یک روایت و هزار حرف از 25 آبان 61:

یک تریلی میلگرد از ذوب‌آهن خریدیم، حجله ساختیم!

بیست‌وپنج روز از آبان ۶۱ می‌گذشت. اصفهان ‌زیبا، پاییز دلربایش را محکم در بغل گرفته بود؛ سردی هوا هم قشنگی پاییز را نوازش می‌کرد. شهر میهمان داشت. همه میهمان داشتیم. پسرهایمان می‌آمدند؛ برادرهایمان و پدرهایمان.

تاریخ انتشار: 12:37 - پنجشنبه 1402/08/25
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
یک تریلی میلگرد از ذوب‌آهن خریدیم، حجله ساختیم!

به گزارش اصفهان زیبا؛ شده با دیدن عکس‌های رنگ‌ورورفته مکث کنید؟ شده پای عکس‌هایی که آدم‌هایش شبیه آدم‌های امروز نیستند، بغض کنید؟ شده یک عکس را از بین چند عکس قدیمی انتخاب کنید و محو آدم‌های عکسی شوید که هیچ‌کدامشان را نمی‌شناسید؟

شده یک عکس اسیرتان کند؛ آن‌قدر که واژه برای گفتن حال دلتان کم بیاورید؟ شده کلمه‌هایتان پای یک عکس باران شود و از چشم‌هایتان بیفتد و حواستان به سقوط بارش چشم‌هایتان نباشد؟ شده با دیدن یک عکس پرت روزهایی شوید که نبودید و دلتان ضعف برود که کاش بودید؟

شده با دیدن یک عکس به مردم شهرتان ببالید و دلتان بخواهد بلند فریاد بزنید: آهای مردم! اینجا اصفهانِ زیبایِ من است و این‌ها همشهری‌های خوب من؟ بله، حتما شده است.

بیست‌وپنج روز از آبان ۶۱ می‌گذشت. اصفهان ‌زیبا، پاییز دلربایش را محکم در بغل گرفته بود؛ سردی هوا هم قشنگی پاییز را نوازش می‌کرد. شهر میهمان داشت. همه میهمان داشتیم. پسرهایمان می‌آمدند؛ برادرهایمان و پدرهایمان.

۳۷۰ نفر، تکرار می‌کنم ۳۷۰ شهید، باز تکرار می‌کنم ۳۷۰ شهید عملیات محرم. «محمدعلی قزوینی‌زاده اصفهانی» ما را با حرف‌هایش می‌برد به آبان چهل‌ویک سال پیش؛ روزهایی که در ستاد برگزاری مراسم تشییع شهدا با همت مردم شهرم،۳۷۰ شهید را تا گلستان‌شهدا بدرقه کردند.

تحویل شهدا در سردخانه کهندژ

از زمان انقلاب مشغول فعالیت‌ بودم؛ تا اینکه جنگ شروع شد و به بنیاد جنگ‌زدگان پیوستم؛ آن‌هم به مدت یک سال‌ونیم. با فتح خرمشهر وارد بنیاد شهید شدم و مسئولیت ستاد برگزاری مراسم شهدا به من سپرده شد؛ جایی در خیابان عباس‌آباد.

آبان سال ۶۱ بود. باید ۳۷۰ شهید عملیات محرم را که از بچه‌های اصفهان بودند، در روز بیست‌وپنجم تشییع می‌کردیم. بعد از عملیات ۷۰۰ شهید در سردخانه خیابان کهندژ تحویل گرفتیم که شهدای چهارمحال‌وبختیاری و یزد هم در بین آن‌ها بودند.

شهدا تحویل مجموعه ما می‌شد و با همکاری سپاه و بسیج و ستاد شهدا و نماینده تعاون سپاه، چهار نفر می‌شدیم؛ البته تعدادی کارمند و سرباز هم به‌عنوان همکار با ما فعالیت می‌کردند.

مسئولیت اطلاع‌رسانی به خانواده‌های شهدا در خصوص شهادت فرزندشان با قسمت فرهنگی بنیاد بود. معمولا یکی‌دو نفر از خانم‌ها به‌همراه چند نفر دیگر از بنیاد و بسیج به منزل شهدا می‌رفتند و خبر شهادت را به خانواده‌ها می‌رساندند.

در جریان بیست‌وپنج آبان با توجه به تعداد بالای شهدا، اطلاع‌رسانی به ۳۷۰ خانواده‌ با این تعداد نیرو که در ستاد داشتیم، شدنی نبود؛ ضمن اینکه ما بعضا باید به خانواده‌ها اطلاع می‌دادیم تا برای شناسایی شهید به سردخانه بروند.

برادر، همسر یا مادر شهید را می‌بردیم به سردخانه خیابان کهندژ برای شناسایی. شست‌وشو و غسل و کفن شهدا هم در خود سردخانه انجام می‌شد.

معمولا بیشتر از 50‌درصد خانواده‌ها توسط خود بسیج و رفقای رزمنده شهید، از شهادت عزیزشان مطلع می‌شدند‌ و زمانی که ما برای اطلاع‌رسانی می‌رفتیم، می‌دیدیم که حجله شهید دم خانه است؛ اما بودند مواردی که خانواده از شهادت عزیزی که در جبهه داشت، بی‌اطلاع بود.

