به گزارش اصفهان زیبا؛ از آنطرف خط تلفن با تواضع سخن میگوید و اولین تماسمان با او هم به قرار گفتوگو ختم میشود؛ گفتوگویی که صبح یک روز تابستانی ما را راهی بیمارستان «میلاد» میکند تا پس از اتمام جراحی قلب، «گان» به تن کنیم و چند قدم آنطرفتر از اتاق عمل، در اتاق رست پزشکان روبهرویش بنشینیم.
این بار نه البته بهعنوان بیماری که برای درمان قلب به او مراجعه کرده است، بلکه بهمنظور پرسش و پاسخ از کسی که نامش را خیلی از اصفهانیها شنیدهاند و او را میشناسند.
محسن میرمحمدصادقی، جراح قلبی که این روزها در دهه ششم زندگی خود به سر میبرد و مویی سپید کرده، بیش از 27 سال است که هرروز پا به اتاق عمل گذاشته و بیش از 10هزار جراحی قلب کرده است؛ عملهایی که خیلیها را به زندگی برگردانده و باعث شنیدن صدای تپش قلبشان شده است.
میرمحمدصادقی آن روز درحالیکه تنها چنددقیقه از اتمام عملش گذشته بود و هنوز لباس اتاق عمل به تن داشت، روبهروی ما نشست و از زندگی کاریاش گفت؛ از اینکه هنوز بعد از این همه سال، صبحهای پیش از عمل برایش با اضطراب و دلهره شروع میشود و از اینکه لحظه پیوند عمل قلب، یعنی زمانی که قلبی در سینه دیگری به تپش درمیآید، یکی از زیباترین صحنههای خلقت برای او رقم میخورد.
میگوید اصلا قرار نبوده جراحی قلب را بهعنوان تخصص انتخاب کند؛ اما دوران دانشجوییاش مصادف میشود با شروع جنگ و همین هم میشود که او از انتخاب دیگرش دل میکند و به مسیر دیگری پا میگذارد: «سال 1354 وارد دانشکده پزشکی اصفهان و اواخر 1361 نیز فارغالتحصیل شدم. حدود یک سال بعد از آن نیز در دانشگاه شیراز رزیدنتی جراحی را شروع کردم و 1367 از دانشگاه اصفهان در رشته جراحی عمومی فارغالتحصیل شدم. از آن زمان تا 1371 در یزد بهعنوان جراح عمومی فعالیت داشتم و پس از آن هم در رشته جراحی قلب دانشگاه تهران تحصیل کردم. بالاخره سال 1374 مدرکم را گرفتم و در اردیبهشت 1375 در اصفهان شروع به کار کردم؛ یعنی حدود 27 سال است که در اصفهان ماندگار شدم و کار میکنم.»
میگوید علاقهاش به تحصیل در رشته داخلی بوده و اما دست سرنوشت مسیر دیگری را روبهرویش قرار داده است: «من در زمان دانشجویی علاقه زیادی به رشته داخلی داشتم و میخواستم برای تخصص، این رشته را بخوانم؛ اما دانشجوی سال پنجم که بودم، جنگ ایران و عراق شروع شد و متوجه شدم که در آن شرایط جراحان بیشتر میتوانند به مجروحان جنگی کمک کنند و مسیر زندگیام اینگونه عوض شد.»
در مناطق جنگی هم حضور داشتید؟
«خیر؛ من و چندتن از پزشکان دیگر بهصورت تیم اضطراری زمان عملیاتها به جبهه منتقل میشدیم و پس از آن دوباره بازمیگشتیم. سال 1362 برای اولین بار از شیراز به جبهه اعزام شدم و رفتم به بیمارستان شهید بقایی اهواز. آنموقع رزیدنت ماه ششم بودم.
جراحان زیادی آن زمان آنجا میآمدند که از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم؛ مثلا جراح اصفهانی از آمریکا برای کمک آمده بود و بعد هم دوباره به خارج بازگشت. آن زمان دستیار سال اول بودم و درک زیادی از جراحی نداشتم؛ اما از همین پزشکان چیزهای بسیاری آموختم.»
نمیترسیدید؟ به هرحال دانشجو بودید و فضای جنگ هم برایتان تا پیش از این ناآشنا بود!
