به گزارش اصفهان زیبا؛ سالگرد ارتحال مرحوم استاد سيد علياکبر پرورش است؛ انساني والا که متأسفانه براي نسل جديد شناخته شده نيست و رسانهها هم نسبت به معرفي اين شخصيت گرانقدر کمتر توجه داشتهاند.
انسانهاي بزرگ همانند چراغهايي پرتوافکن هستند که از خود نور ساطع ميکنند و ديگران در شعاع آن نور راه مييابند و از دل تاريکيها گذر ميکنند. حيات و ممات براي علما و دانشمندان تفاوتي ندارد و شخصيت وجودي آنها بعد از مرگشان نيز هدايتگر انسانهاي حقطلب و نفوس مستعد است؛ لذا فرمودهاند: «العلماء باقون ما بقي الدهر» عالمان تا دنيا و روزگار باقي است، وجود دارند.
سخن ما در اين مقال از شخصيت بزرگي است که عالماني چون حضرت آيتالله جواديآملي (دامت برکاته) او را از مصاديق اين روايتي که عرض شد، ميدانند؛ بنابراين جا دارد که هرسال و هميشه از مناسبتها و فرصتها استفاده کنيم و به معرفي اين رجال الهي بپردازيم؛ مخصوصا در اين شرايط امروز که نسل جديد کمتر انسان فرهيختهاي را ميبينند و بايد براي يافتن انسانهاي والا چراغي به دست گرفت و دنبال پيداکردن يک انسان واقعي به جستوجو پرداخت.
لهجه صادق، دل بااخلاص و خلق نيک پرورش
واقعا زمانه عجيبي شده و بهشدت دچار قحطالرجال شدهايم! کجا رفتند آن انسانهاي باتقوا که زرقوبرق دنيا نتوانست آنها را فريب دهد و بر عهد و پيمان الهي وفادار ماندند و حيات ابدي خود را به تکاثرطلبي دنياي زودگذر و فاني نفروختند؟! سخن از انسانهاي والايي است که در پرتو نهضت الهي امام خميني (رض) طلوع کردند و خالصانه او را ياري کرده و بهمثابه سربازاني فداکار در رکاب او قدم برداشتند و اسوه زمان خود بودند.
يکي از اين رجال برجسته مرحوم استاد سيد علياکبر پرورش است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آيتالله خامنهاي (مدظله) او را ياور صديق انقلاب خواندند و فرمودند: «مرحوم آقاي سيد علياکبر پرورش (رحمتالله عليه) چهره محترم و اثرگذاري بودکه بخش اعظم عمر بابرکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهاي متعالي دين گذرانيد و لهجه صادق و دل بااخلاص و خلق نيک را به ترويج و تحکيم انقلاب و نظام اسلامي گماشت، تلاشهاي مبارزاتي در دوران طاغوت را به خدمات ارزنده و مسئوليتهاي سنگين خود در قوه مجريه و قوه مقننه و شوراي عالي دفاع در دوران جمهوري اسلامي پيوند داد و با همه توان به کشور و ملت خود خدمت کرد و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجاموظيفه نهاد.»
سخنرانيهاي مرحوم استاد پرورش را هرکس ميشنيد شيفته او ميشد. در زمان رژيم گذشته او پيوسته براي ايراد سخن به شهرهاي مختلف ايران دعوت ميشد و جمعيتهاي انبوهپاي سخنراني او مينشستند. در سخنوري بسيار متبحر بود و چون يک فرهنگي اديب، مسلط به تفسير قرآن و نهجالبلاغه و آشنايي عميقي با روايات اهلبيت(ع) و معارف اسلامي داشت، سخنرانيهايش بسيار پربار و قابلاستفاده بود؛ بهطوريکه بخشي از همين سخنرانيها از نوارها پياده شده و توسط فضلاي حوزه علميه تنظيم و براي استفاده جويندگان معرفت بهصورت کتاب منتشر شده است.
