قصر تابستانه‌ای که محله شد!

امروز فرح‌آباد یکی از محله‌های جنوبی اصفهان است؛ جایی که نقطه مرکزی آن به زبان امروزی «فلکه ارتش» است. اما این نام از کجا آمده است؟ سابقه تاریخی آن چیست؟ باور آن شاید به نظر مشکل بیاید؛ اما آنجا در روزگار صفویه یکی از دیدنی‌ترین نقاط اصفهان بود. فرح‌آباد ،هم یک قصر بود و هم یک شهرک که در جنوب غربی اصفهان در زمان شاه سلطان حسین صفوی ساخته شد. 

تاریخ انتشار: 23:57 - یکشنبه 1399/05/5
مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه
بعضی منابع، سال ســاخــت فرح‌آبـاد را 1123 ق گفته‌اند. بنابراین نه در سفرنامه شاردن و نه در کمپفر و دلاواله نمی‌توان از این اثر چیزی یافت؛ چراکه همه آن‌ها قبل از این تاریخ در اصفهان بوده‌اند. تنها سفرنامه‌ای که اطلاعاتی درباره این شهرک در دوران صفوی به دست می‌دهد «کروسینسکی» است. این کشیش لهستانی در طول دوران حکومت شاه سلطان حسین تا زمان اشرف افغان (به مدت 18 سال) در ایران زیست و خود شاهد سقوط اصفهان و تسلط افاغه بر این شهر بود. از خوشبختی تاریخ این‌که نوشته‌های او باقی‌مانده و یکی از معتبرترین اسناد این دوران پرالتهاب به شمار می‌رود.کروسینسکی شاهد عینی بود که شاه سلطان حسین صفوی را از نزدیک می‌شناخت.  این کشیش لهستانی درباره روحیه وی در امور ساخت‌وساز می‌نویسد: «در امور دیگر مانند ساختمان‌سازی هم در قیاس با سایر پادشاهان ولخرج‌تر بود.» البته هم این شخص به ما یادآور می‌شود که شاه سلطان حسین کاخ‌های پیشین را ویران می‌کرد تا خود اثری به یادگار بگذارد :«هرچند کاخ‌های باستانی باشکوه و مجلل بودند، و آن‌ها را یادگارها و آثاری می‌دانستند که جلال و شکوه اسلاف شاه را نشان می‌دادند، شاه حسین همه را تخریب کرد و یک کاخ جدید با هزینه‌ای ساخت که نشان می‌داد برای او مهم نیست که این کار چه بهایی دارد.» (کروسینسکی، 1396، ترجمه طهماسبی، ص 81)

 تولد کاخ فرح‌آباد

