به گزارش اصفهان زیبا؛ شش برنامه توسعه در کشور اجرا شده و اکنون نیز در آستانه تصویب هفتمین برنامه توسعه هستیم. هر کدام از این برنامههای توسعه جهتگیریهای متفاوتی دارد و پیامدهایی را نیز برجای گذاشتهاند؛ ولی به طور کلی هر برنامه توسعهای را بر اساس شاخصههای توسعه میسنجند.
یکی از مهمترین شاخصهای توسعه، نهاد آموزش است که در ایران دو متولی مهم دارد. یکی آموزشوپرورش و دیگری وزارت علوم مربوط به آموزش عالی دانشگاهی.
در اینجا سعی کردهایم وضعیت آموزشوپرورش در ایران و نسبت آن با برنامههای توسعه را مورد بررسی قرار دهیم.
بر همین اساس به سراغ یکی از کارشناسان این حوزه رفتهایم.
مهدی امیدوار، دکتری مدیریت دولتی، استاد دانشگاه فرهنگیان اصفهان، مسئول سابق طرح و برنامه ادارهکل آموزشوپرورش استان اصفهان و یکی از نویسندگان برنامه چهارم و پنجم توسعه برای آموزشوپرورش استان اصفهان، کسی است که در این زمینه با او صحبت شده است.
در اسناد بالادستی و برنامههای توسعه، چه نگاهی به آموزشوپرورش وجود داشته است؟
آموزشوپرورش وقتی در ایران ایجاد شد، جزو اولویتهای کشور نبود. یعنی از زمانی که در قاجاریه با حمایت امینالدوله امضا شد که مدارس جدید ایجاد شوند، این مدارس فقط ایجاد شدند و در حاشیه پیشرفت و توسعه قرار گرفتند نه در متن آن.
این نگاه متأسفانه بعد از انقلاب هم ادامه داشت و آموزشوپرورش جزو اولویتهای کشور نبود.
حتی با اسنادی که برای آموزشوپرورش نوشته شد مثل سند تحول بنیادین آموزشوپرورش، باز هم در حیطهای که هزینهبر است، آموزشوپرورش جزو آخرین ردیفی است که هزینه به آن تعلق میگیرد و دولت برای آن سرمایهگذاری میکند.
سنگاپور در سال 1975 یعنی چهار سال قبل از انقلاب ما، جزو بدترین کشورهای دنیا و از نظر شاخصهای توسعه بسیار پایین بود و امنیت چندانی هم نداشت. اما بین 22 تا 30 درصد از بودجه کشور خود را صرف آموزشوپرورش کرد.
الان جایگاه سنگاپور در دنیا خیلی بالاتر رفته است. فقط در بعد اقتصادی بعد از سوئیس دوم است.
اما برای آموزش هنوز به این نتیجه نرسیدهایم که باید اینگونه سرمایهگذاری کنیم. این نشان میدهد هنوز در ذهن حاکمیت در دولتهای مختلف، آموزشوپرورش جزو اولویتها نیست.
مقام معظم رهبری در سال 1385 تأکید کرد که چرا آموزشوپرورش یک سند راهبردی ندارد و این دولتها را تهییج کرد که یک سندی برای این نهاد نوشته شود. بر همین اساس نوشتن سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در سال 85 شروع و در سال 1390 توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شد.
چندتا از اهداف این سند را بیان کنید!
مثلا یکی این بود که دانشآموز ما به چه کیفیتی برسد. مثلا جستوجوگر شود، فعال و دینمدار باشد، دنبال پژوهش باشد و غیره. این را شما الان در دانشآموزان امروز میبینید؟
معلم باید فرهیخته و تحولگرا باشد، تابع دین باشد، الگوی رفتاری دینی و ملی دانشآموز باشد.
هدف آخرش هم این بود که در سال آخر اجرای سند که 1404 تعیین شده است، ایران باید رتبه اول آموزشوپرورش را در منطقه خاورمیانه و کشورهای جهان اسلام داشته باشد. اما این اتفاق نیفتاده است.
