به گزارش اصفهان زیبا؛ «کوکب جهید ناگه و از فرش چون شهاب/ زی عرش شد ستاره کیوان آسمان/ برشد سرود زهره که هان ای فرشتگان/ مهتاب ما نشسته بر ایوان آسمان»؛ سطری که خواندید شعری است که مرحوم حسین غزالی با نام پنج فرزند خود زهره، کوکب، کیوان، مهتاب و شهاب به یک شاعر سفارش داده است؛ پیشکسوت رادیو و رسانه که چند سالی میشود خانواده و دوستدارانش دلتنگ صدای او هستند.
توصیف پدر را از زبان مهتاب غزالی، دختر ایشان میخوانید: «پدرم متولد 28 دیماه 1315 بودند که از سن 17 سالگی کار خود را آغاز کرده و جزو نسل دوم گویندگان رادیو پس از آقای ارحامصدر و آقای توصیفیان و اولین تهیهکننده رادیو اصفهان بودند و زیر نظر کارشناسان خارجی در تهران آموزش دیدند. ایشان مؤسس و اولین مدیر رادیو کرمان بودند و از اصفهان چند سال مأموریت پیدا کردند رادیو کرمان را تأسیس کنند. مرحوم پدرم نخستین گوینده تلویزیون اصفهان بودند که برنامههای مختلف رادیویی و تلویزیونی را تهیه میکردند و در سال 1367 از صداوسیما بازنشسته شده و از سال 1369 همکاری خود را با شهرداری اصفهان آغاز کرده و رادیو پیام ترافیک را در سال 1372 تأسیس کردند.»
مدیر آموزش و فرهنگسازی سازمان ترافیک و معاونت حملونقل و ترافیک شهرداری اصفهان، مدیریت رادیو پیام، مدیریت نمایشگاه اصفهان+22 و موزه شهر اصفهان ازجمله مسئولیتهای مرحوم حسین غزالی بوده است: «پدرم از سال 1372 تا 1389 مدیر رادیوپیام بودند و سپس رادیو پیام با صدای شهر ادغام شد و ایشان در صدای شهر سردبیر و مجری برنامههای این رادیو بودند که در ابتدای سال 98 بازنشسته شدند. پدر قلمی بسیار شیوا و سابقه روزنامهنگاری هم داشتند و روی نظم و دقت در کار خیلی تأکید میکردند.»
از مرحوم حسین غزالی که مدرک کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی داشته و دورههای گویندگی، نویسندگی و تهیهکنندگی را در صداوسیمای تهران و اصفهان گذرانده بود، سه فرزند دختر و دو فرزند پسر به یادگار مانده است: «پدرم به خاطر علاقهای که به آسمان پرستاره داشتند، اسامی فرزندان خود را زهره، کوکب، کیوان، مهتاب و شهاب گذاشتند و از شاعری خواستند یک دوبیتی بگوید که نام تمام فرزندانشان در آن بیاید. پدرم عاشق خانواده، اصفهان و مردم شهرشان بودند و علاقهشان به اصفهان آنقدر زیاد بود که باوجود دعوت به کشورهای خارجی، میگفتند اول باید کشور و شهر خودمان را بشناسیم و زیباییهای آنها را ببینیم.»
مهتاب غزالی از عشق پدر به مسافرت و دریا میگوید: «پدرم بسیار علاقه داشتند کنار زایندهرود بروند و لب آب بنشینند و زمانی که زایندهرود آب نداشت، اصلا از حاشیه رودخانه رد نمیشدند و میگفتند خشکشدن آن غم بزرگی بر دلشان است. ایشان هر کاری انجام میدادند تا اصفهان شهری سرآمد و پایدار باشد.»
