وقف بی‌وقفه

از هر کوی و برزن شهر که می‌گذریم، اگر بر درودیوار نظاره کنیم، محال است از خیابانی عبور کنیم و عبارت «وقف…» از نظرمان نگذرد. وقف، سنت حسنه‌ای است که یادِ انسان را حتی بعد از مرگ نیز زنده نگه می‌دارد. وقف انسان را به دریایی بدل می‌کند که هزاران رود از آن می‌جوشد.

تاریخ انتشار: 12:58 - شنبه 1402/06/18
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
وقف بی‌وقفه

به گزارش اصفهان زیبا؛ از هر کوی و برزن شهر که می‌گذریم، اگر بر درودیوار نظاره کنیم، محال است از خیابانی عبور کنیم و عبارت «وقف…» از نظرمان نگذرد. وقف، سنت حسنه‌ای است که یادِ انسان را حتی بعد از مرگ نیز زنده نگه می‌دارد. وقف انسان را به دریایی بدل می‌کند که هزاران رود از آن می‌جوشد.

آن‌که مدرسه‌ای می‌سازد، رودهای علم و دانش را سرازیر می‌کند، کسی که مسجد یا حسینیه‌ای وقف می‌کند، معنویت و دین‌داری را جاری می‌سازد. آن‌کس که بیمارستانی می‌سازد، سلامتی و نشاط را در جامعه روانه می‌کند. بسیارند کسانی که با مالشان حس خوب را برای همه انسان‌های اطرافشان می‌خرند.

بااین‌حال انسان‌هایی هستند که بخشندگی در وجودشان نهفته است؛ اما راه‌های دیگری برای بیدارکردن آن برگزیده‌اند؛ آنان که با رویی گشاده و قلبی پرمحبت خود را وقف دیگران می‌کنند.

اگر آبرویی دارند آن‌را خرج انسانیت می‌کنند و می‌شوند حلال مشکلات، اگر دانشی دارند بی‌منت در اختیار دیگران می‌گذارند، اگر مهارتی دارند برای توانمندکردن دیگران استفاده می‌کنند و از هیچ تلاشی در این مسیر فروگذار نمی‌کنند.

خیاطی یا مهردوزی

زمستان بود که اولین‌بار برای آموزش خیاطی به «امامزاده ستی فاطمه» پا گذاشتم. راهروی باریکی که انتهای آن حیاط بزرگی بود و حیاط به مزار و بارگاه امامزاده ستی فاطمه ختم می‌شد.

در راست و چپ حیاط حجره‌هایی بود که برای فعالیت‌های پایگاه بسیج این محله استفاده می‌شد و در هر حجره کلاسی برپا بود.

من به دنبال کلاس خیاطی بانوی مهربان، فاطمه قلع ریز بودم. ایشان را سال‌های زیادی بود که می‌شناختم. کلاس را پیدا کردم و پا در کلاس گذاشتم. ساعت شروع کلاس را جدی نگرفته بودم و با تأخیر به کلاس رفتم که همین سبب گلایه او شد.

فاطمه قلع‌ریز از همان مادربزرگ‌های قدیمی دلسوز است و شعاع مهربانی‌اش قابل‌اندازه‌گیری نیست؛ اما چارچوب‌ها و قوانین خودش را دارد. در همان جلسه اول با اشتیاق کمک می‌کند آنچه می‌خواهم را به‌راحتی یاد بگیرم؛ تشویقم می‌کند تا جدی‌تر به کلاس خیاطی بروم.

اگرچه بعدازآن یک‌بار دیگر نتوانستم در کلاس شرکت کنم؛ اما شوق و انگیزه حضور همواره در وجودم باقی‌مانده و به دنبال بهانه‌ای برای ارتباط با او بودم؛ بهانه‌ای که سبب شد برای گفت‌وگو تماس بگیرم.

