حال، روزنامه اصفهانزیبا به همین مناسبت به سراغ سمیهسادات حسینی، ویراستار کاردرست اصفهانی و از متولدان دهه شصت شمسی رفته است. سمیهسادات حسینی تحصیلکرده زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اصفهان است و بیش از صد عنوان کتاب را ویراسته است. او که اکنون مادر سه فرزند است، در سال 139۹ موفق به دریافت جایزه دوسالانه کتاب اصفهان در بخش ویراستاری شده است. با او درباره جایگاه ویراستار صحبت کردهایم و پای درددلهایش دراینباره نشستهایم.
چه شد که وارد وادی ویرایش شدید؟
ورود من به این عرصه بر اساس تصمیمی ازپیشتعیینشده نبود. من به کتابخواندن بهشدت علاقه داشتم، علاقهای که به نظرم نقطه شروع کار هر فردی برای ورود به عرصه ویرایش است. در آغاز، همسرم بهواسطه کارش متنهای زیادی به من میداد تا بخوانم و بررسی کنم. آن روزها چیز چندانی از سبک و سیاق ویرایش نمیدانستم و همه بررسیهایم بر اساس شم زبانی و آشنایی چشمم با نوشتهها و نوع نگارششان بود. بهعبارتی، روی کاغذ ویرایش میکردم؛ بدون اینکه چیزی از اصول ویرایش بدانم.
گذشت تا اینکه از طریق همسرم متوجه شدم دورهای در قلمستان با تدریس محمدمهدی باقری از مؤسسه ویراستاران برگزار شده است برای آموزش ویرایش و درستنویسی. در آن دوره شرکت کردم و دوره بهپایاننرسیده، کارم را با علاقه و اعتمادبهنفس شروع کردم. آن زمان، مجتبی شاهمرادی مدیر نشر آرما بود و وقتی متوجه شد وارد حوزه ویرایش شدهام، در ابتدا کتابی برای نمونهخوانی به من سپرد؛ اما بعد از آن کمکم پیشنهاد ویرایش تخصصی را داد و از همان زمان بهطور جدی وارد عرصه ویرایش شدم. اول با ویرایش کاغذی شروع کردم و بعد وارد ویرایش رایانهای شدم.
گروه ویراستاری خط از کجا شکل گرفت؟
پس از همکاری جدی من با نشر آرما در آن سالها، آرما کمکم کارهایش را بهسمت من سرازیر کرد؛ درحالیکه دستتنها بودم. به همین نحو، آرامآرام برای دیگر ناشران هم شناخته شدم و از آنها هم پیشنهاد کار گرفتم. با افزایش کارهای آرما و دیگر ناشران و دستتنهابودن، کمکم به نتیجه رسیدیم که عضو بگیریم و ویراستارهای دیگر را نیز وارد کار کنیم. بعد از مدتی هم تصمیم گرفتیم یک گروه ویرایشی تشکیل بدهیم و با همه جا کار کنیم.
برویم سر اصل مطلب. در مسیر شغلیتان با چه معضلهایی روبهرو شدهاید؟
یکی از تجربههای بد من، حضور مصحح در فرایند کار است. حدود دو سال پیش، کتابی از یک نویسنده کتاباولی را که متن بسیار ضعیفی هم داشت، ویرایش کرده بودم و به عبارتی، متن را از اول کوبیده و ساخته بودم. ناشر متن را بعد از ویرایش من، به دست مصحح سپرده بود و ایشان در متن دست برد و اشتباههای زیادی را در آن وارد کرد.
این در حالی بود که اسم من در شناسنامه کتاب بهعنوان ویراستار آمده بود و برایم خیلی سنگین تمام شد. کتاب مانند بچه سالمی بود که به دست پزشکنامی ناقص شد، پزشک کتابی که از ملزومات تخصصش فقط مدرک دکترای ادبیات داشت!
الان هم مشغول نمونهخوانی یکی از کارهایم بعد از صفحهآرایی هستم.
در این کار هم سردبیر در متنی که ویرایش کرده بودم دست برده و تا الان 158 غلط پیدا کردهام که از طریق ایشان به متن وارد شده است! اینها نشاندهنده جایگاه ناقص و شناختهنشده ویراستار در میان ناشران و اهالی نشر است که بدون هیچ هماهنگی، اشتباهها را در متن ویرایششده سرازیر میکنند. این نشان میدهد که ویراستار بسیار مظلوم است و جایگاه ضعیفی در عرصه نشر دارد.ما حتی در میان همکاران صفحهآرا هم جایگاه درستی نداریم.