این صدای پرطنین و ماندگار از 14 اسفند 1398 خاموش شد؛ اما چراغ یاد و خاطره مرحوم حسین غزالی هنوز در دل دوستدارانش روشن است: «پدرم وصیت کرده بودند در بلوک خانوادگی خود دفن شوند و با وجود لطف شهرداری اصفهان و پیشنهاد دفن ایشان در قطعه نامآوران باغ رضوان، طبق وصیتشان در کنار مزار مادر و خواهرشان و مزاری که برای مادرم خریداری کردهاند دفن شدند و همانطور که عاشق خانواده خود بودند میگفتند دوست دارم سرزدن به مزارم برای بازماندگان راحت باشد و همه بر سر مزارم جمع شوند. مرحوم پدرم خودشان متن سنگ مزارشان را انتخاب کرده و به برادرم سپرده و از او خواسته بودند مزارشان پر از گل باشد تا مردم از دیدن آن لذت ببرند و این شعر را برای مزار انتخاب کرده بودند: در اینجا کسی خفته در زیر خاک/ که یک عمر در خدمت خلق زیست/ شب و روز کوشید و ثابت نمود/ عبادت به جز خدمت خلق نیست.»
اما مهتاب غزالی پا جا پای پدر گذاشته و میگوید، مرحوم غزالی بسیار علاقهمند بودند فرزندانشان در رادیو و رسانه مشغول بهکار شوند: «از سال 1370 کارمند شهرداری اصفهان هستم که از همان سال کارشناس آموزش ترافیک در سازمان و معاونت حملونقل و ترافیک و از سال 72 تا 89 گوینده برنامههای رادیو پیام بودم و سپس به صدای شهر منتقل شدم. در صداوسیما مجری و تهیهکننده برنامه «ب مثل بانو» بودم و با برنامههایی مانند «یک خانه، یک زندگی» همکاری داشتم.
در زمان کار در شهرداری ابتدا به واحد اطلاعرسانی منتقل شدم که ویراستاری کتاب «از بلدیه تا شهرداری» را انجام دادم و سپس به مدت دو سال امور مربوط به راهاندازی سیمای شهر را انجام داده و بعد به مرکز کنترل ترافیک منتقل شدم و هماکنون مسئول رادیو ترافیک این مرکز هستم. شهاب، برادر کوچکترم نیز مدرک کارشناسیارشد تئاتر و یک آموزشگاه بازیگری، نویسندگی و گویندگی دارد.»
او ادامه میدهد: شاید خیلی از پدر و مادرها به یکی از فرزندان خود نگاه ویژهای دارند. مرحوم پدرم نیز همیشه میگفتند آنقدر که تو از من الگو میگیری هیچکدام از فرزندانم اینطور نبودند. همیشه تلاش میکردم به آنچه پدرم میخواهند و دوست دارم عمل کنم و حتی موقعیتهای ازدواجی خارج از اصفهان برایم پیش میآمد؛ اما میگفتم دوست ندارم از اصفهان بروم و دوست دارم کنار پدر و مادرم باشم؛ بنابراین در اصفهان ماندم و خوشبختانه خداوند به من توفیق داد که تا لحظات آخر در کنار پدر باشم. پدرم یک انسان واقعی بودند و محبت و گذشت و یاری به دیگران را سرلوحه زندگی خود قرار داده بودند.
او افزود: هرکس به ایشان بدی میکرد یا درصدد بود آسیب مادی یا معنوی به پدرم برساند، ایشان با خوبی خود او را شرمنده میکردند. پدرم شخصیت بسیار محبوبی بودند و زمانی که از دنیا رفتند هرکدام از کارکنان و کارگران شهرداری مرا میدیدند میگفتند چقدر ایشان با احترام با ما برخورد میکردند و دغدغه مسائل زندگی ما را داشتند و مشکلاتمان را رفع میکردند. مرحوم پدرم هم در شهرداری و هم در صداوسیما حلال مشکلات مردم بودند و میگفتند برای مشکلات خودم به کسی رو نمیزنم؛ اما برای اقشار ضعیفی که به من مراجعه میکنند به همه رو میزنم.
کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان شانزدهم اسفندماه 99 در مراسم سالگرد پرکشیدن مرحوم حسین غزالی میزبان خانواده و دوستان قدیمی ایشان و همچنین مدیران شهری، اعضای شورای شهر اصفهان و مسئولان صداوسیما بود تا این جمله را بار دیگر زمزمه کنیم: «تنها صداست که میماند …»