به گزارش اصفهان زیبا؛ کمالالدین اسماعیل بن جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی تنها چهره مشهور اصفهانی است که نامش بر دو خیابان اصفهان نقش بسته و باوجودآنکه مقبرهاش در اصفهان است، کمتر در میان مردم اصفهان شناخته شده؛ گویی زمانه پرنشیب و فراز این شاعر پس از درگذشت او نیز همچنان با نامش گره خورده است.
کمالالدین اسماعیل شاعر بزرگ قرن هفتم هجری است که در خانوادهای هنرمند در اصفهان در سال 568 هجری زاده شد. پدر او، جمالالدین عبدالرزاق، شاعر مشهور و از بنیانگذاران سبک عراقی است که پس از او توسط سعدی و حافظ ادامه یافت.
دیوان جمالالدین نزدیک به 20هزار بیت شعر دارد که بعضی از آنها ازجمله ترکیببند او در مدح پیامبر اعظم(ص) با مطلع «ای از بر سدره شاهراهت/ وای قبه عرش تکیهگاهت» مشهور شده است. جمالالدین چهار فرزند و به قولی دو پسر داشت که کمال سرآمد همه آنان در شعر و شاعری بود. گفته میشود او از مریدان ابن عبدالله شهابالدین سهروردی فقیه شافعی مشهور بغداد بوده و از نوجوانی شروع به سرودن شعر کرده است.
کمالالدین در سرودن شعر چنان تبحری داشت که برخی از سخنشناسان او را ازنظر جایگاه ادبی بر پدرش ترجیح دادهاند و به او «خلاق المعانی» گفتهاند.
برای درک بهتر زمانه کمال باید نگاهی به اوضاع ایران در زمان او داشته باشیم. ایران در عبور از قرن ششم به هفتم هجری دستخوش وقایعی تلخ و ناگوار شد.
در این دوران، خوارزمشاهیان با تکیه بر میراث فرهنگی و ادبی بهجایمانده از دوره سلجوقی همچنان درحال توسعه قلمروی خود بودند. در سال 596 هجری، سلطان محمد خوارزمشاه بهعنوان ششمین فرمانروا از خاندان خوارزمشاهی به قدرت رسید.
او با برانداختن حکومت محلی غوریان و بیرونکردن قراختاییان وابسته به چین از ماوراءالنهر، قلمرو خوارزمشاهیان را بسیار گسترش داد. کار به جایی رسید که در سال 614 هجری خوارزمشاهیان به فکر سرنگونکردن دستگاه خلافت در بغداد افتادند؛ سودایی که البته در عمل ناکام ماند. با این همه، لشکرکشیهای پیدرپی و محوریت امور نظامی و توسعه قلمرو، مانع توجه به امور اجتماعی و مسائل رفاهی و امنیتی مردم بود. درنهایت در سال 616 هجری با هجوم اقوام مغول به ایران، افول خوارزمشاهیان آغاز شد.
اصفهان در دوره خوارزمشاهیان
اصفهان که با تضعیف سلجوقیان بیشازپیش تحت نفوذ اسماعیلیان قرار گرفته بود، در قرن ششم شاهد درگیریهای شدید مذهبی بود. در تاریخ، فهرست بلندی از ترورهای اسماعیلیان در اصفهان به ثبت رسیده است.این ترورها در واکنش به اقدامات خشنی انجام میشد که پیش از آن در قبال اسماعیلیان انجام شده بود. یکی از این موارد، فتوای ابوالحسن علی بن عبدالرحمان سمنجانی، از شیوخ شافعیان در سال 500 هجری است که «در حضور خلقی کثیر قتل اسماعیلیان را قائل گشت و گفت: با وجود اقرار آنان به همه اصول و ارکان دین مبین، چون آنان به امامی قائلاند که آنچه را شرع ممنوع ساخته است مباح، و مباحِ شریعت را ممنوع میسازد، قتلشان واجب است.»
در سال 515 هجری جماعتی از اسماعیلیان مسجد جامع اصفهان را که بزرگترین و بهترین مسجد شهر بود به آتش کشیدند. در سال 523 قمری نیز فدائیان اسماعیلی عبداللطیف بن محمد بن ثابت خجندی، رئیس شافعیان را که فرمانروایی و تحکم و نفوذ بسیار داشت، به قتل رساندند. در این دوران علمای شافعی و حنفی که عمدتا از آل خجند و آل صاعد بودند در مقابله با اسماعیلیان، اتفاق داشتند.
درنهایت با افول اسماعیلیه اصفهان در میانه قرن ششم، اختلافات مذهبی میان دو خاندان برجسته آلخجند و آل صاعد در اصفهان امکان بروز یافت. پس از این مورخان از وقوع قحطی بزرگی در اصفهان در سال 570 هجری، یعنی در دوسالگی کمال الدین اسماعیل خبر میدهند.
در سال 582هجری هنگامی که کمال الدین اسماعیل 14ساله بود بنا به گزارش ابن اثیر، پهلوان محمد بن ایلدگز، فرمانروای شهرهای جبل و ری و اصفهان و آذربایجان درگذشت. با درگذشت او، اصفهان که در روزگارش نظم و امنیت داشت، به میدان منازعه شافعیان و حنفیان تبدیل شد. در سال 588 هجری جمالالدین عبدالرزاق پدر کمالالدین، درگذشت.
