به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از شاخصههای مهم و قابل توجه در زندگی آدمی «مرگ» است و در طول تاریخ هر قوم، قبیله، گروه یا بهتر است بگوییم هر ملتی با این پدیده ملموس و غیرقابل تفکیک از زندگی به نحوی متفاوت برخورد کردهاند.
مرگ در میان مردمان سرزمینهای مختلف آداب و رسوم و آیینها و اسطورههای متنوعی را به دنبال خود ایجاد کرده که در جای خود قابل بررسی است و میتواند رموز شگفتانگیزی از باورها و اعتقادات مردم هر نقطه از جهان را برملا کند؛ اما در این نوشتار به شکلگیری گورستانهای محلی در شهر اصفهان میپردازیم که از دیرباز به عنوان یکی از مؤلفههای دائمی ساختار شهر شناخته شده و به مرور زمان دستخوش تحولاتی شده است.
این گورستانها که هنوز میتوان در گوشه و کنار شهر ردی از آنها پیدا کرد و برخی از آنها مانند رهنان، عاشقآباد، کوجان، بهرامآباد و امینآباد همچنان فعال هستند، از حیث ساختار شهری از اهمیت زیادی در آرایش بافت محلهها در قدیم برخوردار بودهاند.
اگر به قبرستان تاریخی تختفولاد در سوی جنوب شرقی اصفهان سری زده و فرصتی را به گشتوگذار در آن اختصاص داده باشید، حتما تکایای زیادی را دیدهاید که با دیوارهایی کوتاه از سایر بخشهای قبرستان جدا شده است و در آنها معمولا چند مقبره شاخص و قبرهای معمولی فراوانی وجود دارد که در کنار همدیگر سر در دل خاک فرو بردهاند.
این تکایا غالبا به اسامی افراد شاخصی که در آنها مدفون شدهاند، شناخته میشوند. مانند تکیه سیدالعراقین، تکیه میرفندرسکی، تکیه آقاحسین خوانساری، تکیه میر محمد صادقی، تکیه شهشهانی، تکیه واله، تکیه کلباسی و…
نکته قابل توجه درباره تکایای تختفولاد، سبک معماری آنهاست که در جای خود قابل توجه است. در واقع، تمامی مقبرههای شاخص در میان فضاهایی با دیوارها و سقفهای کوتاه یا بلند قرار گرفته و در داخل آنها سکوهایی وجود دارد که زائران میتوانند بر روی آنها نشسته و دقایقی را بیآنکه از آفتاب و باد و باران گزندی ببینند یا عجلهای برای رفتن داشته باشند، سپری کنند.
در چنین ساختاری، گورستان بهعنوان یکی از اجزای ثابت شهر شناخته میشده است. به این معنا که اگرچه گورستان در فضایی دورتر از مرکز شهر و محل رفتوآمد مردم قرار داشته (چنانکه تختفولاد نیز در قدیم بهعنوان مکانی در حاشیه شهر شناخته میشده است) اما از سوی مردم به رسمیت شناخته میشده و در زندگی روزمره آنها جایگاه قابل توجهی داشته است. چنانکه این ویژگی را به گورستانهای محلی شهر نیز میتوان مربوط دانست و آنها را جزئی از اجزای حقیقی شهر به حساب آورد.
در اینجا بد نیست به خاطرهای از استاد جلالالدین همایی توجه کنیم که در صفحه 23 کتاب «همایینامه» مینویسد: «به خاطر دارم که هنوز قبرستان چملان (که جزو قبرستانهای باستانی اصفهان بوده و متأسفانه امروزه اثری از آن نیست) به حالت سابق بود و در بعضی گودالها دیده میشد که چهار قبر بر روی هم واقع شده است. گاهی روزها در خدمت جناب حاج میرزا علی آقا [شیرازی] به آن قبرستان میرفتیم و اسکلت استخوانها را بازدید میکردیم.»