با اینکه ویرایش و صفحهآرایی دو عملکرد کاملا مرتبط با هم است؛ یعنی متن بعد از ویرایش به صفحهآرا سپرده میشود تا در قالب کتاب درآید. اما بعضی از صفحهآراها به ظرافتهای ویرایش بیتوجهی میکنند؛ بهعنوانمثال، به استایلهایی که ویراستار وارد متن کرده است، توجه نمیکنند و همین باعث بههمریختگی متن از لحاظ شکل و ظاهر میشودیا ویراستار جایی، استایلی به متن داده است تا مشخص شود قسمتی از متن از لحاظ معنایی متفاوت است و باید ظاهری متفاوت هم داشته باشد تا خواننده بتواند متوجه باطن متن بشود.
اما صفحهآرا با بیدقتی به استایل، زحمت ویراستار را به باد میدهد. ظلم دیگری که به ما میشود، به رونماییها برمیگردد. یک روز ساعت سه بعدازظهر با من تماس گرفتند که امروز عصر رونمایی فلانکتابی است که ویرایش کردهای! این در حالی بود که آن کتاب هم نوشتهٔ نویسندهای کتاباولی بود و متن بسیار ضعیفی داشت و من برای ویرایش کتاب انرژی و وقت زیادی گذاشته و نمره متن را به عدد بسیار بالایی رسانده بودم.
تا جایی که از آن نویسنده بهخاطر کتاب پرتیراژ و خوانندهجذبکُنش مصاحبهها و تقدیرهای بسیاری کردند؛ ولی از ویراستار کتاب نهتنها نامی به میان نیامد، که برای رونمایی در ساعت شش عصر، ساعت سه بعدازظهر دعوت کردند!
همین که برای رونمایی دعوتتان کردهاند، خیلی است!
بله. ویراستار چندان جزو گروه چاپ و نشر کتاب بهحساب نمیآید و همین که اسمش را در شناسنامه کتاب وارد میکنند، باید کلاهش را به هوا بیندازد. بماند که بسیاری از ناشران هنوز هم قائل به درج نام ویراستار در شناسنامه هم نیستند یا حتی گاهی فراموش میکنند! از نام عزیزان صحاف و چاپخانه و طراح جلد و صفحهآرا در شناسنامه غافل نمیشوند؛ اما فراموش میکنند اسم ویراستار را وارد کنند! دعوت در رونماییها پیشکش!
یک بار نویسندهای بهطور مستقیم و بدون واسطه ناشر کتابش را به من سپرد. تا نصفه کتاب، قلم روان و خوبی داشت و ویرایشش چندان زحمتی نداشت؛ ولی نیمه دومش بهشدت مشکلدار بود. چون نویسنده به گفته خودش، تمرکز و وقت چندانی برای نگارش نیمهٔ دوم کتاب نداشته بود. بعد از مشورت با نویسنده به این نتیجه رسیدیم که من قسمت دوم کتاب را بکوبم و تقریبا بازنویسیاش کنم. با ویرایش من، بهواقع روح تازهای در کتاب دمیده شد.
اما در آخر نویسنده فراموش کرد به ناشر بگوید اسم من را در کتاب بیاورد و با یک معذرتخواهی سروته کار را جمع کرد! علاوه بر اینها، یکسری نویسندههای خوشقلم و قوی و شناختهشدهای هم هستند که گاهی مقالهها یا متنهای کوتاهشان را به ما میدهند و میگویند وقت کمی برای نوشتن متن داشتهاند. به عبارتی، ریش و قیچی متن را به دست ما میدهند و میگویند سروشکل و سروسامانش دهیم.
ما متنشان را از همه لحاظ بهبود میدهیم؛ حتی متن را بازنویسی و بندهایی را هم به آن اضافه میکنیم و برای مثال، یک صفحهشان را علاوه بر کیفیتبخشی به یک صفحهونیم تبدیل میکنیم؛اما اسم او نویسنده است و اسم ما ویراستاری که فقط نقطه و کاما وارد متن کرده است!
و امان از دستمزدهای بیارزش بعضی از ناشران.