در آن شرایط با خواهرهایی که با ما همکاری می‌کردند، می‌رفتیم منزل شهید و بعد از کمی احوالپرسی و…‌ می‌پرسیدیم که چه نسبتی با رزمنده دارید و سر صحبت را با آن‌ها باز می‌کردیم. خلاصه باید کم‌کم می‌رفتیم سر اصل موضوع، یک‌مرتبه‌گفتن هم درست نبود.

اولش می‌گفتیم که رزمنده مجروح شده و حالش خوب نیست؛ اما به‌محض اینکه خانواده‌ها شروع می‌کردند به قسم‌دادن ما که بگویید چه شده است و ما خودمان خواب ‌دیده‌ایم، کم‌کم خواهرها خبر شهادت را اعلام می‌کردند.

همه شهر درگیر شدند

تعداد بالای شهدایی که قرار بود روز ۲۵ آبان تشییع شوند، ما را وادار کرد تا برای هماهنگی‌های بیشتر، جلسه‌ای برگزار کنیم برای غسل، کفن و شست‌وشوی شهدا و همین‌طور کارهای مربوط به تشییع.

بیست‌ودوم آبان بود. حدود پنجاه‌وپنج نفر را دعوت کردم؛ از شهرداری، ارتش، سپاه، بسیج، استانداری، کلانتری و چند نفر هم از پدران شهدا. پدران شهدا هم در بین خودشان انتخاباتی انجام داده بودند که حاج محمود نوری و حاج میرزا عباس انصاری به‌عنوان نماینده پدران شهدا در جلسه حاضر بودند.

از طرف آیت‌الله خادمی و آیت‌الله طاهری هم آقایی به نام فیروزیان به‌عنوان نماینده معرفی ‌شده بود. خلاصه که همه شهر درگیر تشییع شهدا شده بودند.

بعضی از پیکرهای شهدا به خاطر ماندن در آب  باد کرده بود.‌ می‌گفتند اگر رزمنده‌ در معرکه شهید شده باشد، غسل ندارد؛ اما اگر در بیمارستان یا در مرحله بعد از عملیات و یکی‌دو روز بعد شهید شده باشد، غسل دارد.

دیدیم که اختلاف‌نظر زیاد است. زنگ زدیم به دفتر امام. جواب امام این بود که اگر می‌شود غسل جبیره بدهید.

از خرید سدر و کافور تا پارچه برای کفن و تهیه میلگرد برای حجله شهدا

سدر و کافور را کامیونی خریده و پارچه را هم از کارخانه‌هایی که کرباس و کفن تولید می‌کردند، تهیه کرده بودیم؛ آن‌هم دو کامیون و در انبار بنیاد گذاشته بودیم.

همه‌چیز طبق برنامه پیش رفت. خانه‌ها بعد از تخلیه ساکنانش تخریب و قبرها با کمک سازمان‌های مربوط و مردم آماده شد. قرار شد ارتش در روز تشییع شهدا هم ناهار کسانی را که به نحوی درگیر مراسم تشییع شهدا بودند، بدهد؛ حرف از چند هزار غذا بود.

به ازای هر شهید چند حجله آماده کردیم؛ از آن حجله‌هایی که دورش ساتن قرمز می‌بستند و دم در خانه و کوچه و مسجد می‌گذاشتند؛ آن‌هم با عکس شهید و گل.

برای این کار یک تریلی میلگرد از ذوب‌آهن خریدیم و دادیم به این دروپنجره‌سازها. شوهرخواهری داشتم که بیست روز پیش به رحمت خدا رفت. آن روزها برای ما حجله می‌ساخت. میلگردها را می‌برید، جوشکاری می‌کرد، جوش می‌زد و می‌شد حجله.‌

بعضی‌ها برای شهیدشان دو تا سه تا حجله می‌گرفتند و می‌بردند دم خانه و بسیج و مسجد و… می‌گذاشتند. این‌طور می‌شد که بیش از هزار حجله نیاز داشتیم. کار خود  شهدا بود و خودش جور می‌شد.

همه‌چیز خوب پیش رفت؛ طبق برنامه

دعوت سخنران میدان امام با روابط‌عمومی سپاه بود و‌ تزیین میدان امام هم با بچه‌های بسیج و سپاه. به فکر منافقین و خراب‌کاری‌های احتمالی آن‌ها هم بودیم و برای جلوگیری از هر مشکلی، عده‌ای را به‌عنوان انتظامات انتخاب کرده و کنترل کار را به آن‌ها سپرده بودیم؛ آن‌هم از پشت‌بام‌ها و در بین جمعیت.

شب قبل از تشییع، شهدا را تحویل پایگاه‌های بسیج مساجد و بعضا خانواده‌هایشان داده بودیم برای وداع و نماز و البته برنامه دعا و عزاداری.

صبح روز بیست‌وپنجم شهدا از بازار کنار عالی‌قاپو وارد میدان شدند و بعد از خواندن نماز دسته‌جمعی در خود میدان مراسم تشییع آغاز شد.

شهدا روی دست‌های مردم راه افتادند؛ از میدان امام به‌سمت گلستان‌شهدا. تشییع بی‌نظیری بود‌؛ یک اقدام دسته‌جمعی متفاوت. هرکس هرکاری از دستش برمی‌آمد، برای شهدا انجام می‌داد. انگار همه شهر خانواده شهدا بودند‌.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

13 − هشت =