بررسی پیش‌زمینه‌های مشکلات توسعه در اصفهان:

پریشانی تاریخی توسعه در ایران

زمانی که سودآوری زیاد به انباشت سرمایه منجر شود، باید سیستم خود را بازتولید کند و به همین منظور، باید خود را «توسعه» دهد. بر همین اساس مفهوم «توسعه» پا به عرصه تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه می‌گذارد.

تاریخ انتشار: 09:02 - چهارشنبه 1402/07/5
مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه
پریشانی تاریخی توسعه در ایران

به گزارش اصفهان زیبا؛ مفهوم توسعه و توسعه‌یافتگی با جهان جدید و به اصطلاح مدرن ملازمت دارد و نمی‌توان برای آن در جهان قدیم شأنیتی قائل شد. جهان جدید بر مبنای عقل جدید ساخته شده است؛ عقلی که پا را از شناخت صِرف امور و درک هارمونی طبیعت فراتر گذاشت و به تصرف، تغییر و ازنوساختن جهان مبادرت کرد.

به‌عبارت‌دیگر، ساحت شناختی عقل جدید، ساحت کشف‌کنندگی نیست، بلکه ساحت تصرف، غلبه و اراده امور است و به همین ترتیب اثر خود را بر ترتیبات و ساخت جهان جدید می‌گذارد.

بر این مبنا انسان مدرن نیز انسانی کشف‌کننده نیست؛ انسانی سازنده است؛ انسانی که مسئله‌ساز، تغییردهنده و تصرف‌کننده است و می‌سازد تا شناخت پیدا کند؛ بنابراین عمل و کار (پراکسیس) نیز جزئی از ساحت شناخت می‌شود.

چنین انسانی که اراده می‌کند، اختیار دارد و سازنده حقیقت است (نه اینکه کشف کند) خود را محور قرار می‌دهد؛ محوری که هدفی در خود است. پس نیازی به کشف و تحصیل هدف نیست، بلکه هدف حاضر است؛ فقط باید همه چیز را در راستای همین هدف، یعنی خود (منافع خود) سازماندهی کرد و امور را ترتیب داد.

برای سازماندهی امور نیاز است هر چیز در جایگاه خود قرار گیرد تا با ایفای نقش کارکردگرایانه، بیشترین نفع و کمترین هزینه به سیستم تحمیل شود تا سیستم بتواند با بالاترین راندمان، کالا تولید کند و سودآور باشد.

زمانی که سودآوری زیاد به انباشت سرمایه منجر شود، باید سیستم خود را بازتولید کند و به همین منظور، باید خود را «توسعه» دهد. بر همین اساس مفهوم «توسعه» پا به عرصه تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه می‌گذارد.

تاریخ توسعه در ایران

فکر توسعه در ایران با تاریخ برخورد ایران با مظاهر اولیه مدرنیته در اروپا شروع می‌شود. لحظه طلایی شکل‌گیری فکر توسعه در ایران به سؤال عباس‌ میرزای قاجار از موسیو ژوبر فرانسوی برمی‌گردد.

این شاهزاده قاجار از مستشار فرانسوی می‌پرسد: «نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده، چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح‌کردن و به‌کاربردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌وریم و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصل‌خیزی و ثروت مشرق‌زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیر مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمعیت ذرات عالم یکسان است، خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی، حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟»

بسیاری از کسانی که بعد از عباس میرزا به پرسش «چه باید کرد؟» فکر کردند، پاسخ را در توسعه یافتند و آن هم یعنی استقرار ظواهر مدرنیته در ایران.

اولین قدم در این راستا، اعزام محصل به خارج از کشور در چند رشته محدود و بعد از آن نیز تأسیس مدرسه دارالفنون بود تا بتوان از علم جدید برای فراهم‌آوردن ابزار و لوازم پیشرفت استفاده کرد.

در بعد سیاسی نیز مهم‌ترین تحول، ایجاد حکومت قانون و تحدید سلطنت به قانون اساسی و تشکیل پارلمان یا مجلس شورای ملی بود.

اما بعد از سرخوردگی از به ثمر نرسیدن اهداف مشروطه و متعاقب آن تمایل روشن‌فکران به رضاخان برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفته کشور، با شروع سلطنت در خاندان پهلوی، مظاهر مدرنیته بیش از پیش وارد مناسبات نهادی و سیستمی ایران شد که نمونه آن را در ایجاد ارتش، ساختار نظامی ارتش جدید، سربازی اجباری، استفاده از مستشاران خارجی برای ساماندهی سیستم مالی در ایران می‌توان یافت.