همین امسال، بحران نیروی انسانی آموزشوپرورش را از پا درآورد. تا یک ماه بعد از شروع سال تحصیلی، برخی مدارس هنوز معلم نداشتند.
الان هم به قطعیت میگویم بسیاری از معلمهایی که گذاشتهاند فقط جا را پر کردهاند و اصلا در طراز سند آموزشوپرورش نیستند. یعنی معلمها را در جاهایی گذاشتند که یا رشته آنها نبوده یا توانایی لازم را نداشتهاند یا شرایط جذب را طی نکردهاند.
شما از چه سالی در آموزشوپرورش بودهاید؟
من مهر 71 رفتم تربیتمعلم و از مهر 74 هم معلم شدهام.
با این حساب شما پنج تا از برنامههای توسعه را درک کردهاید؟
بله و خود من هم در نوشتن برنامه توسعه چهارم و پنجم استان اصفهان دخیل بودم. چون آن موقع مسئول طرح و برنامه آموزشوپرورش استان بودم.
پس با توجه به تجربهای که دارید و روندی که در این سالها طی شده، چه نقصهایی وجود داشته و چه چیزهایی رعایت نشده که بعد از سه دهه هنوز آموزش و پرورش طراز و باکیفیت نداریم. کما اینکه احساس بر این است که آموزشوپرورش دهه 70 بسیار بهتر از آموزشوپرورش 1400 است!
متناسب با رشد جمعیت، در سیستم آموزشی خود توسعه نداشتیم و متناسب با نیاز خودمان هم فضاهای آموزشی را ایجاد نکردیم و معلم لازم را برای همین فضاهای فعلی تدریس فراهم نکردیم.
ما کتابهای درسی را تغییر دادیم. ولی کسانی که میخواستند این کتابهای درسی را ارائه بدهند، در تفکرشان تغییری ایجاد نکردیم. بالتبع درنتیجه عملشان هم چیز درستی حاصل نمیشود. چون ابزار باکسی که میخواهد از ابزار استفاده کند همخوانی نداشت.
البته به نظر میرسد حرف شما تا حدی منطقی نیست. چون نباید انتظار داشته باشیم کسی که 20 سال است دارد یک کتابی را تدریس میکند، بهمحض تغییر کتاب، فکر خود را نیز عوض کند.
پس مشکل کار کجاست؟ محتوا بهروز شده و از دیدگاه معلممحوری به دیدگاه آموزشمحوری تغییر پیدا کرده است، ولی ارتقای سطح علمی در بین دانشآموزان اتفاق نیفتاده، تربیت اجتماعی نسبت به نسل قبل کمتر شده، حافظهمحوری دانشآموز هم از بین رفته است و از طرفی عملگرایی و مهارتمحوری هم وجود ندارد.
اینها نشان میدهد مسیر را در آموزشوپرورش درست طی نکردهایم. طبق بررسیهای من و پژوهشی هم که یونسکو انجام شده، به طور متوسط در دنیا 5.5 درصد از تولید ناخالص به آموزشوپرورش اختصاص داده شده است.
در آسیا این کمتر است و 3.5درصد را به آموزشوپرورش تخصیص میدهند. اما در ایران از این هم کمتر است و طبق آخرین آمار مربوط به سال 1401، 2.1 درصد تولید ناخالص داخلی به این نهاد تعلق گرفته است.
این یعنی اینکه آموزشوپرورش برای دولت و حاکمیت اهمیت ندارد. این 2.1 درصد هم فقط صرف حقوق معلم و هزینه جاری میشود. یعنی برای ارتقای کیفیت کاری نشده است. این آموزشوپرورش چگونه میخواهد تحول ایجاد کند؟
طبق اصل 30 قانون اساسی، ما تقبل کردهایم که آموزشوپرورش در 12 سال ابتدایی، راهنمایی و متوسطه رایگان در اختیار مردم قرار گیرد. اما هنوز سرانه مدارس را بهروز نکردهایم و همان سرانه بهروز نشده را نیز تخصیص نمیدهیم.
