به گزارش اصفهان زیبا؛ در ادبیات دینی، زندگی معصومان محور فرهنگی و هنری جامعه است. با سیر و نگاه عبرتآموز به زندگی خاندان نبوت است که میتوانیم حماسهها را ببینیم، علی را ببینیم و مردانگیهایی که در مقابل نامردیها انجامشده، حسین را ببینیم و آزادگی در مقابل اسیران دنیا را، محمد را ببینیم و عزت و پایمردی در مقابل دشمنان خدا را، فاطمه را ببینیم و عفت و غیرت را، مادرانگی و محبت سرشار صادقانه را، زینب را ببینیم و وفاداری را، ادب را، ازخودگذشتگی و ایثار را.
اما همه این زیباییهای فرهنگی را در آنها میبینیم. آنها چنین بودهاند و چنین کردهاند و جلوی چشم ما هستند. اگر فقط قرار بود بشنویم عزت و عفت و وفاداری و غیرت و… خوب است؛ قطعا خودمان هم دقیقا نمیفهمیدیم از چه چیز داریم سخن میگوییم! بلکه با الفاظی روبهرو بودیم که صرفا میدانیم چیزهای خوبیاند!
اما نقش زندگی همینجا روشن میشود. تمامی آن خوبیها خود را در زندگی نمایش میدهند؛ در زندگیکه هر انسان روابطی با دیگران دارد. در دل این روابط است که ما خوبیها را میفهمیم؛ فهم ما از پدرانگی، مادرانگی، مردانگی، زنانگی، همسرانگی، فرزندی و برادری و خواهری گرهخورده است به الگوهای فرهنگی و مذهبی خویش.
کسی که میخواهد مردانگی کند به علی تشبه میجوید، کسی که میخواهد عفت پیشه کند به فاطمه متوسل میشود، کسی که حقطلب است به محمد اقتدا میکند و آنکه میخواهد صبور باشد در پناه زینب آرام میگیرد. این است که خوبیها را در مقتدایان و بزرگان خود دیدهایم که بتوانیم خود نیز چنان باشیم. اما آیا به این خوبیها و بدیها و الگوهایمان، انسانی نگاه کردهایم؟
همان یک «علی (ع)» بس بوده ما را که تاکنون صدها و هزاران حکیم و عارف و هنرمند و پهلوان و سردار و شهید را برایمان به ارمغان آورده است و بیش از اینها هم برایمان به ارمغان خواهد آورد. کسانی از دل این فرهنگ تربیت شدهاند که هریک در هر جایگاه و مقامی، به «علی» تمسک جستهاند و از او نیرو گرفتند و خود را رهرو راه او دیدهاند.
اما زنانمان چه؟ آیا میتوانیم همانقدر که الگوهای فرهنگی مرد داشتهایم که از میان همین مردم و همین خانوادهها رشد و تربیت یافتهاند، مادران و همسران و دختران این قهرمانان را دیدهایم؟ آیا شده کمی با خود فکر کنیم که مردان بزرگ ما را در کدام رحم آرمیده بودند و میثاق الهی میبستند؟ در کدام آغوش خفته بودند و قل هوالله میشنیدند؟ بر کدام سینه دهان گذارده و رزق حلال خوردهاند؟ در کدام دامن امن بوده که انواع خطرهای جسمی و روحی را به سلامت از سر گذراندهاند؟ در کدام حریم الهی پرورش یافتهاند؟
ما از مردان قهرمانمان، زنانگی را نیاموختهایم. اگر ما همراه کاروان اسرای کربلا بودیم، نمیگذاشتیم زینب در میان نامحرمان چنان خطبه تاریخسازی بخواند، اما زینالعابدین پشتوانهای او بود؛ نمیگذاشتیم فاطمه از کنج اتاق بیرون بیاید و مدافع همسر و ولایت باشد، ولی علی تا آخرین لحظه مدیون او بود؛ نمیگذاشتیم خدیجه در راه رسالت نبوی دامن همت به کمر بندد و تجارت کند و امور را بگرداند، اما محمد دلداده او بود.
آنقدر الگوهایمان را ندیدهایم که زن را هم ندیدهایم. آنقدر زن را ندیدهایم که خودش هم باورش شده که طفیلی خلقت است! نه که بگوییم زنان زهرایی و زینبی نداریم؛ داریم؛ اما در کنج اتاق پنهانشان کردیم تا امروز زن را هرطور میخواهند به ما معرفی کنند. کجایند الگوهای زنان ما؟ چرا زنان زینبی ما پرآوازه نشدهاند؟
لطافتمان کم شده است و نمیتوانیم لطافت را ببینیم و چون نمیبینیم، نمیفهمیم که اساسا قدرت و عزت مردانه، مولود مشروع لطافت و هنر زنانه است. هنر نزد ایرانیان است و بس؟! کدام هنر؟ نقاشی و معماری و موسیقی و خطاطی و صنایعدستی؟ هنرمندان این عرصهها همگی در فهم لطافت و زیبایی و زنانگی قوی بودهاند. همه هنرها محصول هنر زنانگی است.
زن امروز از این غفلت ما رنج میبرد، خود را نمیشناسد، ضعف هویتی دارد و بهدنبال یافتن خود است. این حق معقول و مشروع اوست و صد رحمت به او که حقطلب و بهدنبال حق الهی خویش است.
وقت آن رسیده که زن را مادر همه زیباییها ببینیم، الگوهایمان را از پستو بیرون بکشیم، به آنها اجازه زینبی و فاطمیبودن بدهیم؛ بهعنوانمثال زندگی و فعالیتهای بانویی همانند بانو امین را برای زن امروزی تبیین کنیم تا مشخص شود یک زن درعینحال اینکه تمام وظایف مادری و همسری را بهخوبی انجام میدهد، میتواند به بالاترین مدارج نیز دست پیدا کند.
در این صورت است که زن احساس ارزشمندی میکند و چنین زن باارزشی را میتوانیم به حجاب دعوت کنیم تا ارزشهای هویتی خود را از آفات حفظ کند، نه کسی را که در خود ارزشی نمیبیند و میخواهد با آشکارنمودن ظواهر خود در مرکز توجه قرار گیرد و اینگونه خود را هویتمند مییابد.
ما داریم از اساس و منبع هنرمان غافل میشویم. الگوی فاطمی و زینبی نداریم. رسانه زن نیستیم؛ چون اساسا رسانهبودن هنر است و ما فعلا بیهنریم. ما از خود غافل، متحجر و سادهلوحیم.