تمایلات سیاسی حکمرانان ایران موجب شد مظاهر مدرنیته علاوه بر نهادها و سازمان‌ها، در حیات اجتماعی نیز بروز پیدا کند که می‌توان به پدیده کشف حجاب اجباری در این زمینه اشاره کرد.

در دوران محمدرضا شاه نیز، روند نوسازی ادامه یافت که یکی از مهم‌ترین گام‌ها در این روند، ایجاد سازمان برنامه در سال 1327 بود. بعد از آن نیز برنامه هفت ساله توسعه به تصویب مجلس رسید و در مراحل بعدی این برنامه‌های توسعه تجدید شد.

گره خوردن روند مدرنیزاسیون ایران به مسئله نفت نیز از جمله نقاط عطف در تاریخ توسعه ایران است. فهم سیاستمداران ایران از اهمیت مسئله نفت و همچنین واردکردن این مؤلفه در برنامه‌های سیاسی خود، نشان از این داشت که آینده ایران بدون توجه به این منبع عظیم، قابل‌تصور نبود.

بعد از کودتای 28 مرداد و تشکیل کنسرسیوم نفت و به دست آمدن سهم 50 درصدی ایران از درآمد نفتی، این درآمد به منبع اصلی برای توسعه ایران تبدیل شد؛ به‌گونه‌ای که درآمد حاصل از فروش نفت به بدنه اقتصاد ایران تزریق می‌شد و این بخش از اقتصاد بر سایر بخش‌ها غلبه و عملا سایر بخش‌های اقتصاد را به خود وابسته کرد.

از طرف دیگر عامل نفت موجب شد دولت رانتیر، بدون وابستگی به جامعه سیاست‌هایی اتخاذ کند که اثر مثبت آن نه در زندگی عموم مردم، بلکه در نمودارها و اعداد به‌ظاهر مثبت و صعودی رشد صنعتی نمود پیدا کند. اما همین دولت نمی‌توانست در برابر فشار خارجی تاب بیاورد؛ چون درآمد آن وابسته به خرید نفت از طرف مشتری خارجی بود.

علاوه بر مسئله نفت، با اصلاحات ارضی که در چند مرحله در دهه 40 به اجرا درآمد، نظام سنتی کشاورزی تغییر ماهیت داد. در این نظام سنتی، زمین در دست مالکان بزرگ و اغلب غایب تمرکز داشت و درآمد حاصل از محصولات کشاورزی از روستاها به شهرها سرازیر و صرف هزینه زندگی مالکان در شهرها می‌شد.

اصلاحات ارضی با هدف از بین بردن نظام ارباب‌رعیتی و توزیع زمین بین کشاورزان کم‌سرمایه و دهقانان و روستاییان به اجرا درآمد تا قدرت و نفوذ مالکان بزرگ کاهش یابد.

از طرف دیگر، دولت قصد داشت تا قدرت خود را در روستاها از طریق ایجاد نقش جدید کدخدا و نهاد جدید ژاندارمری بسط دهد. از منظر بین‌المللی هم ایران قصد داشت خطر نفوذ کمونیسم را در روستاها کاهش دهد و با تقسیم زمین بین دهقانان و روستاییان از انقلاب روستایی نظیر کوبا و الجزایر جلوگیری کند.

اما نتیجه‌ای که حاصل شد با اهدافی که بیان شده بود، هم‌خوانی نداشت. چون زمین‌های کشاورزی بین رعیت بی‌سرمایه و فاقد وسایل کشاورزی تقسیم شد و آن‌ها نیز زمین‌های خودشان را در اختیار شرکت‌های سهامی قرار دادند تا آن‌ها را مدیریت کنند؛ اما به دلیل کم‌مساحت بودن زمین‌ها و عدم وجود دانش و سرمایه، زمین‌های خود را رها کردند و به شهرها آمدند و درنتیجه کشاورزان روستایی تبدیل به حاشیه‌نشین‌ها و کارگران شهری شدند.

افرادی که شهروند محسوب نمی‌شدند و فقط در شهرها سکونت داشتند و همین امر فشار اجتماعی و اقتصادی زیادی را به جامعه شهری وارد ساخت و درنهایت موجب شد خرده‌فرهنگ‌های نامتجانس با محیط شهری، دچار ازخودبیگانگی شوند.