بعد دغدغه یک مدیر در این شرایط چطور میتواند افزایش کیفیت آموزشی باشد، وقتی باید به فکر ترک روی سقف باشد یا میترسد گاز مدرسه را قطع کنند یا میز و نیمکت قدیمی کلاسش بشکند؟
یعنی نگاه به آموزشوپرورش اینگونه است که چند تا مبصر نیاز داریم که از بچههایی مواظبت کنند که در خانه، خانوادههایشان از دستشان عاصی شدهاند و میخواهند چند صباحی به مدرسه بفرستند و والدین چندساعتی از دستشان راحت شوند.
به نظر شما چرا اسناد بالادستی در حوزه آموزشوپرورش مثل سند تحول اجرا نمیشوند؟
یکی از علتها به مدیریت برمیگردد. مدیران ما انتصابی هستند و بر اساس دیدگاههای جناحی پست میگیرند که لزوما متبحر و توانمند نیستند.
اتفاقی که میافتد این است که فردی که در جایگاه قرار میگیرد نمیتواند خود را برای سیستم فدا کند، چون از طرف دیگر کسانی هستند که این فرد را آوردهاند و خواستههایی دارند و به همین دلیل به خواستههای نظام نمیتواند جامه عمل بپوشاند.
تا وقتی که این نوع نگاه به آموزشوپرورش وجود دارد، بعید است اتفاق یا تحول خاصی رخ دهد. کمااینکه رقیب مهمی هم مثل فضای مجازی داریم که محتواهایی را در اختیار دانشآموز قرار میدهد که با خطمشیهای دینی و ملی ما ممکن است در تعارض باشد.
از دهه 70 به این طرف، تغییرات زیادی در نوع مدارس داشتهایم و انواع مدارس دولتی و غیر دولتی و هیئتامنایی ایجاد شده است. این نوع مدارس چه تأثیری روی آموزشوپرورش داشته است؟
بهترین نوع آموزش این است که تمام مدارس یک شکل داشته باشند و شما دغدغه ثبتنام در نوع مدرسه خاصی نداشته باشید. متأسفانه از یک زمانی دیدگاه ایجاد مدارس بهوجود آمد.
اولین گروه مدارس، مدارس نمونهدولتی بودند. بعد از این مدارس غیرانتفاعی و غیردولتی هم اضافه شدند.
بعد از این هم استعدادهای درخشان جای خودشان را باز کردند و به همین صورت ادامه پیدا کرد و ما در حال حاضر 19 نوع مدرسه داریم؛ یعنی یک نظام آموزشوپرورش طبقاتی. به این ترتیب که شما بر اساس قدرت و نفوذ اجتماعی یا میزان سرمایه اقتصادی میتوانید در مدرسه خاصی ثبتنام کنید.
بالاترین طبقه مدرسهها چه نوعی هستند؟
اگر خیلی پولدار باشید، به سمت مدارس برند غیرانتفاعی یا استعدادهای درخشان میروید.
اگر حیطه قدرت اقتصادی یا نفوذ شما به اینها نرسد، در مدارس غیربرند غیرانتفاعی باید ثبتنام کنید و اگر باز هم زور شما نرسد، مدرسه نمونهدولتی باید ثبتنام کنید. بعد از اینها هم مدارس شاهد، هیئت امنایی، عامالمنفعه، مدرسه ورزشی و غیره هستند.
یعنی به همان نسبت که طبقه مدرسه پایین میآید، کیفیت آموزش هم کمتر میشود!
این طبیعی است. من مسئول میدانم که فرزندان اصحاب صاحبنفوذ سیاسی و اقتصادی در کدام محدوده، منطقه و ناحیه ثبتنام میکنند و وقتی که این مدارس معلم ناتوان داشته باشد یا معلم کم داشته باشد، خانوادههای نزدیک به مسئولان این کمبود را متوجه میشوند و من مسئول باید این را زود تأمین کنم.
اما اگر در منطقه محروم مثل آخر زینبیه، مدرسهای کمبود معلم داشته باشد، کسی صدای آن را نمیشنود. این نظام طبقاتی از سال 70 به بعد شروع شد.