دو سال بعد با شکست طغرل سوم از سلطان تکش خوارزمشاه (پدر سلطان محمد خوارزمشاه)، اصفهان به دست خوارزمشاهیان افتاد. سلطان تکش خوارزمشاه حکومت اصفهان را به قتلغ اینانج، از امرای سلسله اتابکان آذربایجان واگذار کرد.
در سالهای بعد و مقارن با حیات اجتماعی کمال الدین اسماعیل، اصفهان هرچند جزو قلمروی رکنالدین غورسانچی، یکی از سه پسر مشهور سلطان محمدخوارزمشاه بود؛ اما در واقع صدرالدین خجندی ،رئیس شافعیه شهر و رکنالدین مسعود بن صاعد، رئیس حنفیه قدرت را در دست داشتند. باید توجه داشت سابقه ریاست دو خاندان آل خجند و آل صاعد در اصفهان به حدود یک قرن پیش از این تاریخ میرسد.
آل خجند از فقهای شافعیمذهب بودند که از منطقه خجند ماوراءالدشت بر خاسته و به دعوت نظامالملک به اصفهان آمده بودند. آل خجند در زمان کمال الدین اسماعیل محله اعیاننشین دردشت را که یکی از دو محله مهم اصفهان بود، در تصرف داشتند و پیش از این در آبادانی اصفهان و بنای عمارتهایی همچون مسجد جامع، مناره چهلدختران و مسجد و مناره غار سهم مهمی داشتند.
آل صاعد نیز از فرزندان ابوالعلاء صاعد بن محمد بخاری، مشهور به قاضی صاعد، قاضی اصفهان بودند. آنها حنفیمذهب بودند و محله جوباره اصفهان را در اختیار داشتند. به گفته مورخان، پس از قحطی سال 570 هجری در اصفهان، قدرت از آل خجند و حامیان ثروتمند آنها به سمت آل صاعد حرکت میکرد. در زمان کمالالدین درگیریهای میان آل صاعد و آل خجند به اوج خود رسیده بود؛ بهطوریکه در سال 619 هجری قمری درحالیکه اقوام مغول به ایران لشکرکشی کرده بودند اما هنوز اصفهان از هجوم مغول در امان بود، صدرالدین خجندی با همراهی سلطان رکنالدین غورسانجی، پسر سلطان محمد خوارزمشاه بر محله جوباره دست یافت و جماعتی از حنفیه را به قتل رساند.
درگیریهای متعدد میان آل خجند و آل صاعد، کمالالدین را به سرودن اشعاری تند و نفرین مردم واداشت:
«ای خداوند هفتسیاره، پادشاهی فرست خونخواره/ تا که دردشت را چو دشت کند/ جوی خون آورد ز جوباره/ عدد کشتگان بیفزاید/ هر یکی را کند دو صد پاره…»
شاید کمالالدین در هنگام سرودن این اشعار، تصور هم نمیکرد که ادامه جنگ میان دو خاندان شافعی و حنفی، اصفهان را تسلیم مغولان و نفرین او را تبدیل به واقعیت کند.
شاعری در زمانه آشوب
کمالالدین اسماعیل به «خلاق المعانی» مشهور بود. دولتشاه سمرقندی، شاعر قرن نهم هجری درباره علت شهرت کمالالدین به «خلاق المعانی» میگوید: «اکابر و شعرا کمالالدین اسماعیل را خلاق المعانی میگویند؛ چه در سخن او، معانی دقیقه مضمر است که بعد از چند نوبت که مطالعه رود، ظاهر میشود.»
حافظ شیرازی حدود 90سال پس از درگذشت کمالالدین، پای به عرصه وجود نهاده؛ اما بهوضوح از اشعار او تأثیر پذیرفته است. کمال الدین اسماعیل غزل خود را با مطلع «جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟/دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟» چنین به پایان میرساند: «گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر/آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟»
حافظ در غزل خود با مطلع «جوزا سحر نهاد حمایل برابرم/یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم» با نامبردن از کمال الدین اسماعیل، به صراحت به شعر او اشاره میکند: «من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال/ کی تَرک آبخورد کند طبع خوگرم/ ور باورت نمیکند از بنده این حدیث/ از گفته کمال دلیلی بیاورم/ گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر/ آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟»
همین مطلب کافی است تا متوجه شویم کمال الدین اسماعیل در این زمانه پرآشوب چه جایگاهی در شعر و ادب فارسی دارد. خلق معانی دقیق و بهکارگیری واژگان بدیع، ازجمله ویژگیهای شعر کمال الدین اسماعیل است؛ بهطوریکه با مرور دیوان او میتوان به تعدادی از این عبارات دلنشین دست یافت. مثلا شاید برای ما بهکاربردن ترکیبی مانند «خواب خوش مژه» جالب و دلنشین باشد: «به کار خویش فرورفت نرگس از حیرت/ ز خواب خوش مژه بیداریاش چو داد قضا» یا به کاربردن ترکیب «دعاکوش» به جای «دعاگو»: «قدی چون سرو داری راستی را/ که هستم از میان جان دعاکوش».
