اول با نام «آستانه»، خاطرات راوی از سالهای ممنوعیت حجاب و عبا و عمامه است. روایت دوم با عنوان «آسمانه»، درباره ممنوعیت روضه و «آشخانه» درباره قحطی است.
این اسامی را بر اساس اجزای خانههای قدیمی انتخاب کردیم؛ چون خانه برایمان محوریت داشت. آستانه ورودی و دالان خانه بود. آسمانه پشتبام خانه بود و آشخانه همان مطبخ و آشپزخانه.
در مطالعه کتاب متوجه شدم لهجه اصفهانی کاربرد چندانی ندارد و کلماتی به صورت گزینشی آورده شده است.
لحن روایتها بسیار داستانی و عامیانه است و در آن از لحن اصفهانی استفاده شده و معانی برای مخاطب غیراصفهانی در پاورقی آورده شده است. ما از لهجه برای نمک کار استفاده کردهایم. برای این کار ارزیابیهای مختلفی صورت گرفته است.
ارزیابها اغلب غیراصفهانی بودند و اصرار داشتند متن کتاب برای مخاطب غیراصفهانی واضح باشد. در این کتاب کلمات اصفهانی به کار رفته است؛ مثلا اصفهانیها به سطل آب میگویند «دول» و غیر از آنها میگویند «دلو» که به این نکته در پاورقی اشاره شده است.
به همین ترتیب از کلمات اصفهانی استفاده شده و معنی آنها در پاورقی آورده شده است؛ اما لهجه کتاب کاملا اصفهانی نیست.
چطور با تجارب زیسته انسانهای آن زمانه آشنا شدید؟
نویسنده برای نوشتن درباره یک شخصیت، باید با آن شخصیت به طور کامل آشنا شود تا بتواند او را بشناساند. مهمترین امتیازی که داشتم، این بود که در بیشتر مصاحبهها یا به عنوان فیلمبردار یا محقق حضور داشتم و قبل یا بعد از مصاحبه با راوی تعامل میکردم.
میدانستم لحن و شخصیت راوی چگونه است. وقتی متن مصاحبه به دستم میرسید، با یک متن خشک مواجه میشدم. اما به دلیل حضورم در مصاحبهها میتوانستم صدا و لحن راوی را به یاد آورم.
همچنین مصاحبهگرفتن در فضای خانه راوی خیلی به من کمک میکرد. در کنار اینها سعی کردم کتابهای مربوط به آن زمان را زیاد بخوانم.
به نظر خودتان که نویسنده اثر هستید، ویژگی خاص «خانهتاب» که عامل تمایز آن از سایر آثار مشابه شده، چیست؟
«خانهتاب» برای مخاطب فقط قصه میگوید و تحلیل و بررسی نمیکند؛ قصههایی کاملا واقعی با زبان ساده و داستانی که آن را مدیون راویها هستیم.
به همین دلیل کتاب خستهکنندهای نیست و علاوه بر اینکه داستانی است، نقطههای روشن و تاریک از تاریخ در میانشان پیداست و خواننده با تاریخ شهرش آشنا میشود.
«خانهتاب» یک اسکن هوایی از شهر اصفهان از آن دهه است؛ همچون مداحان و وعاظ و روضههای معروف دهه بیست در اصفهان، غذاهای معروف، معماری خانهها، محلهها و اقلیتهای مذهبی ساکن اصفهان.
دغدغه خاصی برای نوشتن این اثر داشتید؟
سالهای 1314 تا 1320 شاید دورترین سالهایی از ما باشند که راویهایش هنوز زندهاند و از آن زمان خاطره دارند؛ بنابراین باید دست میجنباندیم. این کار را باید سالها قبل انجام میدادیم که نشده بود. این خاطرات هر لحظه در حال ازبینرفتن بودند.
ما از میان سی راوی، چهار پنج راوی را بعد از مصاحبهها از دست دادیم و از دنیا رفتند. الان خاطرات و همچنین تصویرشان را داریم و خانوادههایشان از این بابت بسیار راضیاند و میگویند پدر و مادرشان این خاطرات را برایشان تعریف نکرده بودند.
این دغدغه را داشتیم که تا زمانی که راویها در قید حیاتاند و خاطراتشان گم نشده، این بخش از تاریخ را ثبت و ضبط کنیم.
پس موضوع برایتان جذاب بوده است.
ما در کتابهای تاریخی درباره قانون متحدالشکلشدن لباسها و کشف حجاب زیاد خوانده بودیم و اینکه اصلا چه شد این قانون اجرا شد.
