در طی آخرین دهه قرن نوزدهم، انجمنهای ملی فرهنگ عامه در اروپا و ایالات متحده پدیدار شدند: در میان آنها میتوان به انجمن ادبی فنلاند، 1831؛ انجمن فرهنگ عامه انگلستان، 1878؛ و انجمن فرهنگ عامه آمریکا، 1888 اشاره کرد. این اصطلاح را اولین بار در سال 1846 یک دانشمند انگلیسی، به نامِ ویلیام جان تامس (1803 – 1885) به جای اصطلاح دستوپاگیر رسوم قدیمی عوامانه وضع کرد. تامس مانند بسیاری دیگر از فضلای انگلیس آن دوران دانشگاهی نبود، بلکه مانند پدرش کارمند دولت بود، اما به علم و تحقیق، مخصوصا درباره داستانها و رسوم قدیمی علاقه داشت و چندین کتاب در این باب منتشر کرده بود. ابداع واژه فولکلور در آثار تامس یکباره صورت نگرفت، بلکه پیش از به کاربردنِ این ترکیب تامس از اصطلاحات مختلفی برای بیان این مفهوم استفاده کرده بود. برخی ازین اصطلاحات عبارتاند از: «داستانهای عجوزان (Old Wives Tales)، قصههای پای منقل (Fire-side Stories)، افسانههای ملی (National Tales) و دانستنیهای داستانی (Legendary Lore)».
بنابراین باید احتمال داد که پیش از اختراع این ترکیب، تامس در باب اینکه چگونه میتوان این مفهوم را بهتر بیان کرد بسیار اندیشیده بوده است. با این حال، اصطلاح «فولکلور» ابتدا در نامه نسبتا مشروحی عرضه شد که تامس با امضای مستعارِ آمبروز مرتون (Ambrose Merton) به هفته نامه آثنایوم (Athenaeum)(مجله معروفی که به بررسی ادبیات، علوم، و هنر اختصاص داشت) ارسال کرد. دراین نامه، تامس فولکلور را چهار بار به کار برد و تأکید کرد که این واژه ساخته و پرداخته خود اوست و آن را بدین صورت تعریف کرد که فولکلور عبارت است از: «دانستنیهای مردم که شامل آداب و رسوم، معتقدات، خرافات، سرودهای داستانی، امثال و دیگر دانشهای قدیم باشد.» علاوه بر این، تامس ابراز امیدواری کرد که روزی فن فولکلور بهصورت یک رشته علمی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد. نامه او در تاریخ 22 آگوست ِ سال 1846 (مطابق با 12 شهریور 1225 شمسی، 12 رمضان 1262 قمری) در آثنایوم به چاپ رسید. سپس معنای فولکلور توسعه فراوانی یافت و به ایجاد رشته علمی و دانشگاهی انجامید؛ هرچند هنوز دانشمندان بر سر تعریفی جامع و مانع از چیستی فولکلور اتفاق نظر ندارند و همواره حدود و تعریف آن همچون متغیری در گستره علوم اجتماعی، بهویژه جامعهشناسی و مردمشناسی دگرگون میشود. تا آنجا که برخی ضرورتی در ارائه تعریفی یکسان از فولکلور ندیدهاند. یکی از عمده مشکلات تعریف دقیق فولکلور چیستی «عامه» است. یعنی اینکه عامه دقیقا چه کسانی هستند آیا مردم نافرهیخته و بی سواد فقط عامه هستند؟ آیا گروههای تحصیلکرده و فرهیخته جامعه فولکلور ندارند؟
این پرسشها برای یکی از سرشناسترین فولکلوریستهای جهان، آلن داندس، آنقدر جدی بود که مقاله مهمی درباره اینکه واقعا عامه چه کسانی هستند نوشت. داندس میگوید: «بحث درخصوص عامه یا فرهنگ عامه در بستر پیشرفت علم متناقض است. زیرا تداعی تحقیرآمیز اشتباهی که از دیرباز همراه فرهنگ عامه و اصطلاحات دیگری همچون اسطوره، خرافه، قصههای مادربزرگها و غیره بوده نشان میدهد که فرهنگ عامه دقیقا همان جایی است که علم پیشرفتش را از آن شروع کرد! طب عامه همچنان با طب علمی در تضاد است؛ مفهومش این است که در یک دنیای آرمانی مورد اول باید بهطور کامل با مورد دوم جایگزین شود. امیدوارم بتوانم نشان دهم که این تعریف از عامه و فرهنگ عامه نادرست است و افزون بر این، بخشی ضروری از علم فرهنگ عامه شامل مطالعه فرهنگ عامه دانش (و دانشمندان) است.»