همان لحن مهربان و صمیمی را داشت. از او می‌پرسم از کجا پایتان به امامزاده ستی فاطمه باز شد؟ می‌گوید، علاقه زیادی به خیاطی داشته است و ده سال پیش به اینجا آمده تا در خیاطی مهارت بیشتری پیدا کند.

مربی خیاطی بعد از دوجلسه نمی‌تواند به کلاس بیاید و او به همکلاسی‌هایش پیشنهاد می‌کند که دوخت سیسمونی را آموزش دهد. آن‌ها با اشتیاق می‌پذیرند و آموزش خیاطی را با سیسمونی شروع می‌کند.

پس از مدتی برای فراگیری خیاطی نزد یکی از بهترین اساتید شهر می‌رود تا بهترین نمونه خیاطی را یاد بگیرد و به هنرجوها آموزش دهد.

حال خوب کلاس

مربی مهربان و دلسوز از حاشیه‌های کلاس صحبت می‌کند؛ حاشیه‌هایی که اهمیتشان کمتر از اصل نیست.

در این میان راه را برای افرادی هموار کرده و کمک‌های بی‌دریغش به بیرون کلاس هم رسیده بود؛ از اینکه به کمک هنرجوها پارچه تهیه‌کرده‌اند و برای مادر نیازمندی لباس‌های نوزادی دوخته بودند تا لذت مادری را برایش دوچندان کنند.

از شخصی می‌گوید که از راهی دور برای آموزش خیاطی به کلاس آمده و قیچی مناسبی نداشته. وقتی می‌فهمد شاگردش توان خرید بهترش را ندارد، برایش قیچی می‌خرد. پس از آموزش دوخت چادر، پارچه‌ای به او می‌دهد تا به‌عنوان تمرین، چادری در خانه بدوزد.

پس‌از آنکه چادر را دوخته و به کلاس آورده، آن را به خودش هدیه داده بود و گفته این جایزه خودت که چادردوختن را خوب یاد گرفتی. یا خانمی که از افسردگی رنج می‌برده و به توصیه دوستانش به این کلاس آمده و حالا نه‌تنها حالش خوب شده که به خیاطی هم علاقه‌مند شده است.

بانو فاطمه در این مدت بی‌آنکه هزینه‌ای دریافت کرده باشد هرچه در توانش بوده، به هرکس که نزدش آمده آموخته بود. بعضی آدم‌ها برای همه مایه خیر می‌شوند؛ جوری که حضورشان هم خیر می‌آورد؛ وگرنه کدام کلاس خیاطی بیمار افسرده‌ای را معالجه کرده است؟!

برکت حضور

می‌گوید مدتی‌ست به دلیل کهولت سن مانند قبل نمی‌تواند خیاطی آموزش دهد؛ اما همه تلاشش را می‌کند در آموزش شاگردانش وقفه نیفتد و کلاس مثل قبل پابرجا باشد. هرچند که تاکنون شاگردانی تربیت کرده‌است که بتوانند به‌خوبی از پس کلاس برآیند.

با اینکه رفتن به کلاس برایش دشوار است؛ اما دلش همچنان در کلاس است و باهر شرایطی خودش را به کلاس می‌رساند. می‌گوید در این کلاس فقط آموزش نداده و چیزهای زیادی از شاگردانش یاد گرفته است.‌

با بغض می‌گوید: «هربار برای کلاس خیاطی به امامزاده می‌آیم از خانم ستی فاطمه تشکر می‌کنم که دوباره توانستم به اینجا بیایم.»

و من با خودم فکر می‌کنم کجای دنیا می‌شود اینچنین مردان و زنان خوش‌نیت و پاک پیدا کرد؟ کجای دنیا انسان‌ها اینچنین حال خوب را برای یکدیگر ارزانی می‌دارند؟ در جهانی که همه برای کسب اندکی پول همه کار می‌کنند. فقط در این سرزمین چنین مردمان خوش‌نیت و بخشنده‌ای پیدا می‌شوند.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

یک − 1 =