به گزارش اصفهان زیبا؛
مرحوم استاد پرورش رحمهاللهعليه که روحش شاد و يادش گرامي باد، يکي از نادر افرادي بود که ابعاد مختلف شخصيتهاي انساني و ايماني را در خود جمع داشت، ابعادي که بهندرت در کسي به اين جامعيت، جمع ميآيد.
استاد در عين آنکه عارفي بود که جذبههاي ملکوتي را از طريق سيروسلوک عملي به چنگ آورده بود، بسيار متشرع و مقيد به موازين اعتقادي و عبادي بود و در پاي اجراي عبادات متشرعانه با احدي شوخي نداشت و دستيابي به واردات قلبي، تقيد به ظواهر شريعت را از او نکاسته بود و اين موهبت در کمتر کسي جمع ميآيد.
درعينحال بعد نگرش سياسي و روشنبيني در آن بزرگوار در عرض ساير کمالات در او به فراواني جلوهگر بود.
حالات ذوقي چنان بر او غالب بود که گاه خلوت سحر و نشستن با دوستان يکدل را بر همهچيز ترجيح ميداد.
در اين باب بنده خاطرههاي فراواني از ايشان دارم. اين پديده ملکوتي در سخنرانيهاي استاد به نحو بارز جلوهگري ميکرد.
استاد انس بسيار با مثنويمعنوي داشت و ابيات فراواني در موضوعهاي مختلف در حافظه داشت و روي کرسي وعظ و خطابه، آنها را ميخواند و تحليل عارفانه ميفرمود. از همه اينها بيشتر انس او با ديوان شاعران معروف، بهخصوص حضرت سعدي و حضرت حافظ و بيشتر با حضرت حافظ بود. زمزمههاي زيباي او در خلوت دوستانه هيچگاه از ياد بنده نميرود.
استاد اين شعر جناب حافظ را بسيار زمزمه ميکرد:
غزل 195
غالم نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آ ب د یده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
ز ز یر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشهزار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کانجا سیاهکارانند
خالص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
گاهي آن بزرگوار فيالبداهه يک غزل ميگفت و بعد از اتمام، آن را پاره ميکرد. دوست نداشت از او شعري به جاي بماند.
يک روز در خلوتي که داشتيم، از غزل 195 جناب حافظ، استقبالي با اين مطلع کرد:
«غزل بگوي که قولت قرار ياران است
سخن بگوي که شعرت لطيفهباران است»
و بعد از اتمام آن را محو فرمود.
محضر بابرکت او انسان را چنان شيفته ميکرد که ملال روي نميداد.
لطيفهگويي او بسيار از افراد دلبري ميکرد.
استاد در فن تفسير قرآن و تطبيق مباني عرفاني با قرآن در بعد عرفان نظري مهارت خاصي داشت؛ براي همين خطابههايش بسيار شيرين و نمکين و دلچسب و شنيدني و نکتهانديشيهاي او در آيات قرآني بسيار قابلاعتنا بود.
استاد که اينچنين داراي فضايل گوناگون بود، در برخورد با عارف کامل، مرحوم حاج اسماعيل دولابي رحمهاللهعليه، آنچنان بود و هرچه بيشتر مدارج کمالات عرفاني را در حضور او پيمود، آنچنانتر شد؛ مرحوم دولابي نيز علاقه و عنايت خاصي به ايشان داشت.
من از هر آنچه که او داشت، اندکي گفتم
زيادهگويي ما را کبار ميبخشند
در اين مجال بيش از اين اطاله کلام زيبنده نيست.
شرح اين هجران و اين سوز جگر
اين زمان بگذار تا وقت دگر… .