داندس با برشمردن اشکالات اساسی تعریفهای قوممدارانه و تبعیضآمیز از اصطلاح عامه، نهایتا خودش به تعریف جامع و انسان مدارانهای از عامه میرسد. او میگوید: «من عامه را به این صورت تعریف میکنم: اصطلاح عامه میتواند به هر گروهی از مردم، هرچه میخواهند باشند، اشاره کند که دستکم در یک عامل مشترک با هم شریکاند. اهمیتی ندارد که عامل پیونددهنده چیست (میتواند یک شغل، زبان یا مذهب مشترک باشد) بلکه نکته مهم آن است که این گروه به هر دلیلی که شکل گرفته است، سنتهایی دارد که از آن خود میداند. از لحاظ نظری، یک گروه حداقل باید از دو نفر تشکیل شده باشد، اما عموما گروهها از تعداد زیادی افراد تشکیل شدهاند. یک عضو یک گروه ممکن است همه اعضای گروه را نشناسد اما احتمالا هسته مشترک سنتهای متعلق به گروه را میشناسد، سنتهایی که به گروه کمک میکند احساس هویت گروهی پیدا کند.» با این تعریف انعطافپذیر از عامه، یک گروه میتواند بهبزرگی یک ملت یا بهکوچکی یک خانواده باشد. در هر حال، امروزه اصولی برای مطالعات فولکلوریک پذیرفته شده است که ساختار پژوهشها بر مبنای آنها شکل میگیرد، از جمله اینکه برخلاف تعریفهای آغازین از فولکلور، نمیتوان آن را به ادبیات نانوشته یا صرفا «تودههای عوام» متعلق دانست؛ بلکه فولکلور در جامعههای متمدن و پیشرفته هم ساخته میشود، زیرا فرهنگهای زنده و پویا دائما صورتهای کهن و سنتی فولکلور را تغییر داده، به صور جدید تبدیل میکنند. شاید به همین دلیل است که اکنون بیش از 100 سال است که ضرورت بررسی و مطالعه فولکلور در مجامع علمی در کانون توجه قرار گرفته است.
فولکلور دانشی میانرشتهای است
فولکلور ناظر به بینش و جهانبینی انسان دورانهای کهن تا انسان کنونی و روانشناسی اندیشه او درباره فلسفه، دین، علوم، نهادهای اجتماعی، تشریفات و جشنها، هنرهای عامیانه و ادبیات شفاهی است. توسعه قلمرو فولکلور آن را در شمار دانشهای میانرشتهای قرار داده و با علوم و دانشهای دیگر هم مرز ساخته است؛ به طوریکه بدون دخالت و بهرهگیری از رشتههای دیگر همچون مردمشناسی، جامعهشناسی، ادبیات، قومشناسی، هنر، موسیقی، زبانشناسی و جز آنها نمیتوان پژوهش فولکلوریک یک حوزه فرهنگی را به انجام رسانید.
قلمرو فولکلور
در واقع، فولکلور جریانی پویا در متن زندگی بشر است، با نگاهی به قلمرو و مقولههای فولکلور گستردگی و درستی این موضوع آشکار میشود. این مقولهها به قرار زیر است:
1. باورها و پنداشتهها و رفتارهای مربوط به زمین و آسمان، گیاهان و حیوانات، جهان انسانی، اشیای مخلوق و مصنوع بشر، روح و نفس و دنیای ماورایی، موجودات فوق بشر، غیبگویی و معجزات و کرامات، سحر و ساحری و طب و طبابت.
2. آداب و رسوم مربوط به نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، شعائر و مناسک زندگی انسان، مشاغل و پیشهها، گاهشماری، تقویم و جشنها، بازیها و سرگرمیها.
3. افسانهها و ترانهها، مثلها، داستانها، تصانیف، متلها و چیستانها.
پیشینه مطالعات فولکلور در ایران
در ایران رواج اصطلاح «فولکلور» حدود یک قرن سابقه دارد. نخستین بار صادق هدایت در 1306 ش آن را در آثارش به کار برد و به تدریــــج معادلهایی چون فرهنگ مردم، دانش عامیانه، حکمت عامیانه، فرهنگ عامه، فرهنگ قومی، فرهنگ عامیانه، فرهنگ توده، تودهشناسی، فرهنگ عوامانه برای آن به کار رفت.
