این برای اقتصاددانانی که فارغ از مسائل برابری جنسیتی و جز آن میاندیشند تنها به معنای محروم ماندن از 29 میلیون نفر جمعیت فعال کشور است (و این تنها بخشی از جمعیت فعال بهکارگماشته نشده است و مردان را هم باید به این عدد اضافه کرد)؛ اما از دیگر سو این عدد بهخودیخود برای تحلیلگران حوزه جنسیت، نشاندهنده بسیاری موضوعات میتواند باشد. امروزه و با گسترش دسترسی به اطلاعات، دستیابی به اطلاعات در بازه یکسان راجع به مردان کار سختی نیست. وقتی از نابرابری در دستیابی به مزایا و نابرابری اقتصادی مبتنی بر جنسیت حرف میزنیم، دقیقاً از چنین وضعیتی صحبت میکنیم. با دستیابی به آمار مشابه راجع به مردان و بالا و پایین کردن آن بهراحتی میتوان تفاوت را متوجه شد. از طرفی کاملاً مشخص است که قانونگذار با رویکردی جنسیتزده، مبتنی بر نگاه سنتی نانآور بودن صرف مردان در خانه، معتقد بوده است که اولویت فراهم آوردن کار برای مردان است. از دیگر سو به نظر میرسد که امروزه آنچه راجع به حضور زنان در عرصه اقتصاد گفته میشود بیشتر شبیه به جهشی عجیب و دستیابی به موقعیتی برابرانه است. پروپاگاندای رسانههای با وابستگی بیشتر به قدرت نیز زنان را (که بهویژه در بخش مشاغل غیر تماموقت، کاذب، بدون درآمد یا قرارداد و جز آن حضور دارند) بازنمایی میکند و به ما و شما میقبولاند که آمار و ارقام را باور نکنیم. در پسِ ذهنهای ما ایرانیان همدست کم در همین دوازده سیزده سال گذشته تجربیات تلخ و تصاویر نازدودنی از آمارهای غلط وجود دارد. تکیهکردن بر همین زمینه ذهنی چیزی است که موجب میشود فراموش کنیم که منبع تولید همه این اعداد و تبلیغات و جز آن یکی بوده است. ما هم شبیه به کسانی که در چرخوفلک نشسته باشیم درحالیکه دور خوردهایم خوش خیالانه باورمان میشود که تصاویر رسانههای وابسته به قدرت و بهدوراز رویکرد نقادانه درست میگویند. درحالیکه میتوان بهخوبی دید که چگونه سازوکار مردسالارانه با پررنگ جلوه دادن حضور زنان در جامعه (بهویژه تأکید بر حوزه و نهادهای اقتصادی) برای برخی، خصوصاً طبقه متوسط و بالای کلانشهرنشین، توهم دستیابی به برابری ایجاد میکند. از دیگر سو هم برای کسانی که از کمترین سطوح آن نیز نابرخوردارند، حس حرمان تولید میکند. بهویژه که در تصویرهای این تبلیغات همواره خطکشی مشهودی میان زنان فعال اقتصادی و غیرفعال وجود دارد. زنانی که آراستهاند، زنانی که شلختهاند. زنانی که اگر بو بکشی از پشت تصویر تلویزیون هم قرار است بوی عطرشان را بشنوی و زنانی که بوی قورمهسبزی میدهند. این تصویری است که رسانههای حاکمیتی برای تعمیق هرچه بیشتر فاصله اقتصادی جنسیتی شده بازنمایی میکنند. تصویری که برای اکثریت ما حس عدم دستیابی ایجاد میکند. جالب اینجاست که گروهی نیز در این بازنماییها وجود دارند که رشک بسیاری را برانگیختهاند. گروهی که باب میل قدرت مردسالار است. زنانی که از نرم جامعه آراستهترند، خرجی بگیرند و شوهرانشان برایشان گل میخرند؛ اما در واقعیت این تصاویر هیچکدامشان رخ نمیدهد. همه ما زنان در چرخه این اقتصاد در حال نقش ایفا کردنیم. از آنی بگیر که کار بدون مزد خانگی به فعالیت بیستوچهار ساعتهشان تبدیل شده است تا کسانی که به کار تحقیق و پژوهش و جز آن مشغولاند که تمام وقتشان برای حقوق بدون قرارداد و بیکش و پیمان میرود تا آنانی که در کارخانهها تحت شرایط سخت و با دریافتی نابرابرانه در حال کار کردناند. یا همان پرستارانی که غالباً و بر اساس ساختار مردانه غالباً زناند و در میانه همین بحران همهگیری از بیمارستانهای خصوصی تعدیل (شما بخوانید اخراج) شدهاند؛ و بسیاری مشاغل دیگر که در هیچ کجا حساب نمیشوند. اینکه به بهانههای مختلف برای زنان گل بخرید و با همهگیر شدن شبکههای مجازی سبقت بگیرید از هم در ارسال پیام تبریک از این دستگاه و آن اداره، برای خانمها دردی را دوا نمیکند. اینکه برای ما تعیین تکلیف میکنید که چه زمانی از گل لذت ببریم، بدترین خار زهرآلود است. برای ما گل نخرید، آزادمان بگذارید که بدون استثمار کار کنیم و نانمان را خودمان درآوریم.