کروسینسکی به کاخی که نمی‌دانیم کجا بوده، اشاره می‌کند و به ما می‌گوید: «کار ساختمان هنوز تمام نشده بود که شاه کار ساخت یک کاخ جدید و بزرگ‌تر را در فرح‌آباد، یکی از تفریحگاه‌هایش در فاصله یک لیگ با شهر اصفهان، آغاز کرد. کاخی که در آنجا بنا شد آن‌قدر وسیع و مجلل بود که شاه بیش از یک‌بار وسوسه شد تا حرمش را به آنجا منتقل و کاخ جدید را به محل اقامت خود تبدیل کند» (همان، ص 81). اما این سیاست با مشکلی بزرگ مواجه شد: همچنان که می‌دانیم فرح‌آباد در منطقه جنوبی اصفهان در زمین بلندی قرار دارد و علاوه بر آن از رودخانه زاینده‌رود هم کمی دور است و به قول کروسینسکی: «چون کاخ در محلی بنا شد که شدیدا خشک بود، بیشتر هزینه‌ها برای آوردن آب صرف شد. آب در آن مکان بسیار نایاب بود» (همان، ص 82). به‌هرحال این شهرک جدید را آخرین پادشاه صفوی در جنوبی‌ترین نقطه اصفهان بنا نهاد تا سرریز جمعیت شهر در آن سکنی گزیند. اما آنجا چنان‌که گفتیم مشکل آب داشت و باید از مادی‌هایی که از زاینده‌رود و رو به بلندی می‌رفتند، مشروب می‌شد، مادی‌هایی که به مراقبت دائم و لایروبی همیشگی نیاز داشتند و در دوره‌های آشفتگی و هرج‌ومرج، کسی به داد آن‌ها نمی‌رسید و خیلی زود از گل‌ولای پرشده و دیگر آبی از آن‌ها نمی‌گذشت. به همین خاطر باغ هزارجریب هم که در جوار فرح‌آباد بود، بعد از حمله افغان چندان روی سبزی ندید. این هم دلیلی بر این‌که چرا فرح‌آباد خیلی زود خالی شد. شخص دیگری که فرح‌آباد را در همان دوران دیده و با دقت به توصیف نشسته است، نویسنده کتاب رستم‌التواریخ است. او درباره این شهرک نوشته است: «لاجرم از تنگی مکان، یک فرسنگ از شهر دور، قریب به دامنه کوه صفه باصفا، شهر نویی به نام فرح‌آباد با عمارات عالیه و ابنیه رفیعه از بیوتات و حجرات و غرفه‌ها و قصرها و ایوان‌ها و کاخ‌ها و رواق‌ها و باغچه‌ها و گلزارها و جدول‌ها و حوض‌ها و دریاچه‌ها که از خوبی و مرغوبی و دل‌پسندی، رشک ارم ذات العماد، به فرمان وی فرمان‌پذیران، بنا کردند…بیوتات و حجرات و غرف و قصور و درودیوار آن را با طلای خالصه و لاجورد بدخشانی و آینه‌های صافی، مصور و منقش و مزین کردند و شاه‌نشین دلپسندی، مخصوص وی (شاه سلطان حسین) ساخته بودند که هر وقت در آن می‌نشست و امرا و وزرا و باشین و غلامان به نظام و ترتیب از یک جانب او صف می‌کشیدند.» (محمد هاشم،1348، ص 71)