برخیشان آنقدر سر مبلغ چانه میزنند که اصلا در شأن ویراستار، آنهم یک ویراستار خانم نیست که با ناشران اکثرا مرد، چانه بزند. هم میخواهند فقط خودت برایشان کار کنی، هم حاضر نیستند روی مبلغ بگذارند. نکته جالب این است که در تعاملشان با صفحهآرا یا طراح جلد یا دیگر عوامل، چندان خبری از این چانهزنیها نیست و اکثرا تنها کسی که در این میان باید از مبلغش کوتاه بیاید، ویراستار است.
چرا؟ چون ارزش کارش دانسته نمیشود. پنجشش سال پیش شهرداری تهران یک کتاب مهندسی با متن ترجمهشده به من سپرد. به اصرارشان برای رساندن کتاب به روز رونمایی، در حدود 15 شبانهروز کار کردم. روزی که کار را تحویل دادم، عصرش برای کمردرد شدیدی که آن مدت گرفتارش شده بودم، به دکتر رفتم. مدیران شهرداری عوض شدند و هنوز حساب بانکی من دستمزد آن کار را ندیده است!
از طرف دیگر، برخی از ناشران برای زمان تحویل کار فشار زیادی تحمیل میکنند و توقع دارند حجم زیادی از کلمات و متن را در کمترین زمان ممکن، سالم و شستهرفته تحویل بدهیم. جالب اینجاست که همین کتابی که باید در اسرع وقت ویرایش کنیم و تحویل بدهیم، ممکن است تا دو ماه دیگر یا حتی سال دیگر یا دو سال دیگر هم چاپ نشود!
شما سرویراستار گروه ویراستاری خط هستید. از این گروه بگویید.
برای من خود ویراستار از گروه خیلی مهمتر است و حاضرم گاهی اسم گروه و سرویراستار که خودم هستم در شناسنامه نیاید؛ اما اسم ویراستار بیاید. گروه ویرایش خط به اسم ویراستارانش استوار است. گاهی ناشران راضی نمیشوند به آوردن اسم هر دو در شناسنامه و میگویند بین اسم گروه و اسم ویراستار یکی را انتخاب کن که انتخاب من، دومی است.
بحث دیگر سرویراستاری است. بعضی از ویراستارهای گروه تازه اولِ راهاند و مانند یک بچه نیاز به مادر دارند. تو باید قدم به قدم با آنها پیش بروی تا بتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند و کارشان حتما به بررسی و ویرایش مجدد من نیاز دارد.
سرویراستاری را چگونه تعریف میکنید؟
من تعریف خودم را از سرویراستار دارم. برخی فکر میکنند جایگاه سرویراستار خیلی برتر است و وجهه خاصی دارد. من مخالف این تفکرم. اولین نکته در سرویراستاری، نداشتن نگاه از بالا و نداشتن حس برتری به ویراستار زیردستش است. من در تعاملهایم با بچهها به چشم کسی نگاه میکنم که نیاز به مراقبت دارند تا بتوانند سؤالاتشان را راحت بپرسند. رابطهمان کاملا رفاقتی است. به نظرم داشتن این رابطه بر داشتن دانش زبانی برتر اولویت بیشتری دارد.
شاید سرویراستارهای دیگر صرفا یک وظیفه نظارتی داشته باشند و چند ورق از کار ویراستار را بررسی و تأیید یا رد کنند. اما من خط به خط کار ویراستارهای گروهم را بازخوانی و بررسی میکنم. البته این خودش یک آفت دارد و آن تکیه بیش از اندازه ویراستار به سرویراستار است و ممکن است گاهی اهمالکاری یا کمکاری در کارش کند، به خیال اینکه بعد از او یک سرویراستار کارش را بازبینی میکند.
به همین دلیل، از جایی به بعد به همه ویراستارها گفتم من کار را بازبینی و سرویراستاری نمیکنم و مسئولیت کل کار با خودتان است. از طرف دیگر، خود اسم سرویراستار مسئولیت سنگینی هم برای شخص سرویراستار دارد؛ چون همه، از ناشر و صفحهآرا و خواننده، تمام خطاهای بعد از کار را از چشم سرویراستار میبینند.