عناوين کتابهاي استاد پرورش
برخي از عناوين کتابهاي ايشان که از همين رهگذر چاپ و انتشار يافتهاند عبارتاند از: راهيابي به ملکوت قرآن، جلوههايي از عاشورا، در انتظار ظهور، نگرشي به نظام خانواده در اسلام، نبرد نور و نار (در شرح مبارزات پيامبر اکرم(ص) با مشرکان تا هجرت)، مردان آنجلس (در تفسير سوره کهف)، قرآن و خطوط انفاق، ما و قرآن (در شناخت قرآن)، مستشرقين (در موضوع ديدگاههاي خاورشناسان درباره اسلام)، جاهليت پديدهاي بيمرز، پيامبر در مکه، علي در مدينه، علي و فاطمه، شناخت انسان، ما و پيامبر، اخلاق تشکيلاتي، فرصتهايي براي خودسازي و آموزههايي از قرآن. همچنين مجموعه اسناد ساواک در شرح فعاليتها و مبارزات استاد پرورش با رژيم ستمشاهي در يک کتاب مستقل 300صفحهاي توسط انتشارات مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات در پاييز 1394 منتشر شده که بسيار خواندني و بيانگر آن است که تمام فعاليتهاي ايشان در مدارس، مساجد، انجمنها، اجتماعات، سخنرانيها و مسافرتها پيوسته تحتنظر و اشراف ساواک بوده و بارها، احضار، دستگير و زنداني شده است؛ اما استقامت او در مبارزه بسيار جدي بوده و هيچگاه عرصه مبارزه را رها نکرده است.
پاي منبر استاد از 13سالگي
استاد پرورش انساني جامعالاطراف بود؛ بدين معنا که صرفا عالم نبود، صرفا اديب نبود، صرفا پيشتاز در مبارزات انقلابي نبود، صرفا يک سخنران برجسته و متبحر نبود؛ او يک عارف سالک هم بود؛ بهطوري که همه اين اوصاف حميده در بحث عرفاني او رنگ ميباخت. براي بنده که تقريبا از سن 13سالگي و قبل از انقلاب به جلسات تفسير قرآن ايشان راه يافتم و تا آخر عمر هميشه عاشقانه شيفته کلام و معارف الهي و قرآنيشان بودم، بيشترين جلوهگري را مباحث عرفاني و حالات روحي و معنوي عارفانه ايشان داشته که وصف و بيان آن مشکل است.
سادهزيستي و زندگي زاهدانه استاد پرورش
اما سادهزيستي ايشان درعينحال که مدتها مسئوليتهاي مهم دولتي و حکومتي مانند وزارت آموزشوپرورش يا نمايندگي مجلس و نايبرئيسي مجلس شوراي اسلامي يا ديگر مسئوليتها را داشتند، واقعا درسآموز است. در دهه شصت که کشور درگير جنگ شده بود و بسياري از ارزاق مردم بهصورت سهميهاي و کوپني توزيع ميشد، يک روز صبح در منزل مرحوم استاد پرورش مهمانشان بودم که ديدم ايشان يک سيني نان و چايي آورد و از نبودن پنير عذرخواهي کرد و گفت: ببخشيد، کوپن پنيرمان تمام شده است! در آن زمان سلوک مرحوم شهيد رجايي و بسياري ديگر از دولتمردان، وضع زندگيشان چنين بود و با عموم مردم هيچ تفاوتي نداشتند و مردم ميديدند که مسئولانشان هم مانند آنها زندگي ميکنند و مثل آنها مايحتاجشان از کوپن تأمين ميشود و هيچ فرقي با هم ندارند؛ بنابراين به عدالت در نظام اسلامي عملا ايمان ميآوردند و براي دوام و بقاي نظام اسلامي هم از جان خود مايه ميگذاشتند.
استاد پرورش چندين دوره نماينده مجلس بودند؛ اما هيچگاه از حقوق نمايندگي مجلس استفاده نکردند و خود را يک معلم ميدانستند و به همان حقوقي که از بابت معلمي و آموزشوپرورش ميگرفتند اکتفا ميکردند و در طول نمايندگي هيچ ماشيني هم از مجلس نگرفتند و از هيچ امتياز خاصي برخوردار نبودند. ايشان چندسالي رئيس گروه فرهنگي کشورهاي عضو اکو بودند که حقوقشان ماهي چندهزار دلار بود؛ ولي حتي يک دلارش را هم مصرف نکردند و دستور دادند بخشي را به کميته امداد امام و بخشي را به مجمع جهاني اهلبيت(ع) واريز کردند.