«بالاخره جنگ بدون استرس نیست؛ اما آن موقع سنم کم بود و شاید 25 یا 26 سال بیشتر نداشتم. نمیگویم توی این سن خیلی شجاع بودم؛ ولی رفتم. خط اول نبودم؛ اما در عملیات نصر 4 و 7 که به کردستان رفتم، جلوتر رفتیم و ما را به سلیمانیه عراق بردند.»
اولین جراحی که انجام دادید را به خاطر میآورید؟
«خیر؛ چون کارهای زیادی آنجا میکردم. سالهای اول در اورژانس بیمارستان کار و مریضها را آماده رفتن به اتاق عمل میکردم. سالهای بعد که رزیدنت سال چهارم بودم و توانمندتر شده بودم، خودم هم عمل میکردم.»
داستان پا گذاشتن او به مسیر جراحی قلب و تجربه اولین جراحی قلب هم شنیدنی است؛ ماجرایی که به سالهای بسیار دور برمیگردد و فعالیتش در بیمارستان یزد که آن زمان جراح قلب نداشت و اما بیماری که نیاز فوری به جراحی داشت: «آن زمان یک متخصص داخلی قلب (آقای دکتر رفیعی) گفت که یک بیمار مایع زیادی دور قلبش وجود دارد و از من خواست که او را عمل کنم.»
از او اصرار که باید بیمار عمل شود و تابوتوان اعزام به اصفهان را ندارد و درغیراینصورت فوت میکند و از میرمحمدصادقی هم انکار که من، تخصص جراحی عمومی دارم و این عمل در حیطه کاری جراحی قلب است.
اصرارها بر انکارها غلبه کرد و پزشک جوان را وادار کرد که به سراغ کتابهای جراحی قفسه سینه برود و درباره تکنیکهای این عمل مطالعه کند: «آن موقع اینترنت نبود. به کتابها رجوع کردم؛ البته این عمل برای یک جراح قلب، عمل سادهای است و برای انجام آن نیازی به ماشین قلب و ریه هم نیست. بالاخره راهی اتاق عمل شدم و پزشکی که مصر بود من آن جراحی را انجام دهم هم مرا همراهی کرد و تمام مدت عمل بالای سر بیمار بود. عمل که با موفقیت تمام شد. آن پزشک به من گفت که برو و جراحی قلب بخوان. خلاصه که یک بار دیگر مسیر زندگیام عوض شد؛ درحالیکه قبل از آن من در رشته فوقتخصصی جراحی پلاستیک هم قبول شده بودم و قرار بود بروم جراحی پلاستیک و ترمیمی.»
مسیری که عوض شد!
این عمل باعث شد تا یکبار دیگر مسیر زندگی او عوض شود و پا در جادهای پرهیجان و پراضطراب بگذارد که تا پیش از این اصلا به آن فکر نکرده بود: «من تا قبل از اینکه آن عمل را انجام بدهم، هیچ دیدگاهی نسبت به این رشته نداشتم و حقیقتا خیلی هم از رشته جراحی قلب خوشم نمیآمد؛ چون احساس میکردم که خیلی رشته پرهیجان و پراسترسی است که البته واقعا هم همینطور است. من در سال تقریبا 400 عمل انجام میدهم؛ ولی شاید باورتان نشود که هنوز بعد از 30 سال، صبح که میخواهم به سر کار بیایم، استرس و دلهره دارم؛ چون بالاخره عزیز یک خانواده به من سپرده میشود. بماند که درصد زیادی از این بیماران خوب میشوند و متأسفانه درصد کمی هم نتیجه مطلوب را نمیگیرند و آدم از همین هم غصهاش میگیرد.»
میگوید لحظهبهلحظه کارش، سختیهای زیادی را در همه این سالها متحمل شده است؛ بهویژه حین درمان بیمارانی که عارضه داشتهاند یا پمپاژ قلبشان ضعیف و سنشان بالا بوده و همین هم ریسک عمل را افزایش داده است. اینجاست که آدم سر دوراهی قرار میگیرد: «یکراهش این است که این بیماران عمل نشوند و راه دیگر نیز اینکه این شانس را به آنها بدهی. طبیعتا احتمال شکست در این مریضها بیشتر از بقیه است.»