اما دوست داشتیم بدانیم مردم معمولی که در کوچهبازار حضور داشتند اما در تاریخ جایی ندارند، چه برهمکنشی با این قانون داشتند و زندگی و مراسمهایشان چه تغییری کرد.
برایمان مهم بود که با یک نگاه و لنز میکرو به تاریخ نگاه کنیم. غیر از خود واقعه تاریخی که در پیشگفتار کتاب به آن اشاره شده، روایت آدمهای معمولی آن زمان را ارائه کردیم. اینکه چطور با این قوانین کنار آمدند و چه راهکارهایی برایش داشتند.
درباره کنش زنانه بانوان آن دهه بگویید.
در این باره زیاد میشود گفت. آنچه در تاریخ دیدهایم، این است که در پی اجرای این قانون، زن ایرانی آن دهه خانهنشین شد و تصویر منفعلانهای از او سراغ داریم. در صورتی که واقعیت این تصویر کاملا پویا و فعالانه است.
خانمهای خانهنشین اصلا منفعل نبودند؛ بلکه تولیدکننده بودند؛ مثلا پارچههای کرباس و کیش و گیوه تولید میکردند، یا به دخترکان محله قرآن آموزش میدادند، یا با گز «سلامتیان» که برند مشهور گز آن زمان بوده، همکاری میکردند.
با این حساب زنان در آن زمان خود را به نحوی مشغول میکردند و گرفتار افسردگی و تبعات خانهنشینی نمیشدند.
در پژوهشمان محورهای مختلفی داشتیم. مثلا روانشناسانه و اینکه آن اتفاقات برای خانمها در آن زمان چه تبعاتی از لحاظ روانی داشت.
یا محور مد و زیباییگرایی را داشتیم و اینکه لباسها چه تغییری کرد. یا نگاه اجتماعی داشتیم و اینکه جمعهای اجتماعی با چه تغییراتی مواجه شدند.
خانمها از لحاظ روحی آسیب دیدند؛ اما دچار انفعال نشدند. غیر از این فعالیتهایی که ذکر شد، زنان به شدت با هم همدل بودند. آنها از طریق پشتبامها به خانههای هم میرفتند و با هم ارتباطات همدلانه داشتند.
مادر یکی از راویها به همین طریق به سراغ همسایهها میرفت و به آنها دلداری میداد که ظلم بهزودی از بین میرود. از طرفی خانمهایی را داشتیم که به دلایلی همچون خرید و حمام مجبور بودند به بیرون از منزل بروند و برای خروجشان از منزل راهکارهای خلاقانهای داشتند.
اجتماعی را تصور کنید که در بحران قرار گرفته و علاوه بر تابآوری، با خلاقیتش راهکارهایی را برای مقابله با بحران پیدا میکند؛ مثلا با استفاده از دارهای قالی به پشتبامها میرفتند تا مجبور نباشند از کوچههایی که در آنجا آژانها حضور دارند، رفت و آمد کنند.
یا زنان ساکن در محله علیقلیآقا از راههای زیرزمینی که در آن محله وجود داشت رفتوآمد میکردند. یا اینکه در حیاط خانهها به منازل یکدیگر راه باز کرده بودند تا نیازی به عبور و مرور در کوچه نباشد.
آن راه زیرزمینی در همان زمان محدودیتها حفر شد؟
نه. ما سندی نداریم که آن راه زیرزمینی از چه زمانی وجود داشته است؛ اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد در زمان مغول ساخته شده است. این دست از راهها در شهرهای دیگری همچون اهواز نیز وجود دارد.
در زواره هم در زمان مغولها چنین راههایی وجود داشته است؟
بله. بانوان محله علیقلیآقا از این مسیر استفاده میکردند که ظاهرا یک طرف آن به خانه آیتالله خادمی میرسیده است. برای مقابله با این بحران، خانمها از یکی از ویژگیهای زیستجمعیشان استفاده میکردند.
در قدیم اعضای یک فامیل در یک محله و کوچه زندگی میکردند. این باعث میشده که اگر یک نفر در منزلش حمام داشته، بقیه اعضای کوچه و فامیل از طریق پشتبام به خانه او برای استحمام بروند.
یا اینکه همه زنها کلید را از حمامی محل میگرفتند و شبها که آژانها حضور نداشتند، حمام را تا پیش از طلوع آفتاب قرق میکردند.
زنانی که مجبور بودند از خانه خارج شوند، یک نوع پوشش چندلایه ابداع کرده بودند؛ مثلا یک چادر سر میکردند و یک چادر را به کمر میبستند که اگر آژان چادر از سرش کشید، یک حجاب دیگر داشته باشد.