اینکه یک فرد یا یک جناح را مقصر این موضوع بدانیم، درست نیست. به نظر میرسد که در یک جایی ریلگذاری غلطی صورت گرفته است. این ریل از کجا به سمت و سوی غلط رفته است؟
اولین کسی که آمد و اولین مدرسه را از مدارس عادی جدا کرد، یعنی شروع ریلگذاری غلط. بعد از آن هم هر گروهی که بر مسند امور در وزارتخانه قرار گرفت و دید این نهال در حال سود دادن است، یک نهال دیگری کاشت تا گروه او هم سود ببرد.
رد پای افرادی که در وزارتخانه و دولتها بودند در مدارس دیده میشود. الان مدارس برندی که در شهر اصفهان و تهران و شیراز وجود دارد، دست رجال سیاسی قدیمی است و خودشان ذینفوذان این منافع هستند.
الان شما ببینید این زمینهایی که در بعضی از مناطق اصفهان برای ساخت مدارس واگذار شده است، برای چه برندهایی هستند.
در چه مناطقی از اصفهان، زمین برای سرانه آموزشی به همین مدارس غیردولتی واگذار شده است؟
در ناحیه 3 و ناحیه 2 آموزش پرورش به این مدارس زمین دادهاند. مثلا در منطقه کشوری، ششراه، گلدیس، پردیس و بهارستان به این غیردولتیها زمین واگذار شده است. البته قانونی است.
چون یک شرکت برای یک زمین آموزشی درخواست مدرسه داده و تخصیص دادهاند. ولی این روش تخصیص، به فاصله طبقاتی کمک میکند.
منافع فردی و اقتصادی به کیفیت آموزش در نهاد آموزشوپرورش ارجح دانسته شده و هیچ وزیری هم قدرت برخورد با این مافیا را در آموزشوپرورش ندارد؛ وگرنه هیچکس در آموزشوپرورش نیست که نداند این همه تنوع مدارس به ضرر حوزه آموزش است.
19 نوع مدرسه واقعا در سطح قانونگذاری و نظارت مشکل ایجاد میکند؛ چه برسد به ارتقای کیفیت آموزش!
بله. من یک نمونه را خدمت شما عرض کنم. مثلا مدرسه هنرهای زیبا، به عنوان یک غیرانتفاعی شناخته میشود. درحالیکه در حیطه مدارس دولتی است. رئیس این مدرسه را هم ارشاد میگذارد. ولی باید ضوابط آموزشوپرورش را رعایت کند و آموزشوپرورش هم باید بر آن نظارت کند.
جالبتر از همه اینکه برای این مدرسه دولتی، دانشآموز باید پول بدهد. مدارس صدرا هم که زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی است همین مشکل را دارد.
موضوع عجیبتر این است که این تنوع مدارس حتی در لباس فرم دانشآموز هم اثرگذار است؛ مثلا در زینبیه لباس فرم یک دانشآموز 400 هزار تومان است و در مرداویج 2 میلیون و 400 هزار تومان. یعنی نه تنها نوع معلم که نوع لباسها هم با هم فرق میکند.
این قشری که در مدارس اصفهان دیده نمیشوند یا به آنها بیتوجهی میشود، چند درصد جامعه دانشآموزان ما را تشکیل میدهند؟
استان اصفهان قریب به یک میلیون دانشآموز دارد که برابر با 6 درصد جمعیت دانشآموزان کشور است. نوع توزیع دانشآموزان در این 19 نوع مدرسه مثل وضعیت اقتصادی در جامعه است.
یعنی ما 6 درصد طبقه مرفه داریم که مدارس سطح بالای ما را هم فقط 6 درصد دانشآموزان میتوانند بروند. در همین اصفهان ما کلاسهای 8 نفره و 10 نفره داریم با امکانات و معلم خوب و کلاسهای 50 نفره هم داریم.
از طرفی در همین اصفهان معلم بازنشستهای که حوصله بچه را ندارد، در مدارس مناطق محروم به کار میگیریم.
