روزی که همه اصفهان، خانواده شهید بودند

یکپارچه همه مردم عزادار بودند. بیست‌وپنجم آبان روز خاطره‌انگیزی بود؛ یک سند معتبر و ارزشمند برای رزمنده‌پروری اصفهان در زمان جنگ شد. تشییع باشکوه آن روز اوج عظمت ما در جنگ بود.

تاریخ انتشار: 17:31 - شنبه 1402/08/27
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
روزی که همه اصفهان، خانواده شهید بودند

به گزارش اصفهان زیبا؛ عملیات که شد، دل مادر آشوب شد. باران که بارید، غوغا در تن مادر بیداد ‌کرد. رودخانه که طغیان کرد، بند دل مادر پاره شد. آب که پل را برد، مادر دست به تسبیح شد و نفس‌هایش شد ذکر؛ یا رحمان و یا رحیم و یا سمیع… !

با «مصطفی نوریان»، او که هم در جبهه بود و هم در پشت جبهه، می‌رویم به دهلران؛ به روزهایی که در عملیات محرم، آب سخاوتش را از دست داد و شد آنچه نباید می‌شد.

اعزام سنگین بود و آمار شهدا هم بالا

قبل از انقلاب در گروه‌های سیاسی فعال بودم و در اصفهان کمیته دفاع شخصی تشکیل داده بودم؛ به همراه دوستان و شخص آقای رحیم صفوی. در جریان کردستان هم حضور داشتم. سال ۶۰ و ۶۱ درگیر جبهه شدم و تا پایان جنگ هم ماندم. در عملیات مختلف به‌عنوان نیروی انسانی و پشتیبانی فعالیت می‌کردم.

سال ۶۱ بود و آبان آن سال. اعزام سنگینی داشتیم برای عملیات محرم و آمار شهدای عملیات هم حسابی بالا بود. بعد از عملیات خود یگان به بچه‌ها خبر داده بود که بروند برای جمع‌آوری پیکرهای شهدا. قرار بود پیکر شهدا به‌وسیله کامیون‌ به سردخانه کهندژ اصفهان منتقل شود.

بعد از تخلیه شهدا سردخانه را سامان‌دهی کرده و اسم و مشخصات شهدا را بر اساس مناطق بسیجشان دسته‌بندی کردیم. چهار روزی به همین منوال گذشت و کار تمام شد.

صبح روز تشییع، همه تابوت‌ها را انتقال دادیم به بازار پشت عالی‌قاپو و در تمام طول بازار تابوت‌ها را بر اساس مناطق روی‌ هم چیدیم. با حضور بسیج مناطق، شهدای هر منطقه منظم شدند.

حوالی ساعت ده‌ونیم بود که بعد از سخنرانی، مراسم تشییع شروع شد. شهدا به‌صورت زنجیره‌ای از داخل بازار روی دست مردم قرار گرفتند. مسیر تشییع شهدا از میدان امام به خیابان استانداری، دنبال رودخانه، پل‌ خواجو و فلکه فیض و درنهایت گلستان‌شهدا بود.‌

وظیفه ما هم آن روز رسیدگی به امور مناطق بسیج بود که شهدا سروقت به گلستان‌شهدا برسند. روز عجیبی بود به جهت حضور مردم و شهر یکپارچه عزادار شهدایش بود.

بسیاری از عکس‌های روی تابوت‌ها را می‌شناختم

موضوعی که خیلی من را آزار می‌داد، این بود که عکس روی تابوت‌ها را که می‌دیدم، بسیاری از بچه‌هایی بودند که با آن‌ها مصاحبه کرده بودم و می‌شناختم و کار ثبت‌نام آن‌ها را خودم انجام داده بودم. خوب یادم هست، یک جوانی بود‌ که مغازه طلافروشی داشت.

ازلحاظ مالی هم وضعیتش خوب بود و خانه خوب و لوکس و خلاصه همه‌چیز عالی بود. روزی که آمده بود برای مصاحبه، وقتی پرسیدم: برای چه می‌خواهی بروی به جبهه؟ گفت: من تکلیف دارم. امام گفتند که وضعیت کشور این‌طور است؛ من هم به سهم خودم می‌خواهم کاری کنم.

خلاصه آن روز ما داخل بازار بودیم و تلاش ما این بود که شهدا را برسانیم به هیئت‌ها و مساجد و خانواده‌ها تا در مراسم تشییع وقفه‌ای پیش نیاید. آن‌قدر شلوغ بود آن روز که انگار همه، خانواده شهید بودند و نمی‌شد تشخیص داد که چه کسی خانواده نزدیک است و چه کسی دور.

یکپارچه همه مردم عزادار بودند. بیست‌وپنجم آبان روز خاطره‌انگیزی بود؛ یک سند معتبر و ارزشمند برای رزمنده‌پروری اصفهان در زمان جنگ شد. تشییع باشکوه آن روز اوج عظمت ما در جنگ بود.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهارده − 2 =