اربابان سابق نیز در هیئت سهامداران عمده شرکت‌های زراعی و تجاری، موقعیت قبلی خود را بازیافتند. با این تفاوت که این بار به‌جای طبقه ملاک و زمین‌دار، طبقه تاجر و سرمایه‌دار جدیدی ظهور کرد که به دلیل وابسته بودن به دولت و تجارت خارجی، به‌خاطر منافع خود بر طبقه متوسط و کارگر فشار وارد می‌کرد.

موارد دیگری نیز در تاریخ معاصر ایران قابل‌ذکر است؛ اما دو عامل نفت و اصلاحات ارضی موجب شدند توسعه در ایران از شکل متناسب و متوازن آن خارج شود و به شکل توسعه ناموزون درآید که در آن یک بخش از اقتصاد به ضرر سایر بخش‌ها متورم شده و ماهیت دولت را از یک دولت مستقل به یک دولت رانتیر وابسته تبدیل کند؛ از طرفی جامعه نیز دچار شکاف طبقاتی شود و درصد کمی از سرمایه‌داران و تجار به ضرر انبوهی از کارگران و حاشیه‌نشین‌ها بزرگ و متمول شوند.

اصفهان در مسیر توسعه

به طور کلی شکوه شهر اصفهان به‌عنوان یکی از نقاط مهم تحول در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، به عصر صفوی و مخصوصا ورود شاه‌عباس اول به اصفهان برمی‌گردد که این شهر را به‌عنوان پایتخت سیاسی خود انتخاب کرد.

زمانی که شاه‌عباس اول پایتخت خود را از قزوین به اصفهان منتقل کرد، سیاست جمعیتی را در پیش گرفت که به موجب آن، کسانی که به اصفهان مهاجرت کردند، ثروت و تجارت خود را نیز به این شهر آوردند و به پیشرفت اقتصادی و افزایش سطح زندگی در اصفهان نیز کمک کردند.

از طرفی این افراد اعم از ارمنی‌ها، گرجی‌ها، مسیحیان و یهودیان دارای فرهنگ‌های مختلفی بودند که موجب ناهماهنگی و عدم تجانس فرهنگی در شهر اصفهان می‌شد.

اما در همین دوران، شاه عباس صفوی محله‌های اقلیت‌نشین را از طریق احداث چهارباغ به مرکز شهر واقع در میدان نقش جهان (میدان امام امروزی) متصل کرد و با این کار موجب یکپارچه‌سازی و عدم تکثر در شهر اصفهان شد.

این نوع نگرش شاه عباس صفوی به اصفهان که اتفاقا نگاهی توأم با آبادانی است اما توسعه‌ای هم نیست در یک سر طیفی از تحولات قرار دارد که نتیجه آن، پریشانی توسعه در اصفهان را برای ما مشخص‌تر می‌سازد.

سر دیگری از این طیف را می‌توان در دوران پهلوی دوم مشاهده کرد که با آورده‌های نفتی در پی به راه‌انداختن انقلاب سفید است. بر این اساس می‌توان اذعان کرد ورود مظاهر توسعه و مدرنیته در اصفهان اثر خود را برجای گذاشت.

در یک نگاه اجمالی از نکات مثبت پیاده‌سازی برنامه‌های توسعه در اصفهان بین سال‌های 35 تا 55، افزایش جمعیت باسواد در این استان است؛ به‌گونه‌ای که در این بازه زمانی، میزان باسوادی مردان از 47 درصد به 77.4 درصد و زنان از 17.4 درصد به 59.4 درصد رسید.

اما اثرات توسعه صنعتی و کنار گذاشتن اقتصاد کشاورزی، فراتر از افزایش تعداد باسوادان بود.

احداث کارخانه‌های عظیم فولادی در اصفهان مثل ذوب‌آهن در ابتدای دهه 50 و همچنین افزایش جمعیت کشاورزان بی‌سرمایه موجب شد این روستاییان سابقا کشاورز به شهرهای اطراف اصفهان و در مجاورت مراکز صنعتی مهاجرت کنند و جمعیت شهرها و حاشیه‌نشینان افزایش یابد؛ به‌گونه‌ای که شهر «فولادشهر» برای اسکان کارکنان کارخانه ذوب‌آهن اصفهان در آن دوره ساخته شد.