وقتی کلاس اول ابتدایی بالای 40 نفر جمعیت دارد، معلم نمیتواند برای تکتک دانشآموزان وقت بگذارد. ولی برای هشت نفر میتوان وقتگذاری کرد.
همین است که وقتی نتایج کنکور اعلام میشود، 85 درصد کلاسهای دانشگاههای برند روزانه کشور، 15 درصد جمعیت دانشآموزی خاص ما را پر میکند.
یعنی اینهایی که رتبه برتر شدند همه برای مدارس سطح بالای اقتصادی هستند!
این نکته را به شما بگویم که آموزشوپرورش در رتبه برترهای کنکور هیچ نقشی ندارد. بلکه بیشتر هزینهای که خانواده کرده است بروز پیدا میکند. در این شرایط نخبهپروری و برندسازی اصلا کار سخت و دشواری نیست.
الان باتوجه به این رتبهبندی که انجام شده است، وضعیت معلمان را چگونه ارزیابی میکنید؟
الان به یک معلم ماهی 8 میلیون تومان میدهند.
این معلم اگر بخواهد با تکشغل معلمی به زندگی خود ادامه دهد، قطعا با مشکل روبهرو خواهد شد و الان هم مجبور شدهاند رو به شغل دوم بیاورند؛ بنابراین معلم در حال حاضر انگیزهای برای ادامه کار خود با کیفیت بالا ندارد و تمام توان خود را نمیتواند ارائه دهد.
با این شرایط دانشآموزان هم به آموزشوپرورش بهعنوان یک عالم کل حساب نمیکنند.
تمام این معضلاتی که برشمردید و تمام وضعیتی که دانشآموزان ما دارند، هم از نظر کیفیت درسی و هم از نظر مهارت در زندگی، آیا فقط به وضعیت اقتصادی مربوط است؟
این که اقتصاد اصل نیست را قبول میکنم. ولی باید در نظر گرفت وظایفی که به معلم و نظام آموزشی محول شده با چیزی که به او میدهیم همخوانی ندارد.
خانواده دانشآموز خود را به مدرسه نمیدهد تا از آن انسان بسازد، بلکه توقع خانوادهها این است که دانشآموز بیسواد تبدیل به فرد دیپلمه شود و بعد هم او را بفرستیم به دانشگاه.
به نظر شما جایگزین نظام آموزشی ما که هدف آن فرستادن دانشآموز از خانه به دانشگاه است، چیست؟
در همه دنیا وقتی برنامه برای نظام آموزشی تدوین میشود، هدف این است که شهروند خوب تربیت شود. در این شهروند خوب همه نوع آدم وجود دارد.
یعنی هم دانشمند داریم هم راننده هم دکتر هم مکانیک. ولی وقتی خواستیم فقط دکتر تربیت کنیم، شهروند خوب بودن، تحتالشعاع قرار میگیرد.
پس نقش سند تحول بنیادین در شهروند خوب تربیت کردن چیست؟
در سند تحول آموزشوپرورش به همه این موارد اشاره شده و جالب است که بدانید یونسکو این سند را به عنوان یک سند مترقی قبول و آن را ثبت کرده است.
مشکل این است که اهتمامی به اجرای سند وجود ندارد. در خود سند میگوید مهمترین نهاد در تعلیم و تربیت، آموزشوپرورش است.
آیا در حال حاضر به آموزشوپرورش بهعنوان مهمترین دستگاه نگاه میشود؟ خیر. چون حاضر نیستیم برای اجرای آن هزینه بدهیم.
پس چرا اجرا نمیشود؟
چون تعارض منافع وجود دارد. آموزشوپرورش یک ثروتمند فقیر است. در همین شهر اصفهان، ما در بهترین مناطق شهر و در بهترین خیابانها، مدارس دولتی داریم. اما بار اقتصادی مدرسه را به دوش خود مدرسه انداختهایم.
دوم اینکه مدیران ما ناکارآمد هستند و بیشتر مدیران ما سیر نزولی داشتهاند.