یا مثلا لحاف یا بقچه بچه را روی سرشان نگه میداشتند که اگر چادر از سرشان کشیده میشد، سریع آن لحاف یا بقچه را دور بدنشان یا سرشان بپیچند.
یا پالتوهای بلند و گشادی را طراحی کرده و میپوشیدند که به گفته خودشان، موقع پوشیدن این لباس حتی جنسیتشان نیز مشخص نبود.
حتی کلاهی را طراحی کرده بودند که سرشان را کامل میپوشاند و بند پهنی داشت که گردن را میپوشاند. یعنی برای حل این بحران، لباس طراحی کردند.
ماجرای انتخاب «خانهتاب» برای عنوان کتاب چه بود؟
«خانهتاب» در لغتنامه دهخدا به معنی هرچیزی است که خانه را روشن کند. امیرخسرو دهلوی هم در شعری میگوید: «گر بسوزد هزار پروانه، مشعل خانهتاب را چه غم است».
ما در آن زمان بحران داشتیم و آدمهای آن دوره تابآوری کردند و با خلاقیتهایشان برای مقابله با این قانون راهکارهایی پیدا کردند. این معنای نور در تاریکی است.
همچنین همنشینی «خانه» و «تاب» برای ما خیلی مهم بود. «خانه» در خاطرات ما خیلی مهم است و در هر خاطرهای خانه وجود دارد.
«تاب» هم به تابآوری این آدمها اشاره میکند. خود کتاب از جلد گرفته تا فصلبندیها و نامگذاری فصلها، همگی یادآور خانههای قدیمی هستند.
پیشنهاد طرح روی جلد با شما بود؟
بله. ما میدانستیم که طرح روی جلد باید یک خانه قدیمی باشد. خانم ربانیخواه، طراح جلد کتاب، چند اتود از در و پنجره خانههای قدیمی طراحی کردند؛ اما طرح جلد نهایی تصویر که یک کلون با حالت خورشید است، به اسم و محتوای کتاب نزدیکتر بود.
این مصاحبهها خروجی دیگری هم داشتهاند؟
خاطرات کوتاه آن 230 مصاحبه را جدا کردهایم و چند نویسنده دیگر در حال تبدیل آنها به داستانهای کوتاه و مینیمال هستند.
از طرفی توانستیم از این مصاحبهها مقالاتی علمی درباره کنشگری مردم و تابآوری در زمان کشف حجاب، یا جمعهای خیرخواهانه و تابآوری در زمان قحطی 1320 استخراج کنیم.
همچنین از این مصاحبهها برای تولید کمیکموشن استفاده کردیم که چند باری از رسانه ملی پخش شد.
لزوم استفاده از کیوآرکدها در کنار خاطرات چه بود؟
بیشتر مصاحبههای ما تصویری بودند و بعضی از مصاحبهها صوت و تصویر مطلوبی داشتند.
آن بخش از خاطره منتشرشده را از میان فیلم جدا و تدوین کردیم و با کیوآرکد در کنار خاطره قرار دادیم تا مخاطب بتواند متن را با حرف راوی تطبیق دهد و باعث جذابیت بیشتر داستان شود.
درباره چگونگی تربیت نیرو برای این حوزه در اصفهان بگویید. چه افرادی میتوانند وارد این حوزه شوند و نیاز به چه آموزشهایی دارند؟
ما در دفتر تاریخ شفاهی از نهضتیشدن تاریخ شفاهی حرف میزنیم. یعنی از سالهای قبل از انقلاب تا سالهای بعد از آن، موضوعات مختلف و وسیعی داریم که اینها باید بهسرعت ثبت شوند.
نهضتیشدن یعنی هرکسی یاد بگیرد با تاریخ شفاهی آشنا شود و خاطرات اطرافیانش را ثبت کند. ما در این سالها برای جوانان و نوجوانان کلاس و جلسه گذاشتهایم و به آنها آموزش دادهایم.
هدفمان این بوده تا هرکدام از اینها خاطرات اطرافیانشان را درباره وقایع تاریخی بگیرند.
دفتر تاریخ شفاهی اصفهان و دفترهای تاریخ شفاهی راه در سراسر کشور هر سه ماه یک بار دورههای آموزش تحقیق و پژوهش و آموزش تدوین و نویسندگی را برگزار میکنند. این دورهها جذب نیرو میکنند و افراد به طور تخصصی و جدی وارد این حوزه میشوند.