به گزارش اصفهان زیبا؛ کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» در میان سایر کتابهای معروف مرحوم جلال آلاحمد مانند «غربزدگی»، «زن زیادی»، «مدیر مدرسه» و… یکی از گمنامترین آنهاست که حتی بسیاری از اهالی کتاب هم از آن بیاطلاعاند.
این کتاب که مانند کتابهایی چون «خسی در میقات»، «سفر روس» و «سفر آمریکا»، یکی از سفرنامههای جلال است، روایت سفر او به فلسطین اشغالی یا همان کشور جعلی اسرائیل است. آلاحمد در میان سفرهای پرشمارش به سرزمینهای گوناگون، در بازگشت از سفر اروپای خود، در بهمن ماه سال 1341 همراه همسرش سفری چهاردهروزه به فلسطین داشت.
او در این مدت سفرنامهای در پنج فصل و چندضمیمه نگاشت که حدود نیمی از آن در سال 1343 در یک ماهنامه و در سال 1346 در یک هفتهنامه منتشر شد و همان موقع نیز جنجالهای زیادی به پا کرد و باعث تعطیلی همیشگی یکی از این جراید شد.
نکته مهم اینجاست که این سفرنامه قاعدتا در رژیم پهلوی نوشته شده که سیاستی کاملا همسو با رژیم اشغالگر قدس داشت. در آن زمان، گفتن و نوشتن این حرفها به این آسانی نبود و جلال در چنان وضعیتی این سفرنامه را نوشته است.
در زمانهای که ساواک کوچکترین مخالفت و صدای اعتراضی نسبت به اسرائیل را بهسرعت خفه میکرد، جلال مطالب ضدصهیونیستی این سفرنامه را نوشته بود، نه در روزگار جمهوری اسلامی.
البته از ساواکی که به اذعان تمام سران رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی، فرزند موساد بود و تکتک اجزای آن را اسرائیلیها شکل داده بودند، چنین واکنشی بعید هم نبود.
جلال در این سفرنامه تحلیلی، بیشتر به مسئله کیبوتصها و دعوای میان اعراب و اسرائیل پرداخته و کمتر از گزارش سفر و آمدوشدهای مسافرت سخن میگوید. بهصورت کلی، این کتاب شامل تحلیلها و نظرهای سیاسی آلاحمد درباره موجودیت اسرائیل، جهان اسلام و وضعیت اعراب است که به واسطه این سفرنامه مجال گفتن آنها را پیدا کرده است.
جلال با اینکه در اغلب مطالب این سفرنامه تحلیلی خود اعتراض تمام و کمالی نسبت به موجودیت و جنایتها و کشتار اسرائیلیها دارد؛ اما بنا به تاریخی که در آن میزیست و هنوز بیش از 15سال از تشکیل دولت یهود نگذشته بود، در این کتاب، خوشبینیهایی به آینده اسرائیل دارد و بعضی از نظامات اجتماعی و اقتصادی آن را میستاید یا لااقل بدان امید دارد؛ چیزی که ما بعد از گذشت حدود 60 سال از آن زمان، بطالت آن را شاهد هستیم و بهعینه میبینیم که چطور تمام آن نظامات دربست در خدمت نسلکشیها و جنایتها و زیادهخواهیهای آن رژیم منحوس و جعلی درآمده است.
اما خب ما این مسائل را پس از گذشت حدود 60 سال میبینیم که فهم این اتفاقات در آن زمان جز برای نخبگان واقعی جامعه ناممکن بود.
خاطره رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای را درباره جلال و این کتاب بخوانیم: «دقیقا یادم نیست کدام مقاله یا کتاب مرا با جلال آشنا کرد. دو کتاب “غربزدگی” و “دستهای آلوده” جزو قدیمیترین کتابهایی است که از او دیده و داشتهام؛ اما آشنایی بیشتر من به وسیله و به برکت مقاله “ولایت اسرائیل” شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوانهای امیدوار آن روزگار را برانگیخت.
تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من خاطرهانگیز است. در حرفهایی که ردو شد، هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی مردی که در آن روزگار در قله ادبیات مقاومت قرار داشت، موج میزد…»
به نظر بنده، احتمال میرود قسمتی که باعث این اعتراض و گلایه شده است، همین مطلبی است که بالاتر عرض کردم؛ وگرنه باقی قسمتهای کتاب، سراسر اعتراض است به این رژیم جعلی تازهتأسیسشده.
او در قسمتی که از کتاب که درباره جنگ اسرائیل و اعراب نوشته میگوید: «تعداد کشتههای مصری بین هفت تا دههزار نفر بود و مهمتر از این، دهپانزدههزار نفری هستند که الان در صحرای سینا سرگرداناند و از تشنگی میمیرند و آن وقت ارتش اسرائیلی حتی از اسیرکردن آنها هم ابا میکند؛ چراکه در آن صورت باید به آنها آب و نان و خوابگاه و اردوگاه بدهد و یهودیجماعت البته که مقتصد هم هست.
این جوری به ایشان فقط شاید یک گور دستهجمعی بدهد. وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد.»