در این دوراهی شما معمولا کدام مسیر را انتخاب میکنید؟
«اگر راهی بهجز عمل نباشد، بیمار را عمل خواهم کرد.»
برای او جراحی قلب، مثل کشیدن یک تابلوی نقاشی است؛ تابلویی که باید به زیباترین نحو به ظهور برسد و چشمها را به سمت خود خیره کند: «وقتی میبینم بیماری که عمل کردهام هوشیاریاش را به دست آورده و توی ای سی یو نشسته است، بسیار خوشحال میشوم. ما با بیماران زندگی میکنیم؛ مثلا اولین پیوند قلبی که در اوایل دهه 80 در اصفهان با تیم جراحی قلب چمران انجام دادیم، مربوط به آقایی بود که اهل چهارمحالوبختیاری بود. او بعد از عمل خیلی از ما تشکر میکرد و جملهای به من گفت که هیچوقت یادم نمیرود. او گفت: تا قبل از عمل نمیتوانستم راه بروم و مجبور بودم تمام مدت روی تخت باشم و مدام اکسیژن میگرفتم. حالا میفهمم که چقدر راهرفتن لذتبخش است. در مقابلش هم وقتی عزیزی در اتاق عمل فوت میکند، بسیار ناراحت میشوم. بعضی از مواقع نیز خانواده بیماران برخوردهای بدی با ما پزشکان دارند؛ چون فکر میکنند ما نتوانستهایم کاری برای عزیزشان بکنیم. بههرحال ممکن است بعضی وقتها شرایط بهگونهای باشد که هیچ کاری از دست پزشک برنیاید و این موضوع همه جای دنیا هم صدق میکند. یک بخش از کار با پزشک است و بخشهای دیگر از دست پزشکان خارج است.»
شده حین جراحی بیماری شرایط پیشبینینشدهای اتفاق بیفتد؟
«بله؛ پیش میآید. اگر خودمان بتوانیم این مشکل را حل میکنیم؛ در غیر این صورت از طریق تماس با سایر همکاران و مشورت با آنها یا اینترنت، مشکل را برطرف میکنیم. این یک مسئله اخلاقی است که وقتی در زمان انجام یک جراحی، پزشکی از همکارش کمک بخواهد، جراح دیگر بیدریغ به کمک او میآید.»
عملهای سخت و پیچیده چندساعت طول میکشند؟
«فرق میکند؛ مثلا اگر عمل پیوند رگهای قلب باشد ممکن است حدود چهارساعت طول بکشد. ممکن است حتی یک جراحی 9 ساعت هم طول بکشد؛ البته با یک دید دیگر هم میشود به این موضوع نگاه کرد؛ چراکه یک جراح در اتاق عمل چندین ساعت روی یک موزاییک میایستد و کارش را به اتمام میرساند و لحظات استرسزایی را طی میکند که در آن بهغیراز کارش، به هیچچیز دیگری نمیتواند فکر کند. شاید این شرایط برای کمتر کسی قابلدرک باشد. میزانی از این استرس را در طول کار یاد میگیریم که چگونه کنترل کنیم؛ اما به هرحال شرایط بسیار سختی است.»
لابهلای حرفهایش گلایهها نیز مینشینند و خودشان را نشان میدهند؛ آنجا که میگوید: «گله ما این است که متناسب با افزایش قیمتها در جامعه در سالهای اخیر، وزارت بهداشت و دیگر نهادهای مسئول این افزایش را در تعرفههای دولتی اعمال نکرده است. همین هم سبب شده که تمایل به تحصیل در رشته جراحی قلب کم شود. هرچند ما به خاطر انسانیت این کار را انجام میدهیم و کارمان با پول خریدوفروش نمیشود؛ ولی در قبال این کار سنگین، پرداختیها کم است؛ ضمن اینکه این کار فشارهای روحی و روانی زیادی را هم به دنبال دارد.»
کرونا فاجعه بود!
سختیهای کار زمان کرونا اما خودش را بیشتر نشان داد؛ زمانی که صحنههای آخرالزمانی زیادی خلق شد و خاطرات ناخوشایندی را در ذهنها حک کرد: «خیلی دوران سختی بود. آن موقع هم باید حواسمان به اتاق عمل بود و هم اینکه مبادا بیماران یا پرسنل به کرونا مبتلا شوند. در آن زمان ممکن بود بیمار کرونا مثبت در اتاق عمل جانش را از دست بدهد و هم اینکه پرسنل مبتلا شوند؛ ضمن اینکه در این دوران پزشکان و پرستاران زیادی را از دست دادیم و این فاجعه بود!»