 نابودی فرح‌آباد

اما نابودی فرح‌آباد یک دلیل سیاسی نیز داشت: آنجا خارج از حصار شهر بود و در زمان حمله محمود افغان در 1135 ق و نیز محاصره اصفهان، سپاه شاه سلطان حسین معلوم نیست بر اساس چه استدلالی خیلی زود آنجا را تخلیه کرد و در اختیار محمود نهاد. آنجا در زمان محاصره اصفهان مرکز فرماندهی و استقرار سپاه افغان شد. به همین خاطر می‌توان پنداشت که ساکنانش آنجا را تخلیه کرده و به سپاهیان افغان واگذار کرده باشند.کروسینسکی که همه‌چیز را دیده است به ما می‌گوید که کاخ فرح‌آباد با دیوارهای بلند و قوی محصور شده بود، توپ‌هایی نیز در اطراف آن به‌خوبی مستقر کرده بودند: «مسلم است که اگر یک پادگان با تدارکات کافی در آن کاخ مستقر می‌شد، می‌توانست از اصفهان محافظت کند و برای دشمن مشکلات زیادی به وجود آورد؛ ولی چون ایرانی‌ها نمی‌خواستند بهانه‌ای برای ادامه جنگ به افغان‌ها بدهند، به آن‌ها فرصت دادند تا بر کاخ مسلط شوند؛ ولی ایرانی‌ها متوجه شدند که افغان‌ها به اصفهان نزدیک می‌شوند، در اولین گام کاخ را رها کردند. این کار را چنان باعجله انجام دادند که فرصتی برای آوردن توپ‌ها به اصفهان پیدا نکردند و آن‌ها را در زیر خاک دفن کردند» (کروسینسکی، 1396، ترجمه طهماسبی، ص 205). کاخ در اول جمادی‌الثانی 1134 به دست افغان‌ها افتاد و همین شاهد عینی به ما می‌گوید که این اشتباه موجب از دست رفتن جلفا نیز شد؛ چراکه فاصله چندانی میان فرح‌آباد و جلفا وجود نداشت. سپاه صفوی به درون حصار شهر خزید و بدون هیچ استراتژی منتظر نشست. شهر اصفهان بنا به قول کروسینسکی حدود هفت ماه محاصره بود. کار چنان سخت شد که قحطی به دربار شاهی نیز نفوذ کرد. سرانجام در محرم سال بعد «وقتی دیگر آذوقه‌ای در کاخ باقی نمانده بود، شاه تصمیم نهایی خود را گرفت. اذهان مردم را آماده کرد، لباس سیاه پوشید و از کاخش خارج شد… شاه حسین با غم و اندوه بسیار به‌سوی کاخ زیبای خود در فرح‌آباد رفت و با یک موکب مجلل و سلطنتی به آنجا وارد شد. شاه با صرف هزینه‌های بسیار از همه هنرها برای آن کاخ استفاده کرده بود تا جذاب و خوشایند شود. تنها کاخی بود که شاه در قلب خود از آن نگه‌داری می‌کرد و نخستین کاخی بود که رعایای شورشی‌اش (افغان‌ها) تصرف کردند … محمود با غرور تصمیم گرفت در یکی از تالارهای کاخ منتظر شاه باشد. زمانی که شاه وارد شد به‌سختی یک یا دو قدم به‌سوی او برداشت. در مقابل شاه حسین به‌محض دیدن محمود با آغوش باز به‌سوی او رفت. او را در آغوش گرفت و بوسید؛ سپس تاج را بر سر محمود گذاشت» (کروسینسکی، ص 249). افغان‌ها با تبختر فراوان به اصفهان وارد شدند؛ درحالی‌که پادشاه شرمگین صفوی، در رکاب محمود قدم می‌زد. آن‌ها در ابتدا مطابق قراردادی که با شاه سلطان حسین بسته بودند، چندان خشونتی به خرج ندادند، اما وقتی اخبار قیام مردم قزوین به اصفهان رسید و این‌که سپاه افغان به فرماندهی امان‌الله را تارومار کردند، از ترس شورش مردم اصفهان، کشتار و قتل‌عام را در اصفهان به راه انداختند و شهری که به‌واسطه محاصره هفت‌ماهه جمعیت آن به‌شدت کاهش یافته بود، بازهم خالی از جمعیت شد. محمود خیلی زود دیوانه، و توسط پسرعمویش اشرف زندانی شد؛ اما نادرقلی میرزا با سپاه طهماسب صفوی همراه شده بود که جنگاوری و دلاوری اعجاب‌انگیزی داشت و جنگ‌هایی کرد که آخرین آن نزدیک مورچه‌خورت اتفاق افتاد و افغان‌های مهاجم به همراه اشرف، اصفهان را ترک کرده و با هراس فراوان به سمت شرق گریختند. فتنه افغان به پایان رسید؛ اما ثبات سیاسی به کشور بازنگشت. هفتاد سال جنگ‌های افشار و زند و قاجار اصفهان را به چنان روزی انداخت که از جمعیت یک‌میلیون‌نفری دوران صفوی فقط پنجاه‌هزار نفر باقی ‌مانده بود. دیگر جمعیتی نمانده بود که بخواهد سرریز آن به فرح‌آباد بریزد! حتی محلات داخلی شهر بسیاری ویران و متروکه شده بودند؛ به همین خاطر فرح‌آباد تا مدت‌ها روی آبادی و آبادانی را ندید.
 