پایان درگیریها در اصفهان با حمله مغول
کمال اسماعیل از شاعرانی است که حمله مغول به ایران را کاملا درک کرده و به چشم خود دیده است. همانطور که میدانیم، در پاییز سال 598 هجری، چنگیزخان مغول نخستین لشکرکشیاش را به سمت ایران آغاز میکند. در سال 626 هجری دومین لشکرکشی مغول به ایران انجام میشود و سرانجام در سال 654 هجری، سومین لشکرکشی مغولها به ایران به فرماندهی هلاکوخان انجام میشود. هلاکو بعدازاین لشکرکشی، به بغداد نیز حمله کرد و به خلافت عباسی پایان داد.
لشکر مغول در نخستین حمله خود به ایران نتوانستند به اصفهان دست پیدا کنند. آنها در سال 625 هجری، هنگامیکه از استقرار جلالالدین خوارزمشاه در اصفهان مطلع شدند، به این شهر حمله کردند. در جریان این حمله، جنگ مهمی در روستای سین اصفهان انجام شد؛ اما با فرار مغولان به پایان رسید.
در پایان این جنگ، جلالالدین خوارزمشاه از قاضی صاعدی که از خاندان آلصاعد بود و نقش مهمی در پیروزی خوارزمشاه در جنگ داشت تجلیل کرد و ضمن تکریم کسانی که در جنگ با او همراه بودند، خاطیان را که از بزرگان شهر و بهاحتمال از آلخجند هم در میان ایشان بودند، به ذلت نشاند و لباس زنان بر آنان پوشید و آنها را در شهر چرخاند!
دو سال بعد، حملات مغولها به اصفهان تشدید شد. ابن ابی الحدید، شارح مشهور نهجالبلاغه، به حملات چندباره لشکر مغول در سال 627 به اصفهان اشاره میکند و میگوید: «مردم شهر به دفاع برخاستند و بین طرفین، جنگ عظیمی رخ داد؛ اما مغولان به مقصود خود نرسیدند.»
اما در سال 633 که اختلاف میان آل خجند و آلصاعد یعنی شافعیان و حنفیان به اوج خود رسیده بود، جماعتی از آل خجند در اقدامی عجیب و حیرتآور به سراغ لشکری از مغول که در مجاورت اصفهان قرار داشت رفتند و از آنها خواستند که به اصفهان بیایند و حنفیه را قتلعام کنند!
با هجوم لشکریان مغول، شافعیان در شهر را باز کردند و مغولان برخلاف عهد خود با شافعیان، همه را از شافعی و حنفی به قتل رساندند.
ابن ابی الحدید بر قتل و غارت مغول در اصفهان چنان تأکید میکند که مشخص است تسلیم شهر، تأثیری در کاهش خشونت مغولها نداشته است.
کمال الدین اسماعیل نیز در ابیاتی درباره حمله مغول میگوید: «کس نیست که تا بر وطن خود گرید/ بر حال تباه مردم بد گرید/ دی بر سر مردهای دوصد شیون بود/ امروز یکی نیست که بر صد گرید».
با حمله مغولان به اصفهان، کمال الدین اسماعیل که پیشازاین از نخبگان و بزرگان اصفهان به شمار میآمد، لباس دراویش و فقرا را بر تن کرد و در گوشهای از اطراف اصفهان ساکن شد. در آنجا چاهی وجود داشت که مردم محل، اموال خود را به کمال الدین اسماعیل به امانت داده بودند تا در آن چاه نگهداری کند.
پسربچهای از مغولها با تیر وکمان به دنبال شکار مرغ بود؛ اما زهگیر کمان از دست او افتاده و در چاه مذکور سقوط میکند. همین باعث کشف اموال و دستگیری کمالالدین و شکنجه برای یافتن سایر اموال و درنهایت مرگ او میشود.
گفته میشود کمال الدین اسماعیل پیش از مرگ، این ابیات را سروده است:
«دل خون شد و شرط جانگدازی این است/ در حضرت او کمینه بازی این است/ با این همه هم هیچ نمیآرم گفت/ شاید که مگر بندهنوازی این است».
عباس اقبال آشتیانی، مورخ ایرانی، در مقالهای که در نشریه ارمغان منتشر کرده، اعتقاد دارد محل قبر کمال الدین اسماعیل در خیابان کمال کنونی، جایی است که قطعا در آن زمان بیرون از شهر اصفهان بهحساب میآمده و همین هم دلیل صحت داستان مرگ اوست.
در سال 1309 خورشیدی شهردار اصفهان تصمیم میگیرد مقبره کمال الدین اسماعیل را به حاشیه رودخانه منتقل کند. به همین دلیل نام خیابان مابین پل خواجو و میدان انقلاب فعلی، کمال الدین اسماعیل میشود؛ اما در نهایت، مقبره بر سر جای خود باقی میماند و نام کمالالدین اسماعیل نیز بر دو خیابان اصفهان ماندگار میشود.