زندگي چمرانها، رجاييها و پرورشها بايد براي مسئولان کشور الگو باشد
اگر کسي زندگاني دنيا را موقتي و کوتاه و طبق تعبير قرآن کريم بازيچه و سرگرمي بداند و آخرت را حيات اصلي و ابدياش حساب کند، قطعا سلوکش در زندگي زاهدانه خواهد بود و به بيتالمال تعرض نميکند. نکتهاي که امروز بسياري از مردم را ناراضي و دلسرد کرده، فاصلههاي طبقاتي وحشتناک و سوءاستفادههاي کلان و ميليون و ميليارددلاري از بيتالمال است که به عناوين مختلف اتفاق ميافتد و اين افراد پست ولو ظاهري آراسته داشته باشند، نميدانند که با اين ثروتاندوزي بهناحق و دستاندازي به حقوق مردم پاي روي خون شهدا ميگذارند و جهنم ابدي را براي خود ميخرند.
گيرم که اينجا با لطايفالحيل از مؤاخذه عبور کنند، پيشگاه الهي را چه ميکنند؟! آيا به جهنم و عذاب الهي و اخروي ميارزد؟! آيا اين کار آنها خسران مبين نيست؟ آنها فکر ميکنند سود کردهاند؛ وليکن خسارتبارترين کار را براي خود، مردم، کشور و نظام و انقلاب انجام دادهاند. خيانت به خون شهدا و مردمي که با تمامي رنجها به خاطر اسلام پاي نظام ايستادند، قابلبخشش نيست. زندگي مسئولاني مانند چمرانها، رجاييها و پرورشها بايد براي مسئولان کشور در همه دوران الگو و اسوه باشد و علت اينکه ما هرسال ياد و خاطره مرحوم استاد پرورش را گرامي ميداريم، درحقيقت پاسداشت ارزشهاي واقعي انقلاب است که اميدواريم به ثمره خون شهيدان پابرجا بماند و صالحان اين امت هميشه بر مصدر امور قرار گيرند.
يکي ديگر از ابعاد وجودي شخصيت استاد پرورش، تربيت نسلي از جوانان مهذب و پاکباخته براي انقلاب بود که بسياري از آنها به صفوف رزمندگان اسلامي پيوستند و به فيض شهادت نائل شدند؛ چهرههاي درخشاني چون شهيد جلال افشار که در وصيتنامهاش نوشت: «استادم پرورش! شما با اخلاصتان مرا سوزانديد!»
نقل رؤياي استاد پرورش از شهيد آيتالله بهشتي
آري، استاد پرورش يک دبير در دبيرستانهاي اصفهان بود؛ ولي مهذب نفوس بود و انسان ميساخت و در حقيقت شهيدپرور بود و در آخر خودش نيز پس از يکعمر تلاش و مبارزه با نفس درون و بيرون و مجاهدتهاي خستگيناپذير در کنار شهيدانش در گلستان شهداي اصفهان آرميد.
استاد پرورش شيفته شهدا و عاشق شهادت بود و در همين رابطه برايم نقل کردند که شبي شهيد بزرگوار و مظلوم انقلاب، مرحوم آيتالله بهشتي(رض) را خواب ديدند؛ در حالتي که کتاب بزرگي در زير بغل شهيد بهشتي بود و آقاي پرورش به شهيد بهشتي عرض ميکنند: «آقا، اين چه کتابي است زير بغل شما؟!» شهيد بهشتي ميفرمايند: «اين کتاب، اسامي شهداي آينده است!» و آقاي پرورش هم سؤال ميکنند که «آقا! اسم من هم در اين کتاب هست؟» در اين هنگام شهيد بهشتي کتاب را از زير بغل درآورده و باز ميکنند و چند ورقي ميزنند و پس از تأملي به آقاي پرورش ميفرمايند: «آقاي پرورش! هر وقت نوبت شما شد، من خودم قبلش خبرتان ميکنم!» بر اساس همين خواب، استاد پرورش دلگرم بود که نامش در کتاب شهداي انقلاب ثبت و ضبط است! آري، اين انقلاب چهرههاي درخشاني داشته که دشمن درصدد است ياد و نام اين شخصيتهاي والا و گرانقدر انقلاب اسلامي محو و فراموش شود؛ وليکن برماست که نام و ياد شهدا را هميشه زنده بداريم و بر ادامه راهشان پابرجا بمانيم.