 فرح‌آباد در روزگار قاجاریه

مورخ قاجاری، محمدحسین تحویلدار، که بقایای آن را دیده است، درباره آن می‌گوید: «سلاطین صفویه طرف جنوبی رودخانه در دامنه کوه، شهری جدید ساخته، با تنظیف و شکوه و در کمال انتظام و استحکام، جامع جمیع لوازم بوده، از عمارات ملوکانه و میدان وسیع و کوچه‌های پاکیزه مستقیم و خانه‌های رعیتی مرغوب یک فرسنگ طول داشته و نیم فرسنگ کمترک عرض. در محاصره افغان خراب شده. حالا خرابه‌هایش هست و این شهر خراب موسوم به فرح‌آباد است.» (جغرافیای اصفهان، ص 27)دیولافوا در زمان ظل‌السلطان باقی‌مانده این شهرک را چنین دیده است: «به جای قصر باشکوه فرح‌آباد و باغ‌های باصفای آن، جز تپه‌های خاک چیزی دیده نمی‌شود. مجاری آب خراب و سنگ‌های مرمر آن‌هم ازمیان‌رفته و اگر بنایی هم مانده بدون سقف است… گنبدهایی که هنوز سرنگون نشده‌اند خیلی سنگین هستند و تزیینات جالب‌توجهی ندارند» (دیولافوا، ایران کلده و شوش، ص 336). محمدمهدی ارباب، مورخ دوران قاجار، که خرابه‌های شهرک را دیده است، درباره آن می‌گوید: «شاه سلطان حسین به آبادی شهر افزود. عدد نفوس نیز روی به تزاید نهاده و عرصه بر مردم تنگ‌شده. در طرف جنوب زاینده‌رود و طرف مغرب آن، آبادی طرح انداخته، به وضع خوش و اسلوبی دلکش بساخت و آن را فرح‌آباد نام نهاد و پادشاه خود و اکثر امرا و اعیان به جهت خویش محلی ترتیب داده و به اندک زمانی شهری مستقل و بلدی معتبر شد و چون در تحت‌الشعاع اصفهان واقع‌شده بود یکی از امکنه اصفهان محسوب شد؛ والا خود شهری بود و گفته‌اند دویست هزار جمعیت عدد نفوس آن بوده و لیس ببعید که آثار آن می‌نماید» (الاصفهانی، 1368، ص 180). جمله آخر می‌رساند که ارباب خودش آثار شهرک را مشاهده کرده است، اما معلوم نیست عدد دویست هزار نفر جمعیت را از کجا آورده است.
اما محمدمهدی ارباب در همین کتاب «نصف‌جهان فی تعریف الاصفهان» وقتی‌که بلوکات اصفهان را برمی‌شمارد، در قسمت بلوک جی اشاره‌ای به فرح‌آباد می‌کند که موردعنایت دولتی قرار گرفته است: «قریه فرح‌آباد که در اواخر دولت صفویه ساخته‌اند و در حقیقت شهری بوده است، میان دستگرد و مارنان واقع‌شده و از این بلوک است. الحال خراب و آثار آن باقی است؛ اما حضرت نواب اشرف والا ظل‌السلطان توجه در آبادی آن فرموده‌اند و عن‌قریب ان‌شاءالله به درجه کمال خواهد رسید. الحال نواب والا آبی بر روی کار آن آورده‌اند و به‌زودی قریه معتبری خواهد شد» (الاصفهانی، 1368، نصف جهان، ص 299). در روزنامه فرهنگ اصفهان سال 1308 ق هم مطالبی در تأیید این سخن می‌یابیم: «قریه فرح‌آباد که در ایام سلطنت سلاطین صفویه ییلاق آن سلاطین بوده و سال‌ها بود که مخروبه و دزدگاه بود و بدون جمعیت از جوار آن عبور کردن ممکن نبود، اکنون معمور و آباد گشته، در آن باغات و بساتین پر اشجار باصفا دایر شده، باغات و مزارع بسیاری در تصرف کاتولیک‌ها و دیگر مسیحیان و مسلمانان است و اکنون نزهتگاه اهالی شهر و قراء شده است»(فرهنگ اصفهان، ش 748، 26 جمادی‌الاول 1308).