از او میپرسیم که آیا تاکنون عزیزانش را هم عمل کرده است و در پاسخ میشنویم که «خیر!» صریح و قاطع میگوید: «این کار در میان پزشکان خیلی مرسوم و اخلاقی نیست؛ چراکه ممکن است عواطف و احساسات در حین عمل بر منطق غلبه و تمرکز را کم کند. پس من ترجیح میدهم که اگر بستگانم به عمل نیاز داشته باشند، جراح دیگری را به آنها معرفی کنم و قطعا هم از این کار پشیمان نخواهم شد؛ چون حتی اگر هم عمل با موفقیت همراه نباشد، پزشک حداکثر تلاش خود را انجام داده است.»
آیا در این 30 سال خطایی هم داشتهاید؛ خطایی که مثلا بعد از عمل بگویید کاش این کار را نمیکردم یا کاش فلان کار را انجام داده بودم؟
«به آن صورت نه؛ اما بعضیوقتها پزشکان ممکن است بین دو روش جراحی تردید داشته باشند و بر سر دوراهی بمانند که کدام کار را انجام دهند؛ برای مثال برای یک بیمار هم میشود ترمیم میترال انجام داد و هم تعویض دریچه میترال. وقتیترمیم را انجام میدهیم، ممکن است اتفاقی بیفتد که شک کنیم که شاید بهتر بود تعویض انجام میشد و برعکس آن هم صادق است. این موضوع همه جای دنیا هم هست؛ ولی در زندگی و جراحی کلید پلیبک (مثل ضبطصوت) وجود ندارد. برخی مطالعات میگویند ترمیم بهتر است و بعضی تعویض.»
تلخ و شیرین توأمان!
در این سالها اتفاقات عجیبوغریب هم برای او بسیار افتاده و با کیسهای مختلفی روبهرو شده است: «اینکه زن و شوهر جوانی در خانه با هم مشاجرهای داشتهاند و خانم درحالیکه با چاقو داشته کار میکرده، چاقو را به سینه شوهرش میزند. او را به بیمارستان میبرند و جراح عمومی آن مرکز با مهارت تمام بیمار را عمل میکند و محل ورود چاقو به قلب را ترمیم و خونریزی را کنترل میکند؛ اما چاقو در ادامه دیوارهای که بین دو بطن قرار دارد را هم سوراخ کرده بود و این موضوع باعث شده بود تا خون از بطن چپ به بطن راست برود و قلب نیز نمیتوانست این را تحمل کند؛ البته این در زمان عمل اول قابلتشخیص نبوده و بعد از عمل با کمک اکوکاردیوگرافی تشخیص داده میشود. بیمار را به بیمارستان چمران آوردند. برای ما بسیار مهم بود که بیمار نجات پیدا کند؛ چراکه درصورتیکه اتفاقی برایش میافتاد، همسر بیمار هم مجازات میشد. بیمار پس از انتقال به تخت اتاق عمل دچار ایست قلبی شد. ما او را ماساژ دادیم و سینهاش را باز کردیم و درنهایت عمل را با موفقیت انجام دادیم. قسمت شیرین ماجرا هم آنجا بود که این دو دوباره با هم آشتی کردند و به سر خانه و زندگیشان رفتند. یک بار بعد از عمل که این زوج با هم به مطب من آمدند به شوخی به آقا گفتم که هر وقت خانمت خواست سبزی پاک کند، یا چاقو را از جلوی دستش بردار یا دیگر با او دعوا نکن. زمانی هم که در یزد، جراح عمومی بودم، یک مقنی توی چاه سقوط کرده بودند و همکارانش او را بیرون آورده بودند. در حین انتقال او به بالای چاه، پای فرد بسیار آسیب دیده بود و پزشک ارتوپد به او گفته بود باید پایت قطع شود. بیمار را به جراح عمومی ارجاع داده بودند و او به من التماس میکرد که کاری برای من بکنید و من چندتا دختر مجرد دارم. هفتهشت بار این فرد را به اتاق عمل بردم تا توانست بهبودیاش را به دست آورد و پایش هم قطع نشود.»