سوم اینکه به معلمی به صورت کارمندی نگاه میشود. چون سازمان استخدامی و سازمان برنامه و بودجه نمیگوید سرانه هر دانشآموز نسبت به معلم چقدر باید باشد؛ مثلا در ابتدایی باید یک به 13 یا یک به 15 باشد.
اما سازمان برنامه میگوید آموزشوپرورش باید حجم خود را کم کند. این یعنی اگر تعداد دانشآموز 20 تا اضافه شد، باید یک معلم اضافه شود. نمیشود گفت چون داریم حجم را کم میکنیم معلم اضافه نمیکنیم.
خب اینطوری کیفیت پایین میآید. از طرفی نظام اداری آموزشوپرورش هم فشل است. یک عده زیادی آدم که یک مقدار کمی کار انجام میدهند.
به نظر شما آموزشوپرورش اصفهان از نظر معضل یا ظرفیت نسبت به کل کشور، چه وجه تمایزی دارد؟
بزرگترین مشکل اصفهان، کلمه «برخوردار» است. این عبارت «شهر برخوردار» اصفهان را قربانی کرده است. در سال 89 که آزمون استخدامی گرفتیم، شاهد بودم استانهایی بودند که نیرو نیاز نداشتند ولی به دلیل نزدیکی به سیستم حاکمیتی، نیروهای بیشتری میگرفتند.
ولی اصفهانی که نیاز داشت، به دلیل همین کلمه برخوردار، نیروی مورد نیاز خود را جذب نکرد. از طرفی پژوهشی در اصفهان انجام شده در سال گذشته که در آن خواسته شده بود اصفهانیها اولویتهای خودشان را بگویند.
در 10 اولویت مردم اصفهان، آموزش وپرورش نبود. آب بوده، فضای سبز بوده، زندگی سگها بوده، درختان ناژوان بوده ولی آموزشوپرورش در این اولویت نبوده است. یعنی این دغدغه خود مردم هم نیست.
مثلا وقتی مردم میخواهند به نمایندگان مجلس رأی دهند، میبینند چه کسی در مورد آب اصفهان صحبت میکند و اصلا کاری با آموزشوپرورش ندارند.
سوم اینکه مدیران قوی اصفهان در مسند کارهای اداری نیستند و بیشتر مدیران سیاسی کارها را در دست دارند؛ چه در جناح اصلاحطلب و چه در جناح اصولگرا و همین موجب میشود نیروهای توانمند در رأس نباشند تا مشکلات را حل کنند و برای گرفتن امتیازات با وزارتخانه چالش ایجاد کنند.
من نمیدانم چرا وقتی یک نفر از وزارتخانه میآید برای بازدید، او را میبرند مدارس آبشار و چهارباغ و آپادانا را به او نشان میدهند که در تهران هم چنین مدرسهای وجود ندارد؛ درصورتی که باید مناطقی مثل پینارت و روشندشت و حاشیه شهر را به او نشان داد.
اصفهان مهاجرپذیر هم هست و این موجب رشد جمعیت در اصفهان است و این رشد موجب میشود کمبودها برای ما زودتر نمود پیدا کند.
جمعیت مهاجر هم اصولا در حاشیه شهر اسکان دارند که توجه کمتری را به خود جلب میکنند و آسیبهای اجتماعی هم به مراتب زیادتر میشود.
این آسیبهای اجتماعی در مدارس چطور خود را بروز میدهد؟
این را با یک مثال برای شما روشن میکنم. پسر بچهها در یکی از مدارس شهر اصفهان، پرخاشگر بودند و با هم دعوا میکردند. این مدرسه یک خیّر پیدا کرد که صبح به صبح به اینها صبحانه میدهد.
میزان پرخاشگری اینها 90 درصد کاهش پیدا کرده است. تازه این برای یکی از مدارس در یک منطقه نیمهبرخوردار است، نه منطقه حاشیه شهر اصفهان. یک صبحانه توانسته چنین تأثیری بگذارد.
در پایان اگر سخنی دارید بفرمایید!
من فقط یک نگرانی بزرگ دارم و آن این است که نمیدانم این نسلی را که داریم هرساله از دست میدهیم، میتوانیم دوباره بازپروری کنیم یا نه؟