اگرچه مدتی است که خانه هنرمندان از فعالیت اصلی خود دور شده و چراغ آن کمنور یا حتی خاموش شده است، اما چرا هنرمندان در مقابل همین خبر برآشفته شدهاند و چرا حذف آن از شهر مهم است؟اهمیت شهرها در جهان معاصر نه به تعداد اتوبانها، بزرگراهها و کارخانههای عظیم است بلکه به تعداد دانشگاهها، مراکز فرهنگی هنری و میزان مشارکت نخبگان (نخبگان به معنای عام آن مدنظر است؛ مذهبی، هنری، فرهنگی و…) در اداره شهر است.
شهری را که تعداد مراکز علمی و فرهنگی و میزان مشارکت نخبگان در آن بالا باشد شهر خلاق مینامند. از این منظر آیا اصفهان یک شهر خلاق است؟نخبگان آن در شهر دارای چه جایگاهی هستند؟ آیا آنها بیشتر تأثیر دارند یا سیاسیون یا صاحبان ثروت و قدرت؟ خانه هنرمندان بهعنوان محل تجمع هنرمندان/نخبگان یکی از تجلیگاههای شهر خلاق بود. جایی که طبقه خلاق درباره شهرشان با یکدیگر گفتوگو میکردند. حذف آن یعنی حذف مشارکت نخبگان هنری در سرنوشت شهرشان.
شهر با نشانههایش خوانا میشود. شهر بدون نشانه شهری است ناخوانا و خانه هنرمندان یک نشانه برای این شهر است. نشانهای در فضایی عمومی است که شهروندان غیر هنری با آن بخشی از شهر را میشناسند و از آن خاطره دارند تا هنرمندان که با اشکال مختلف با رویدادهایی که در آن برپا کردهاند به آن هویت بخشیدهاند. در شهرها تلاش میشود فضاهای عمومی ایجاد شود تا در آن فضاها فعالیتهای جمعی صورت بگیرد و خاطرات مشترک برای ساکنان آن شهر ایجاد کند. اکنون نزدیک به سه دهه است که این ساختمان که از معماری خاصی نیز برخوردار است و به مرکز هنری تبدیلشده و جمع وسیعی است مردم از آن خاطره دارند هیچ منطقی نمیپذیرد که شهر خاطرات خودش را حذف کند و بعد زمانی دیگر که خلأ آن را حس کرد بخواهد دوباره از اول تلاش کند خاطره بسازد.
چرا باید همهچیز را از اول شروع کنیم؟ چرا باید تخریب کنیم که مجبور به ساخت شویم وقتیکه بهمرورزمان این حجم از خاطره ایجاد شده است؟ آن مکان ظرفیت بازگشت به روزهای پررونق خود را داشته و دارد؛ چرا بهراحتی مسئولان شهری و حوزه هنری از این حجم از خاطراتی را که هویت فرهنگی این شهر میسازد عبور میکنند و تاریخ فرهنگی شهر را میخواهند نادیده بگیرند. شکیل گیری خانه هنرمندان به ابتدای دهه هفتاد بازمیگردد. بهعنوان یک مرکز تجمع و یک نهاد صنفی با حضور بزرگان شهر چون استادان رضا ارحامصدر، حسن کسایی، حبیبالله فضائلی، علی ظریفی، نصرالله معین و …شکل گرفت و آنجا استادانی چون علی ظریفی، اسماعیل شیران کارگاه داشتند و چهرههای شاخص ملی هنر در این سه دهه بسیار به آنجا آمدوشد داشتند.
میشود این تاریخچه را نادیده گرفت؟ البته اگر از کارکرد این فضا و کارکرد فرهنگ و هنر در شهروندان مطلع نباشیم نادیده میگیریم.شهر نیازهایی دارد ورای خواستهها و دغدغههای ساده اداری، شهر را نباید کوچک کرد و در قالب یک بخشنامه اداری که بیمطالعه صادرشده آن را اداره کرد. شهر به پاتوقی به نام خانه هنرمندان نیاز دارد و باید نقش آن را هرروز پررنگتر کرد، نه کمرنگ یا حذف. حتی اگر مالکیت آن از نهادی دیگر باشد باید قوانین را به نفع شهر برای حفظ شهروندان هنرمند منعطف کرد. این مکان خاطراتی مشابه این نیز در یک دهه پیش داشته است: در سال 87 نیازمند مرمت شد. پس از مرمت صحبت بر تغییر مدیریت شد، اما با شروع مجدد فعالیتهایش بعد از یک مرمت به نسبت طولانی روزهای پررونقی را گذراند و موجب شد بهعنوان یک مرکز فرهنگی در شهر تأثیرگذار باشد.
متأسفانه با کمسو شدن چراغهای مراکز هنری دیگر و واگذاریهای غیرمسئولانه مراکز مانند آنچه بر سر مجموعه فرهنگی استاد فرشچیان آمد، متأسفانه شهر تجربه تلخ دیگری را دارد از سر میگذراند. نگذاریم اصفهان باوجود متولیان بسیار فرهنگی چوب فقدان استراتژی فرهنگی را بخورد. دلخوری و ناراحتی اهل هنر آن است که این مکان بااینهمه پیشینه و دلبستگی هنرمندان به آن در سکوت خبری دارد از دست میرود.اگر یک سال پیش، رئیس محترم حوزه هنری این خبر را تکذیب نکرده بودند، امروزه مطالبات هنرمندان به گونه دیگری بود. شاید حوزه هنری خود را برای واگذاری آماده میکرده است.
کما اینکه پیشازاین واحدهای مختلف خود را از خانه هنرمندان را به ساختمان دیگر منتقل کرده است.از دسترفتن خانه هنرمندان با تخریب بناهای تاریخی هیچ تفاوتی ندارد از دلسوزان فرهنگی حاضر بر مسندهای مدیریتی انتظار میرود نهتنها جلو این «تخریب» را بگیرند بلکه با گفتوگو با مدیران فرهنگی قبلی در خصوص توافقهای صورت گرفته بر سر «خانه هنرمندان» صحبت کنند. چراکه بنا به اظهارات یکی از مسئولان معاونت فرهنگی شهرداری، در دوره قبلی شورای اسلامی شهر اصفهان توافقهایی برای واگذاری خانه هنرمندان به شهرداری انجامشده بود، چراکه پیشینه خانه هنرمندان و حتی کاشی سردر آن نام شهرداری را دارد. پیشنهاد میشود معاونت فرهنگی شهرداری فعالانه وارد میدان شود و در نجات این خانه به نفع اهالی هنر کاری بکند. امید که تن زار و نحیف هنرمندان زیر بار غم دیگری نشکند.