رؤیاییترین صحنه برای یک جراح قلب!
زیباترین صحنه برای یک جراح قلب، لحظهای است که پیوند قلب را انجام میدهد و قلب دهنده در سینه گیرنده شروع به تپیدن میکند: «در پیوند، قلب دهنده خارج و به گیرنده منتقل میشود. در اصفهان تا به الان 58 عمل پیوند انجام دادهایم. زیباترین صحنه را میشود در این عمل دید؛ لحظهای که عمل به آخر خود میرسد و قلب دهنده در سینه دیگری شروع به پمپاژ میکند؛ انگار از ابتدا این قلب مال خود این بیمار بوده است. این صحنه یکی از زیباترین و رؤیاییترین صحنههای زندگی و طبیعت است. بینظیر است!»
بعد اینهمه سال برایتان این صحنه عادی نشده است؟
«خیر؛ عمل پیوند قلب مراحل مختلفی دارد. جراحی باید به مرکز دیگری برود و قلب را بیرون آورد. جراح دیگری باید در آن مرکز و مدام با همکاران خود در تماس باشد. این کار نیاز به هماهنگیهای بسیار زیادی دارد. همه این هماهنگیها سخت، اما جالب است. زیباترین صحنه و اوج جراحی همان لحظهای است که قلب شروع به تپیدن میکند؛ مثل آدمی که از خواب بیدار شده و آهستهآهسته قلبش شروع به تپیدن میکند تا لحظهای که ضربان به حالت عادی برسد.»
واکنشتان نسبت به آدمهایی که امیدی به زندهماندنشان نیست اما به شما عجز و التماس میکنند تا آنها را از مرگ نجات دهید، چیست؟
«ممکن است یک بیمار شرایط خوبی برای عمل جراحی نداشته باشند و بدانیم که شرایطش سخت است؛ اما من اگر بدانم که یک عمل جراحی هایریسک 70 تا 80درصد میتواند به بیمار کمک کند، آن عمل را انجام میدهم و اگر بدانم که زیر عمل دوام نخواهد آورد، به او میگویم بهتر است با جراحان دیگر هم مشورت یا از روشهای درمانی دیگر استفاده کند. بههرحال این سروکارداشتن با مرگ و زندگی افراد، کاری است دلهرهآور و استرسزا که شاید هرکسی نتواند آن را تاب آورد و نیاز به روحیهای جسور دارد.»
هرچند میرمحمدصادقی میگوید در جراحی اگر دانش پزشکی و مهارت تکنیک جراحی توأمان با هم باشند، جسارت عملهای بزرگ و پرخطر به وجود میآید: «با این نگاه برخورد کنید، بله، آدم جسوری هستم؛ ولی اگر منظور از جسارت این باشد که کاری را بیپروا و بدون دانش لازم و فاقد مهارت کافی انجام دهم، اصلا جسور نیستم؛ البته به نظر من جراحقلبشدن، نیاز به مهربانبودن دارد. باید بگویم که ما برای تکتک کارهایی که انجام میدهیم، ساعتها مطالعه میکنیم؛ شاید باورتان نشود؛ اما با همه خستگی کاری که دارم، حداقل روزی دوساعت مطالعه میکنم و برای رفع مشکل تکتک بیماران کتاب میخوانم و در اینترنت جستوجو میکنم یا با سایر همکارانم مشورت میکنم و از تجربه آنها استفاده میکنم؛ بنابراین فکر میکنم اقداماتی که در خلال کارم انجام میدهم، باید آگاهانه و با دانش کافی صورت میگیرد.»
به پایان گفتوگو که نزدیک میشود، از همراهی همسرش در همه این سالهایی میگوید که یک پایش در اتاق عمل بوده و پای دیگرش در مطب و در حال ویزیتکردن بیماران؛ همراهی که سخت و طاقتفرسا بوده است و دشواریهای مربوط به خودش را داشته: «فکر میکنم خانمم در زندگی خیلی کوتاه آمده است. من زندگیام را مدیون او هستم؛ چراکه شرایط من را بهخوبی درک کرده است. قطعا در این سالها او نیز به خاطر کار من استرسهای زیادی را تحمل کرده است.»