 روزگار ویرانه‌های فرح‌آباد

فرح‌آباد به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص که در پای کوه صفه قرار دارد، در انتظار کاربری دیگری غیر از تفریحی و مسکونی نیز بود. آنجا خیلی زود در اوایل جنگ جهانی اول کاربری نظامی یافت. در پاسخ به این پرسش که آنجا از چه زمانی کاربری نظامی یافت، باید بگوییم دست‌کم از زمان جنگ جهانی اول قراینی هست که به ما می‌گوید فرح‌آباد محل استقرار ژاندارمری اصفهان بوده است. در 1332 یعنی ابتدای جنگ جهانی اول، تشکیلات ژاندارمری در ایران تأسیس شد تا امنیت را در راه‌های ایران برقرار کند. در خبرهای روزنامه «زاینده‌رود» که در اصفهان منتشر می‌شد، می‌خوانیم: «پس از چندی که جناب «ماژر فلک» رئیس رژیمان ششم، درصدد تهیه محلی برای اداره ژاندارمری اصفهان بودند، بالاخره فرح‌آباد را برای این کار پسند نموده، و حالیه مشغول کشیدن حظیره (حصار) و ساختن بعضی ابنیه می‌باشند و ژاندارم‌ها هم به آنجا نقل‌مکان کرده، حتی تمام توپخانه و قورخانه خود را هم به آنجا برده‌اند و چند روز قبل چند عراده توپ که در توپخانه شهر بود با مقداری فشنگ و غیره به آنجا نقل دادند. در این اوقات هرروزی قریب یکی دو هزار عمله و بنا در آنجا مشغول کار هستند، «مستر حیکاک» (پیشکار مالیه) پیشکار سابق مالیه هم متصدی بنای عمارات است و مخارج به تصویب و توسط مشارالیه پرداخت می‌شود» (زاینده‌رود، ش 33، 23 رجب 1332). در خاطرات علی همامی هم می‌خوانیم که فرح‌آباد محل تعلیم و اسکان نیروهای طرفدار آلمان در جنگ جهانی اول بوده است: «در فرح‌آباد که روزی محل تعلیم فنون سپاهیگری به بهترین و محبوب‌ترین افراد نظامی وقت ایران یعنی پادگان ژاندارمری بود، عده‌ای چریک مرکب از اشرار و یاغی‌ها و عناصر نامطلوب به‌اضافه چند نفر مردان صالح نیکنام که معلوم نبود چطور در آن معجون راه‌یافته بودند، مستقرشده و تحت فرماندهی «شونمان» آلمانی بودند» (همامی، 1396، ص 80). آندره گدار، نویسنده کتاب «آثار ایران» در زمان رضاشاه، که خود باقی‌مانده کاخ فرح‌آباد را دیده، درباره آن می‌گوید: «کاخ غول‌آسای فرح‌آباد که در امتداد و مغرب جلفا قرار دارد به امر شاه سلطان حسین ساخته شد. هنوز هم می‌توان ترکیب و ترتیبات کلی آن را بازیافت؛ ولی از ساختمان‌ها جز تلی از دیوارهای گلی فروریخته چیزی برجای نمانده. فرح‌آباد بر پشت الاغ‌هایی که آن را به‌صورت کود بار به‌تدریج به مزارع مجاور می‌برند به خاک بازگشته است» (گدار، آثار ایران، مجلد 2، ص 341). پس عامل دیگری که به نیستی فرح‌آباد کمک کرده، این بوده که خاک آن شهرک و کاخ‌ها به‌صورت کود به مزارع کشاورزی حمل می‌شده است. اما نکته دیگر این‌که آندره گدار چندان کاخ فرح‌آباد را دل‌چسب نیافته است: «این کاخ فقط ازنظر مساحتی که اشغال می‌کرده، کاخی بزرگ بوده، ولی با توجه به قطعات و تزیینات که هنوز در محل وجود دارد و مطالبی که جهانگردان گفته‌اند کاخی زشت و نازیبا بوده است»(همان). در همان زمان رضاشاه از فرح‌آباد یک طرح (نقشه) نسبتا دقیق در 1932 توسط یک فرانسوی به نام «بودوئن» کشیده شد که در جلد سوم کتاب بررسی هنر ایران، اثر پروفسور پوپ آمده است. در این طرح می‌توان باغ‌ها، دریاچه‌ها و خیابان‌های باغ را مشاهده کرد.دکتر لطف‌الله هنرفر شاید آخرین کسی باشد که باقی‌مانده‌های فرح‌آباد را دیده و ثبت کرده است و البته هم او معتقد است کاخ فرح‌آباد از ابتدا چندان تعریفی نداشته است: «کاخ فرح‌آباد که بنایی سست‌بنیاد و از خشت خام بنا شده بوده، در دامنه کوه صفه قرار داشته است. فرح‌آباد کاخ تابستانی پادشاه بوده و به‌طوری‌که جهانگردان توصیف کرده‌اند ازنظر هنری ارزش زیادی نداشته» (هنرفر، گنجینه آثار تاریخی، 1350، ص 723) .دکتر هنرفر در 1347 که کتاب خویش را آماده می‌کرد، هنوز هم آثار ویرانه‌های فرح‌آباد را می‌دید. او در کتابش، گنجینه آثار تاریخی اصفهان می‌آورد: «ویرانه‌های کاخ فرح‌آباد هم‌اکنون در جنوب جاده‌ای که از اصفهان به قریه دستگرد می‌رود، مشاهده می‌شود.» (هنرفر، 1350، ص 725)
اکنون فرح‌آباد جزئی از شهر اصفهان است و دو کاربری اصلی دارد: اول، هنوز کاربری نظامی خود را رها نکرده و محل استقرار دو پادگان بزرگ ارتش در اصفهان است؛ دوم، کاربری مسکونی این محل است که جزئی از شهرداری منطقه 5 اصفهان است. در آنجا خیابان وحید از پل مارنان تا میدان ارتش کشیده شده است.
 
برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط