پرونده «اصفهان زیبا» به مناسبت 8 شهریور، سالروز شهادت رجایی و باهنر:

شهادت بهشتی و رجایی جریان نفاق را رسوا کرد

هنوز مردم از شوک انفجار هفتم تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی و 72 نفر از یارانش خارج نشده بودند که انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت محمدعلی رجایی، رئیس جمهور وقت و محمدجواد باهنر، نخست وزیر، کشور را با بحرانی جدید روبه‌رو کرد.

تاریخ انتشار: 08:38 - چهارشنبه 1402/06/8
مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه
شهادت بهشتی و رجایی جریان نفاق را رسوا کرد

به گزارش اصفهان زیبا؛ دو حادثه هولناک به فاصله ۶۰ روز در 7 تیر و 8 شهریور 1360 و با متهمانی وابسته به یک سازمان که هردو پس از انجام عملیات از کشور خارج شدند، اتفاق افتاد؛ اما نحوه انفجاری که در روز هشتم شهریور 1360 در جلسه شورای عالی امنیت ملی کشور رخ داد، آن را به مهم‌ترین اتفاق تروریستی انقلاب تبدیل کرد.

هنوز مردم از شوک انفجار هفتم تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی و 72 نفر از یارانش خارج نشده بودند که انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت محمدعلی رجایی، رئیس جمهور وقت و محمدجواد باهنر، نخست وزیر، کشور را با بحرانی جدید روبه‌رو کرد.

شهید رجایی که عمر دولتش در چهلمین خود به پایان رسید، نه تنها هفته دولت را در سالروز شهادت او و همراهانش چنین نامیده‌‌اند، که دولت‌های پس از او نیز هر یک به شکلی تلاش کردند خود را شبیه او سازند یا چنین به نظر بیایند ‌.

امروز ۴۲ سال از این حادثه وحشتناک می‌‌گذرد و با اینکه در همان مقطع بسیاری در مظان اتهام قرار گرفتند، ابعادی از این حادثه همچنان نامشخص است.

در رابطه با ویژگی ‌های دولت شهید رجایی، نحوه نفوذ کشمیری به دستگاه‌های امنیتی و تأثیر این حادثه بر جریان سیاسی کشور با محسن نصری، فعال سیاسی و استاد دانشگاه به گفت‌وگو نشسته‌‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

چرا با وجود عمر کوتاه دولت شهید رجایی، هنوز هم از دولت او به‌عنوان اسوه و الگو یاد می‌‌شود؟

عامل اصلی و اساسی، اخلاص شهید رجایی بود. وقتی عمل و رفتار فردی فی‌‌سبیل‌‌الله باشد، خداوند به او عزت و عظمت عطا می‌‌کند؛ بنابراین مهم‌ترین ویژگی شهید رجایی، اخلاص و فی‌‌سبیل‌‌الله کار کردن در زمان مدیریتش بود.

نکته دوم این است که با وجود عمر 40‌روزه دولت رجایی، مردم خاطرات زیادی از دولت او دارند. رجایی به مدت یک سال نخست‌وزیر بود و همان مردمی‌بودن، ولایت‌مداری و ساده‌زیستی را در دوران 40‌روزه ریاست‌جمهوری خود حفظ کرد.

اینکه مردم جذب فردی شوند که دقیقا مصداق آرمان‌‌‌های انقلابیشان باشد، امری طبیعی است؛ اما از نظر شما روشن‌فکران آن زمان چگونه فکر می‌‌کردند؟ آیا مانند مردم، هوادار الگوی شهید رجایی بودند؟

به تعبیر رهبر انقلاب جریان روشن‌فکری در ایران، بیمار متولد شد. در دوره قاجار مردم تحصیل‌کرده در اروپا که تفکر غربی در آن‌ها نفوذ کرده بود، به روشن‌فکر مشهور شدند و این جریان بیمار که برای ضدیت با اسلام و با احیای تفکر غربی وارد کشور شد، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، همیشه وجود داشت؛ اما در سال‌های اولیه انقلاب که شهید رجایی به عنوان نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور فعالیت می‌کرد و به واسطه محبوبیت امام‌(ره) در بین مردم، جریان روشن‌فکری نمی‌‌توانست خودش را در رسانه‌ها و افکار عمومی مطرح کند.

در زمان شهید رجایی، دو جریان فکری در مقابل هم قرار داشتند؛ جریان ملی و مکتبی. جریان ملی‌گرا شامل نهضت آزادی و جبهه ملی می‌‌شد که بنی‌‌صدر، بازرگان و دولت موقف عضوی از این جریان بودند و جریان مکتبی شامل افرادی مانند شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و رهبر انقلاب بود.

البته نهضت آزادی و جبهه ملی در زمان انقلاب، مخالفت اساسی با حکومت شاه نداشتند، تنها درخواست آزادی و امکان حضور در انتخابات داشتند؛ اما با مبنای حکومت پهلوی و سلطنت شاه مخالفتی نکردند و ادعای روشن‌فکری و درک موضوعات مختلف کشور را داشتند.

ظهور و بروز جریان روشن‌فکری مصطلح در جامعه ایران پس از دوران دفاع مقدس شدت گرفت، اما قبل از آن در قالب نهضت آزادی و جبهه ملی خودش را نشان می‌‌داد.

در صحبت‌هایتان به جریان‌های سیاسی کشور در آن زمان اشاره کردید. از نظر شما شهید رجایی به کدام نحله سیاسی تعلق داشت یا افکارش به کدام جریان نزدیک ‌تر بود؟

از ویژگی‌های بارز شهید رجایی که شخصیتی انقلابی داشت، عدم وابستگی به جناح ‌های سیاسی کشور بود. رجایی عضو حزب جمهوری اسلامی هم نبود.

روال معمول احزاب این است که چهره ‌ای از خود حزب را به عنوان نامزد انتخاباتی معرفی کند، اما حزب جمهوری اسلامی این کار را نکرد و به دلیل اینکه برمبنای اندیشه‌های حضرت امام (ره)، شهید بهشتی و رهبر معظم انقلاب ایجاد شده بود، از شهید رجایی حمایت کرد، اما خود شخص رجایی عضو هیچ‌کدام از احزاب رسمی پس از انقلاب نبود.

به سراغ حادثه هشتم شهریور 1360 برویم. منافقین قصد داشتند با ترور شهید رجایی به نظام ضربه بزنند یا تنها قصد از میان برداشتن رجایی را داشتند؟

منافقین قصد داشتند با ترور شهید رجایی دو نشان را هدف قرار دهند؛ هم شهید رجایی را حذف کنند و هم به نظام و انقلاب ضربه بزنند و در کشور بحران ایجاد کنند.

ما در تابستان 1360 شاهد بزرگ‌ترین بحران سیاسی کشور بودیم. در تاریخ 30 خرداد همان سال منافقین اعلام جنگ مسلحانه کردند؛ 31 خرداد نیز شهید چمران در دهلاویه به شهادت رسید؛ 6 تیر رهبر معظم انقلاب مورد سوءقصد قرار گرفتند؛ 7 تیر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی رخ داد؛ در تاریخ 8 شهریور، رجایی و باهنر به شهادت رسیدند و در تاریخ 14 شهریور آیت‌الله قدوسی، دادستان کل انقلاب ترور شد.

همچنین تعدادی از مجروحان شهدای 7 تیر هم عضو نمایندگان مجلس بودند و به همین دلیل مجلس امکان به اکثریت رسیدن نداشت و در روز 8 تیر که همزمان با تشییع شهدای حادثه 7 تیر بود، مجروحان این حادثه با سرم و برانکارد به صحن مجلس رفتند تا مجلس به اکثریت برسد.

در این مقطع بود که حضرت امام‌(ره) به عنوان ولی فقیه بحران را مدیریت کردند. امروز نیاز داریم که در دانشگاه‌های کشور و حتی جهان این مدیریت بحران امام (ره) تدریس شود که چگونه کشور را از آن حوادث نجات دادند.

نکته اساسی در مورد حادثه 8 شهریور این است که هنوز بسیاری از ابعاد این پرونده نامعلوم است؛ نقش سازمان منافقین بخشی از این حادثه است، اما سازمان مجاهدین انقلاب که جزو جناح اصلاح‌طلب امروز محسوب می‌‌شود، نقشی در این حادثه داشته که متأسفانه هنوز ابعاد مختلف آن مسکوت مانده است.

به عقیده عده ‌ای، امام (ره) به دلیل تسویه ‌حساب ‌های سیاسی در این پرونده، آن را مختومه اعلام کردند و افرادی هم مانند عسگراولادی معتقد بودند که این پرونده مسکوت مانده و مختومه نشده است. نظر شما در این ‌باره چیست؟

امام (ره) یک اندیشه‌محوری داشتند با این مضمون که «جنگ در رأس مسائل کشور است». چرا با وجود اینکه در جنگ پیروز شده بودیم و حتی یک میلیمتر از کشور را هم به دشمن ندادیم، جنگ با قطعنامه 598 خاتمه یافت که امام (ره) آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کردند؟

امام‌(ره) جنگ را در رأس مسائل کشور قرار داده بودند، اما متأسفانه این دیدگاه در اندیشه برخی از مسئولان سیاسی کشور وجود نداشت و به همین دلیل وقتی حادثه ‌ای رخ می‌‌داد که امکان داشت به روند جنگ و دفاع مقدس خدشه ‌ای وارد کند، امام (ره) شخصا با آن مخالفت می‌‌کردند.

شما این اتفاق را نه تنها در جریان بررسی پرونده 8 شهریور بلکه درباره نخست وزیری میرحسین موسوی هم مشاهده می‌‌کنید. حضرت آیت الله خامنه ‌ای در دوره دوم ریاست جمهوری خود، قصد نداشتند که موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کنند؛ اما حضرت امام (ره) در پاسخ به نمایندگان مجلس درباره نظر ایشان برای نخست وزیری موسوی، اعلام کردند که از نظر بنده مصلحت بر این است که نخست‌وزیری موسوی ادامه پیدا کند.

بعدها در جلسه‌‌ای که مسئولان کشور در آن حضور دارند نیز مشخص می‌‌شود آقای محسن رضایی هم به عنوان فرمانده سپاه به امام‌(ره) اعلام کرده‌‌اند که درصورت ادامه‌نیافتن نخست‌‌وزیری موسوی، تنش‌‌های سیاسی در کشور ایجاد می‌‌شود. این به ضرر جبهه‌های جنگ خواهد بود.

قصد دارم درباره مسعود کشمیری که نقش مستقیمی در این حادثه داشت، سوالی مطرح کنم.  خسرو تهرانی، مسئول اطلاعات نخست‌‌وزیری وقت که از متهمان این حادثه هم بود و بی ‌گناه شناخته شد، درباره آقای کشیمری می‌‌گوید که حتی زمان انفجار بمب هم فکر دست داشتن او در این حادثه را نمی‌‌کردیم. مرحوم حجت الاسلام احمد خمینی هم گفته بود که حتی بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، زمان دیدار رجایی و باهنر با حضرت امام (ره) کشمیری قصد داشت کیفی را با خود به داخل ببرد که با ممانعت محافظان روبه ‌رو می‌‌شود و در آنجا شهید رجایی و باهنر می‌‌گویند که اگر کشمیری نتواند وارد شود، ماهم وارد نمی‌‌شویم؛ سؤال این است که چه چیزی باعث شده بود کشمیری تا این اندازه اعتماد مسئولان کشور را جلب و در دستگاه ‌های امنیتی نفوذ کند؟ آیا به دلیل خلأ امنیتی دوران انقلاب بود؟

ما در سال ‌های اولیه انقلاب بودیم و امام (ره) قبول کرده بودند که همه جریانات سیاسی قبل از انقلاب که مخالف شاه بودند، در کشور نقش‌‌آفرینی کنند؛ مگر کسانی که شخصیت واقعی خود را نشان دادند؛ متأسفانه منافقین که از کافران هم بدتر هستند، توانستند کشمیری را وارد اطلاعات نخست‌وزیری کرده و بر صندلی دبیر شورای عالی امنیت بنشانند.

اما چگونه نقش کشمیری در حادثه 8 شهریور مشخص شد؟ در روز 9 شهریور تشییع جنازه سه شهید حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری انجام شد؛ رجایی، باهنر و کشمیری.

پس از چندروز شهید وحید دستجردی که از مجروحان حادثه بود، به ‌هوش می‌‌آید و می‌‌گوید که من شاهد بودم کشمیری در اواسط جلسه از جای خود بلند شد و در گوش خسرو قنبری چیزی گفت و از جلسه خارج شد و اصلا در زمان حادثه در دفتر حضور نداشت و بر اساس پیگیری‌هایی که مبنای این نقل قول صورت گرفت، نقش کشمیری در این حادثه مشخص شد.

به‌نظر شما دو انفجار 7 تیر و 8 شهریور 1360، چه تأثیری در جریان سیاسی کشور گذاشت؟

اوایل انقلاب و زمانی که میان بنی‌‌صدر و شهید بهشتی تنش ایجاد شده بود، حتی بخشی از نیروهای انقلابی که طرفدار حضرت امام‌(ره) بودند هم همراه با بنی ‌صدر و مخالف شهید بهشتی بودند.

زمانی که بهشتی در حادثه 7 تیر به شهادت رسید حضرت امام (ره) فرمودند «مظلومیت شهید بهشتی بیش از شهادتش متأثر‌کننده بود»؛ چراکه شهید بهشتی واقعا مظلوم واقع شد و در زمان حیاتش مورد هجمه تهمت‌ها قرار گرفته بود.

شهادت بهشتی و رجایی رسوا کننده جریان نفاق در کشور بود و عده زیادی از مردم فهمیدند که چگونه فریب بنی‌صدر و جریانات سیاسی دیگر را نخوردند.

نکته دوم اینکه بخشی از جریان نفاق و نفوذ پس از این حوادث لو رفت و بخشی دیگر نیز خودشان را لو دادند که با آن‌ها برخورد شد. ما پیش از شهادت بهشتی و رجایی جریان نهضت آزادی را داشتیم، اما پس از این حوادث، جریان انقلابی اداره کشور را در اختیار گرفت.

قوه مجریه از بنی‌صدر و منافقین خالی شد و قوه قضائیه و مقننه هم توانستند جریان انقلابی بهتری را با همکاری دولت رجایی و رهبر انقلاب حاکم کنند.

دولتی که پس از شهید رجایی تشکیل شد، شبیه دولت رجایی بود؟

در آن زمان جایگاه ریاست‌جمهوری داشتیم و یک جایگاه نخست‌وزیری. پس از شهید رجایی، رهبر معظم انقلاب در جایگاه ریاست‌جمهوری قرار گرفتند و دولت و نخست ‌وزیری اما در اختیار میرحسین موسوی بود که با دیدگاه حضرت آقا زاویه داشت و ایشان قصد نداشتند برای بار دوم موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کنند؛ اما نکته مهم این است که وزرا توسط نخست‌وزیر انتخاب می‌‌شدند و ریاست‌جمهوری بیشتر یک امر تشریفاتی بود.

دولت پس از زمان شهید رجایی، دولتی بود که بعضا چهره ‌های انقلابی و ولایت‌مدار علاقه‌‌مند به امام (ره) هم در آن حضور داشتند؛ اما اختلافات سیاسی جدید در هیئت دولت ایجاد شد و بحث چپ و راست و اقتصاد دولتی و مردمی به میان آمد.

میرحسین موسوی و طرفداران چپ او هوادار اقتصاد دولتی بودند و چند وزارتخانه هم ایجاد کردند و به سمت کوپنی‌کردن اقتصاد رفتند. رهبر معظم انقلاب نیز با همین روند دولتی‌کردن امور مخالف بودند که البته امروزه نیز با مشکلات برآمده از این تفکر مواجه هستیم و مشاهده می‌‌کنیم 80 درصد اقتصاد کشور دولتی شده است.

در جریان دولت پس از شهید رجایی جدای از شخصیت‌‌هایی چون بهزاد نبوی، افراد انقلابی همچون دکتر توکلی، پرورش و عسگراولادی هم حضور داشتند که بعدها به دلیل اختلافاتی که با میرحسین موسوی پیدا کردند از سمت خود استعفا دادند.

متأسفانه در آن زمان برخی از وزرای دولت، آن حمایتی که باید از جبهه‌‌های جنگ انجام می‌‌دادند را ندادند و یکی از اشتباهات و خیانت‌هایشان، زمینه‌سازی برای پذیرش قطعنامه 598 بود.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهار × پنج =