تصور کنید که امروز نوجوان یا جوانی بخواهد برای درسخواندن یا یک بازدید علمی به قبرستان شهر سری بزند.
بیشک چنین موضوعی با واکنش خوبی از سوی اطرافیان او روبهرو نمیشود. چرا؟ چون امروزه گورستانها در ذهن همه ما مکانهایی دوستنداشتنی، دور از دسترس و منفک از بافت شهری است که تا وقتی ناچار نباشیم گذرمان به آنها نمیافتد و اگر هم افتاد، تلاش میکنیم که در طی کمترین زمان ممکن آنجا را ترک کنیم.
این در حالی است که گورستان در قدیم چنین جایگاه سخیفی نزد مردم نداشته و حتی گاه به عنوان مقصدی برای گشت و گذار از آن استفاده میشده است. چنانکه زن سالمندی از اهالی خیابان فروغی در اینباره میگوید: «در قدیم هر پنجشنبه با همسایهها راهی تختفولاد میشدیم. بعضی وقتها از صبح میرفتیم و یک لقمه غذا و آب و چای هم میبردیم و تا عصر همانجا میماندیم. بچههایمان بازی میکردند و ما فاتحه و نماز و دعا میخواندیم برای اموات. یک ساعتی سر مزار دوست و آشنا مینشستیم و بعد میرفتیم تکیه آقاحسین (خوانساری) و حاج صادق تختفولادی و بقیه علما…»
او در جواب به این سؤال که دلتان نمیگرفت این همه وقت در قبرستان مینشستید، میگوید: «تخت فولاد آنوقتها همهاش گرد و خاک و ناامنی بود. برای همین هم تا قبل از غروب برمیگشتیم که به شب نخوریم. اما از اینکه کنار قبرها باشیم یا توی قبرستان بنشینیم، ترسی نداشتم. هنوز هم ندارم…»
یکی از کسبه بلوار کشاورز که مغازه میوهفروشیاش در مسیر گلزار شهدا و قبرستان محلی دستگرد قرار دارد هم دراینباره میگوید: «این قبرستان از قدیم محل رفتوآمد مردم بوده و هنوز هم هست. هر پنجشنبه میآیند گل و شیرینی میآورند و سری به امواتشان میزنند.»
او درباره نزدیکی فاصله مغازهاش تا این گورستان هم میگوید: «25 سال قبل که این مغازه را خریدم، در مقایسه با مغازههای دیگر این خیابان ارزانتر بود. چون میگفتند مغازه نزدیک قبرستان است و شگون ندارد. اما امروز همین مغازهها از خیلی نقاط دیگر خیابان گرانتر شده چون رفتوآمد زیادی اینجا هست و مردم از مغازهها خرید میکنند. حتی خیلی وقتها میوه مورد نیاز برای مراسمهای ختم و عزاداری در این قبرستان را هم از ما میخرند…»
هممکانی بافت اصلی شهر با گورستان از مهمترین ارکان ساختوساز شهرها در قدیم بوده و باعث میشده رفتوآمد به گورستانها و وقتگذرانی در آنها به بخشی از زندگی عادی مردم تبدیل شود. امکانی که به دلیل ساختار شهرهای امروزی و افزایش بیرویه جمعیت از شهرها و شهروندانشان سلب شده است.
مرد میانسالی که گاهی به باغرضوان می رود تا فاتحه ای نثار روح اموات کند، در اینباره میگوید: «در باغ رضوان همه قبرها و بلوکها قطعات شبیه به هم هستند و هیچ تفاوتی میان آنها نیست. گاهی پیش آمده که قبر مورد نظرم را میان قبرهای دیگر گم کرده ام! علیرغم اینکه هر ماه یک بار سری به آنجا میزند.»
او ادامه میدهد: «اینکه قبرستان خیلی نزدیک به محل زندگی مردم باشد خوب نیست؛ اما اینکه فاصله زیادی هم با آن داشته باشد به نظرم باعث می شود آدم دیر به دیر گذرش به آنجا بیفتد…»