با توجه به اینکه مادر سه فرزند هستید، چنین حرفهای متناسب با جایگاه مادری است؟ چطور میان نقش مادری و این حرفه تناسب برقرار میکنید؟
برای جواب این پرسش بهتر است کمی صحبتمان را از ویراستار و ویراستاری بهسمت مادری و خانهداری ببریم. چیزی که این روزها بین مادران و زنان خانهدار و بهخصوص میان زنانی که در گروههای فرهنگی فعالاند، بسیار دیده میشود، تلاش زیادشان بر نقشآفرینی در قالبی بهجز مادری و خانهداری و ورود به حوزه مشاغل است. به نظرم این آفت بزرگی است که ناشی از نگاه غلطمان به خانهداری و مادری و جایگاه بسیار مهم آن است.
چه کسی گفته تمام زنان و مادران خانهدار برای فرار از روزمرگی و عقبنماندن از پیشرفتهای دنیا باید وارد عرصه مشاغل شوند؟ چهبسا زنان کارمند و شاغل زیادی که به نوع دیگری گرفتار روزمرگی، آنهم از نوع کارمندیاش شدهاند. زنان شاغلی که تمام صحبتهای روزمرهشان حولوحوش اضافهحقوق و ساعت کاری و سنوات و کمکاری یا پرکاری دیگر همکارانشان است.
آنها هم مانند برخی از زنان خانهدار دچار رکود شدهاند؛ فقط نوع رکودشان متفاوت است. پس راه برونرفت از رکود و گرفتارنشدن در دام روزمرگی، شاغلشدن زنان نیست، بلکه تغییر نگاه همه افراد جامعه و بهخصوص خود زنان به جایگاه مادری و خانهداریشان است. اگر به مادری و خانهداری، درست نگاه شود، دنیایی است پر از زایش، زایش موقعیتهای جدید و متنوع و بهدور از تمام روزمرگیها.
حالا چرا من که خودم سه فرزند دارم وارد وادی مشاغل شدهام؟ اول اینکه، من این شغل را با یک فرزند شروع کردم و در مقاطع مختلف و بنا به شرایطم، از کارم به نفع مادربودنم زدهام. دوم اینکه، این شغل، کاری است که من را در بند زمان و مکان خاصی نمیکند و 90درصد مراحل کاریام را در خانه و در وقتهایی که خودم انتخاب میکنم، انجام میدهم و سوم و مهمتر از همه اینها اینکه، این کار تمام علاقه من است.
خواندن کتاب کاری است که بهواقع من را شاد میکند و سرحال میآورد. زمانهایی میشود که حتی با خواندن متنهای سخت، بهشدت مغزم زنده میشود و سرحال میآید. پس این کار برای من نهتنها بار مضاعفی نمیآورد که مانع خانهداری و مادریام شود، بلکه کاری است که به من انرژی میبخشد. گاهی فکر میکنم اگر وارد وادی ویرایش نمیشدم، حتما مشغول نوشتن میشدم. کاری که برایش برنامه دارم و اگر فرصت و فراغی دست داد، حتما به سراغش میروم.
به نظرم اگر کاری باشد که خانمی به آن علاقه داشته و اتفاقا آن کار برایش انرژیبخش باشد، حتما باید به سراغش برود؛ولی تجویز کلی برای همه زنان بهمنظور ورود به دنیای مشاغل، آنهم به بهانه دوری از روزمرگی و قرارگرفتن در جریان پیشرفت، خیانتی اول به زنان و دوم به خانواده و بچههایشان
است.
جایگاه ویراستار میان مردم عادی و ناشران چگونه است؟ میزان شناختشان از این حرفه چقدر است؟
مردم که هیچ اطلاعی از شغل ویراستاری و جایگاهش ندارند. نهایت تصورشان کسی است که نقطه و کاما در متن میگذارد و غلطهای املایی را میگیرد؛ ناشران هم سطوح مختلفی دارند. در سالهای اخیر بهصورت کلی اوضاع بهتر شده است و ناشران اهمیت بیشتری به جایگاه ویراستار و لزوم این کار در فرایند نشر میدهند و اکثرا باور دارند کتابهایشان باید ویرایش شود.
ولی متأسفانه در سالهای اخیر اوضاع صنعت نشر بسیار خراب است و قیمت مرحلهبهمرحله فرایند نشر از خرید کاغذ گرفته تا طراحی و… بسیار افزایش یافته است. در این میان برخی از ناشران به اولین نتیجهای که میرسند، زدن از حق و حقوق ویراستار است. یا بهکل او را از فرایند نشر حذف میکنند یا کمترین دستمزد را برایش در نظر میگیرند یا از او کمترین میزان ویرایش را، در حد گرفتن غلطهای املایی میخواهند.