با نفوذ فرنگیسازی، ابعاد نگارگری ایرانی که سرشار از اصول و مبانی خاص و مشحون از رازها و رمزهایی بود که با ساماندهی رنگ نقش و تصویر، طبیعت و خیال تحقق مییافت، مورد تجدیدنظر قرار گرفت و کمابیش زبان و بیان فرنگی، رنگهای چرک، قلمگیری بدون ابهام، هنر غرب و حتی موضوعاتی متفاوت پا به صحنه گذاشت. مصور الملکی زمانی پا به عرصه نقاشی نهاد که به قول خودش، دوباره توجه به دنیای نگارگری و زیباشناسی آن رواج یافته بود؛ اما مصور الملکی، در پی ساماندادن سبک خاص و فردی خود بود.
شخصیت هنری او، ترکیبی از وفاداری به میراث فرهنگی، هنری و ملیمذهبی ایرانی یا نوعی توجه به فنون هنری مغربزمین و دلسپاری به نگارگری خیالانگیز سراسر تاریخ هنر ایرانی، همراه با تقلید از طبیعت و واقعیت بود.
خداوند توان و اراده خاصی به حاجمصورالملکی عنایت کرده و شاید گوشهای از صفت خلاقیت خود را به او هدیه کرده بود؛ چون حاج مصور الملکی فیالبداهه کار میکرد و در تمام لحظات میتوانست تصویر خلق کند.
زندگینامه حاج مصور الملکی
حسین مصور الملکی در تاریخ 1269 شمسی در اصفهان و در یک خانواده نقاش بهدنیا آمد. اجدادش پشتدرپشت نقاش بودند. پدرش گاه به مزاح میگفت توی رگهای ما خون نیست، رنگ است و معتقد بود دنیا جز ترکیب رنگ نیست.
همهچیز رنگ است. تنها حقیقتی که مبرا و بیرون از رنگهاست، خداست. درباره نقاشی تعصب خاصی داشت. او نقاش قلمدانساز بود. در تاریخ 1280 در 11سالگی پدراو را به کارگاه برد و نزد او مشغول نقاشی شد.
پدر به حسین میگفت، وقت آن رسیده موسیقی رنگها را بشناسی و توضیح میداد که هماهنگی رنگها باهم ایجاد یک نوع موسیقی میکند؛ نوعی موسیقی که فقط چشم، صدای اورا میشنود!
حاجمصورالملکی به شیوههای مختلف نقاشی آشنایی کامل داشت. علاوهبر مینیاتور، طراحی، قلمگیری، تشعیر و تذهیب تابلوهای رنگروغن و نقاشیهای بسیار زیبای فرش هم میساخت. او هنگامی که مشغول تهیه و پخت روغن کمان یکی از ملزومات نقاشیاش بود، دچار سوختگی و براثر آن به لرزش دست دچار شد که تا آخر عمر آزارش میداد.
بعد از مدتی استاد سکته کرد و دست راستش فلج شد. دهسال بعد در تاریخ 24دی ماه 1346 شمسی بدرود حیات گفت و در تختفولاد اصفهان دفن شد.
آثار
از حاجمصورالملکی تابلوهای متعددی بر جای مانده است؛ اما او خود از میان همه آثارش به تابلو «تختجمشید» عشق میورزد. آثار گوناگون استاد تحتتأثیر مطالعات، پژوهشها و نگاه کنجکاوانه و دقیق همراه با تفکر و عقل سلیم او صورت گرفته است.
بهگونهای که قادر به پیشبینیهای صحیح سیاسی در ارتباط با وقایع مهم جهان و به تصویرکشیدن آن و شعرگفتن و شعر را به تصویرکشیدن بوده است. مصور الملکی از اولین مرمتکنندگان نقاشیهای چهلستون در دهه 20 شمسی بود. گفته میشود که او تنها برروی تابلوهای بالای طره در تالار اصلی کار کرده است.
حاج مصور الملکی چگونه زیست؟
وقار و سکوت دائمی این هنرمند، انسان را بیاختیار مجذوب خود میکند؛ بدون اینکه آدم جرئت نزدیکشدن به حریم آرامش و صفای اورا داشته باشد؛ ولی درست عکس این احساس در باطن او جلوهگر است؛ بدین معنی که اگر به او نزدیک شوید و سؤالی بپرسید، با خوشرویی و آرامش مطلقی شما را میپذیرد.
هنوز غنچه شخصیتیاش نشکفته بود که نسیم زودرس به سراغ او آمد؛ نسیمی که ابتدا آرام و شادیبخش و روح نواز بود و بعد هرچه غنچه شکوفاتر میشد، نسیم توفانیتر و حادتر؛ تا جایی که سراسر وجودش مبدل به توفان و در این شور و هیجان محو شد. این توفان هنری است که او لایقتر و مبرزترین نماینده آن است.
چون همچون بسیاری از هنرمندان دیگر ذوق نقاشی اورا به طرح خطوط و اشکال و بازی با رنگها و صور وادار میساخت و همین سرمایه خداداده وقتی به راه حقیقی خود افتاد و در بوته آزمایش سالیان دراز رنج و تحمل گداخته شد؛ آنوقت هنری بیغلوغش بیرون تراوید و خالق آن، استاد کمنظیری گشت. عقیده حاجمصورالملکی نیز این است که میگوید من تابع مکتبی هستم که با حقیقت تطیبق کند و با اصول خلقت هماهنگ باشد.
این هم یک نوع رئالیسم است؛ رئالیسمی که میکوشد افکار و مضامین جدیدتری را در قالبهای قدیم بریزد؛ قالبهایی که بهسوی نابودی است. حاجمصورالملکی به سهقاره اروپا، آسیا و آفریقا سفر کرده است.
در سوریه، لهستان، آلمان، بلژیک، فرانسه، مصر، حجاز و عراق گردش کرده است. برای هنرمندماندن باید رنج برد؛ رنجی که با آزادی و آسایش جلا و صیقل مییابد. تنها آزادی و آسایش خیال و ذوق و تمرین میتواند در میان نسل جوان هنرمند بهوجود آورد.
بهجز نقاشی، استاد شعر را دوست میداشت و آواز را هم میپسندید. تاجاصفهانی به حاجمصورالملکی اینگونه میگویند که موسیقی و شعر و نقاشی سهبرادرند که پدرشان ذوق است، اولین برادر منم ودو برادر دیگر تو هستی.
نظر یونسکو
اگر شهرت مصور الملکی به غرب راه نیافته، بدان خاطر است که دلبستگی عجیبی به زادگاه خویش، اصفهان، دارد و کمتر از این شهر قدم به بیرون میگذارد. مطبوعات خارجی تاکنون فراوان درباره او اظهارنظر کردهاند.
ازجمله نشریه سازمان فرهنگی یونسکو نوشته است که اوبزرگترین نقاش ایران است ودر مقالهای که به معرفی استاد اختصاص داده، به تلاشهای او در زمینه خلق تابلو «تختجمشید» که یکی از ماندگارترین آثار هنری ایران است اشاره کرده و نوشته است: «او برای خلق تابلو تختجمشید، بارها 400 کیلومتر فاصله اصفهان تا تختجمشید راطی کرد، با وسواس و دقت روی خرابههای این شهر شاهانه، دانهدانه سنگها، ستونها وپلهها را معاینه کرد و سرانجام در ورای تختجمشید، در مرز تخیل خویش و واقعیت، مناظر تختجمشید مقصود خود را یافت و طرح تابلوی بزرگ خود را پیاده کرد.»