همچنین تا اواخر دهه 50 سیاست کلان توسعه شهری در اصفهان نیز پیگیری شد و محله‌هایی همچون چرخاب، خیابان میر و آب 250 و حوالی محله آپادانای اول رشد کردند و جمعیت زیادی در آنجا ساکن شدند.

این مهاجران و ساکنان جدید شهر اصفهان برخلاف آنچه در عصر صفوی می‌بینیم، صاحب ثروت و سرمایه نبودند؛ بلکه رانده‌شدگان روستایی هستند که زمین خود را رها کرده و برای به دست آوردن حداقل امکانات زندگی به شهرها آمدند.

به‌گونه‌ای که از ابتدای دهه 40 تا اواخر دهه 50 تعداد خانوارهای شهر اصفهان از حدود 90هزار خانوار به بالای 140 هزار خانوار رسید که حاکی از رشد شهرنشینی ناشی از توسعه صنعتی و اصلاحات ارضی است.

چرا توسعه؟

در طول یک قرن اخیر مفاهیم رشد و رفاه، وارد ادبیات حکمرانی همه کشورها شد و بر همین اساس دولت‌ها مبادرت به نوشتن برنامه‌های میان‌مدت و بلندمدت توسعه کردند.

اما باید به این سؤال اساسی پاسخ داد که توسعه‌یافتگی چه شأنیتی دارد؟ آیا می‌توان در راهی قدم گذاشت که کشورهای دیگر نتایج مطلوبی از آن گرفته‌اند و ما نیز همان نتایج را برای خود انتظار داشته باشیم؟ آیا توسعه یافتن، منوط به تحصیل برخی از شاخص‌های کمی در اقتصاد، جامعه و سیاست است؟

آیا رشد نیروی انسانی، افزایش سرانه بهداشتی و ورزشی، افزایش سرانه‌های آموزشی مثل دانشگاه و مدرسه، افزایش تعداد واحدهای صنعتی و تولیدی، رشد تولید ناخالص ملی و غیره شاخصی از توسعه‌یافتگی است؟ اصلا چرا باید توسعه‌یافته شویم؟

به اول مطلب بازمی‌گردم. توسعه با مدرن‌شدن ملازمت دارد و عقل مدرن یعنی عقل سازنده، تصرف‌کننده، تصاحب‌کننده و تغییردهنده به نفع خود. وقتی به میزان یک سیستم تولید می‌کند که اشباع شود، برای زنده ماندن، باید خود را بازتولید کند و این بازتولید خود را به شکل بسط و گسترش و توسعه نشان می‌دهد.

بر همین اساس، مبنای توسعه، نیاز است. یعنی سازمان اداری و ترتیبات نهادی به وجود می‌آید تا نیازی را برطرف کند؛ نه اینکه به وجود می‌آید چون خوب است و لازم است باشد. در این صورت هر چیز با زمان و وضع تاریخی متناسب است.

یعنی مقتضای تاریخ و زمان می‌گوید چه نیازی داری و چه چیزی را برای آن نیاز باید ترتیب و سازمان داد. وضع توسعه‌نیافته وضع بی‌زمانی است؛ وضعی که در آن یک ملت به بی‌ربطی تاریخی دچار می‌شود. نه می‌داند چه می‌خواهد و نه می‌داند چه باید بکند.

اگر به ایران خودمان نگاه کنیم، می‌بینیم که این بی‌ربطی تاریخی چه وضعی است. مردمی که به خاطر عوامل خارجی و داخلی، تحت‌فشار اقتصاد نفتی و توسعه صنعتی، از جایگاه‌های هویتی خود جدا شدند و در حاشیه کلان فرهنگ‌های دیگر قرار گرفتند. در این وضعیت، نه در فرهنگ دیگر جذب شدند و نه مثل سابق در جایگاه فرهنگی و هویتی خود قرار داشتند.

وضعیت کنونی اصفهان و معضلات آن نیز ریشه در همان از جا دررفتگی تاریخی دارد.

انبوه مشکلات محیط‌زیستی، حاشیه‌نشینی، سرریز مهاجران غیربومی، کمبود آب، آلودگی هوا و غیره نشان می‌دهد توسعه در اصفهان نه بر مبنای نیاز، بلکه بر اساس اجبار مدرن‌شدن پیش رفته است و در این مسیر نه نیازسنجی به نیازسازی صورت گرفته و به‌تبع آن ذائقه فرهنگی و اجتماعی مردم نیز تغییر کرده است.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

شانزده − دوازده =