«عادت نباید کرد!»

هیچ‌چیز نباید عادت بشود! عادت که بشود، عادی می‌شود. عادی هم که بشود دیگر فایده چندانی ندارد. یعنی چیزی ازش در نمی‌آید که به درد بخورد. زندگی اما برای ما عادی شده است. دنیا هم همین‌طور. این است که به قول آن بنده خدا، «دنیا دیگر به درد نمی‌خورد!» یعنی از این زندگی چیز به درد بخوری در نمی‌آید!

تاریخ انتشار: 13:19 - شنبه 1402/12/26
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
«عادت نباید کرد!»

به گزارش اصفهان زیبا؛ هیچ‌چیز نباید عادت بشود! عادت که بشود، عادی می‌شود. عادی هم که بشود دیگر فایده چندانی ندارد. یعنی چیزی ازش در نمی‌آید که به درد بخورد. زندگی اما برای ما عادی شده است. دنیا هم همین‌طور. این است که به قول آن بنده خدا، «دنیا دیگر به درد نمی‌خورد!» یعنی از این زندگی چیز به درد بخوری در نمی‌آید!

بیابان‌های هویزه اما زندگی را از حالت عادی خارج می‌کنند. طلوع و غروب خورشید اینجا، فرق می‌کند انگار. به افق که نگاه می‌کنی، تا چشم کار می‌کند، بیابان است. فقط گاه‌گداری جاده‌ها و کابل‌های برق، خط انداخته‌اند روی یک‌دستی منظره. آن آخرش هم یک جایی هست که زمین و آسمان در یک خط، به هم دیگر رسیده‌اند. حرکت اگر نکنی، با خودت می‌گویی احتمالا همان‌جا آخر دنیاست. ولی چند کیلومتری که راه بیفتی به سمت جاده، می‌بینی آن خط هم حرکت می‌کند و جلوتر می‌رود. راه که بیفتی، تازه می‌فهمی دنیا بزرگ‌تر است ازآنچه فکر می‌کردی. راه که بیفتی تازه می‌فهمی دنیا تمام نشده است.

می‌گویند پیامبر رحمت (که صلوات خدا بر او و خاندانش باد) پیش از بعثتش و حتی پس‌ازآن، بسیار از شهر خارج می‌شد. معمولا تنها و گاه همراه علی‌ (علیه‌السلام). شب یا روزش فرقی نمی‌کرد. می‌رفت جایی که انسان کمتر باشد، طبیعت بیشتر و خداوند نمایان‌تر. گاهی دشت، گاهی بیابان، گاهی کوه و اغلب در فرورفتگی محقر و دور از چشمی به نام «حرا» که در دامنه کوهی مشرف به مکه بود. می‌نشست به عبادت و تفکر. (که البته شاید فرقی هم نکنند) گاه ساعت‌ها و بلکه چند روزی به شهر بازنمی‌گشت.
می‌نشست و نگاه می‌کرد به آسمان. نگاه می‌کرد به ستاره‌ها و ستاره‌ها احتمالا ذوق‌زده او را به همدیگر نشان می‌دادند که: جان من نگاه کن! علت خلقت آسمان و زمین است که ما را نگاه می‌کند و لبخند می‌زند!

می‌گویند رسول خدا هیچ‌گاه به جهان عادت نکرد. به دنیا خو نمی‌گرفت. چنان می‌زیست که گویی همین یک روز را دارد. خدا را شکر می‌گفت برای هر روز که از خواب برمی‌خاست. آسمان را چنان می‌نگریست گویی اولین بار است شگفتی‌اش را می‌بیند. جهان را تجلی‌گاه دائمی خداوند می‌دید. می‌فرمود: از خودتان حساب بکشید، پیش از آن‌که از شما حساب کشند! که مبادا عادت کنید به دنیا و خو کنید به تمام‌شدنی‌های بسیارش!

ما اما چه کرده‌‌ایم؟ شهر‌هایی ساختیم با دیوار‌های بلند و پنجره‌های کوچک. خودمان را خفت کرده‌ایم بین این دیوار‌ها. خو گرفته‌ایم به دنیایمان. زندگی برایمان عادی شده! دل ‌بسته‌ایم به آرزو‌های بلند، چنان که گویی تا ابد همین‌جا خواهیم ماند.

ولی نمی‌مانیم. قرار نیست بمانیم. علم‌الهدی این را می‌دانست. همه‌شان می‌دانستند. به روایت راویان و دست‌نوشته‌هایش، حسین علم‌الهدی برای هر دقیقه‌اش برنامه داشته. تکلیفش معلوم بوده با این دنیا. می‌دانسته قرار نیست بمانیم. کسی که تکلیفش معلوم باشد، کسی که بداند قرار نیست بماند، عادت نمی‌کند. عادت که نکند، خب عادی هم نمی‌شود دیگر!

روز‌های اول خادمی، حاج محمد می‌گفت: شما خادم‌های شهدا، اینجا بخواهید یا نخواهید، شهدا را نمایندگی می‌کنید! زائران شهدا، شما را که با لباس خاکی و چفیه، توی منطقه جنگی می‌بینند، ناخودآگاه یاد شهدا می‌افتند. این را از روی کتاب می‌گفت.

من اما هرچه پیش می‌رود، می‌بینم ما فقط این بازه ۱۰ روزه کمی و فقط کمی شبیه‌ آن‌ها می‌شویم. دنیا را کمتر جدی می‌گیریم. نماز‌ها را کم و بیش درست و درمان می‌خوانیم. مهربان‌تر می‌شویم. کمتر می‌خوریم. کمتر می‌خوابیم. کار می‌کنیم. حتی دستشویی می‌شوریم! کارهایی که در طول سال معمولا انجام نمی‌دهیم یا کمتر انجام می‌دهیم.
همین‌ها یعنی اینجا یک اتفاقی دارد می‌افتد. یک اتفاقی که عادی نیست. اتفاقی که زندگی ما را فقط برای ۱۰ روز هم که شده، از حالت عادی خارج می‌کند. که عادت نکنیم. که عادی نشویم. که به‌دردبخوریم.

شاید خودشان کاری می‌کنند که این اتفاق رقم بخورد. حسین ‌و رفقایش را می‌گویم… شاید هم راز بیابان‌های هویزه است که زندگی را از حالت عادی خارج می‌کند. کسی چه می‌داند! شاید زندگی حسین و‌ رفقایش را هم همین بیابان‌های هویزه از حالت عادی خارج کرده‌ باشد.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

4 × 4 =