معادلهای اصطلاح فولکلور در زبان فارسی
از آنجا که ممکن است هر یک از معادلهای مذکور دربردارنده معنای ناخواستهای شود که به جدایی مردم و تقسیم آنها به خواص و عوام، باسواد و بیسواد بینجامد(حال آنکه امروزه مرزهای فولکلور تمامی قشرهای جامعه، حتى دانشمندان حوزههای مختلف علوم را شامل میشود)اصطلاح «فرهنگ مردم» مناسبترین معادل برای فولکلور دانسته میشود؛ هر چند این معادل گاه نارسا مینماید و ما را از کاربرد واژه فولکلور ناگزیر میسازد.سرزمین کهنسال ایران فولکلور گستره، متنوع و دیرپایی دارد که بررسی آن در آثار برجای مانده از چند هزار سال تاریخ و تمدن ایران در حوصله این مقاله نمیگنجد، اما گفتنی است که هم محتوای پرمایه آثار و منابع فارسی و هم تلاشهای گسترده پژوهشگران و دانشمندان عرصه فرهنگ و فولکلور طی یک سده اخیر، آثار مهم و متعددی را پدید آورده است. در ایران کوششهای مداوم پیشکسوتان عرصه فرهنگ مردم و توجه به اهداف و ضرورتهای گردآوری آن سبب شد دستگاهها و سازمانهای فرهنگی متعددی به آموزش پژوهشگران، گردآوری و بررسی فرهنگ مردم بپردازند که انتشار آثاری ارزشمند در این زمینه را پدید آورده است.
ضرورتهای گردآوری فولکلور در ایران
در کشور ما ضرورتهای گردآوری و بررسی دقیق دادههای فرهنگ مردم هنوز مسئلهای جدی بهشمار میرود. برخی از ضرورتها را ذات و سرشت فرهنگ مردم پدید میآورد و برخی دیگر را عوامل بیرونی، مثلا مسائل سیاسی و اجتماعی تشدید میکند.فرهنگ مردم براساس نیازهای اصلی و واقعی بشر پدید آمده و طی سدههای متمادی با فرهنگهای دیگر به تبادل پرداخته و چه بسا با آنها همرنگ شده است. از اینرو، از یک سو مشترکات فراوانی با فرهنگهای دیگر دارد که شناخت و توجه به آن موجب تقویت احساس همبستگی بشری و روحیه صلحجویی میان ملتها میشود و از سوی دیگر، توسعه و شناخت فرهنگ مردم به تحکیم همبستگی ملی کمک میکند. زیرا از آنجا که افراد یک ملت در مناطق مختلف زندگی میکنند و بر اثر شرایط اقلیمی، جغرافیایی و تاریخی، تفاوتهایی در شیوه معیشت دارند، با معرفی محتوای ذهنی و رفتاری آنها مشخص میشود در پندارهای ذهنی و رفتارها به یکدیگر شبیهاند. بنابراین، شناخت فرهنگ مردم شناخت مواد مشترک میان افراد یک ملت است که ضامن همبستگی ملی دانسته میشود. تقویت همبستگی و هویت ملی بهعنوان یکی از کارکردها و ارزشهای فرهنگ مردم از سالها پیش مورد مطالعه فرهنگپژوهان قرار گرفته است. همچنین چون فرهنگ مردم در متن یک جامعه میتوانــــد آرامکننــــده التهابهای درونی و آزادکننده نیروهای فشرده از گرفتاریها و دشواریهای روزمره باشد، مطالعه در باب آن به تداوم فرهنگـــــی و استحکام نهادهای اجتماعی و اصول و قواعد مرسوم کمک میکند.فرهنگ مردم بازتاب دهنده روحیات، خلقیات، آمال، ترس ها و آرزوهای هر ملتی است و با شناخت و توجه به آن تصویری روشن و دقیق از جامعه بهدست میآید که میراث اجتماعی یک جامعه نامیده میشود؛ بنابراین، ارزش نهادن به فرهنگ مردم و مطالعه و بررسی آن پاسداری از هویت و میراث اجتماعی دانسته میشود.مطالعه فرهنگ مردم پشتوانه بسیار استواری است برای تکاپوی فرهنگی و تقویت خلاقیتهای هنری و آثار ذوقی و ادبی. زیرا بنمایههای فرهنگ مردم ایدههای گوناگون و آفرینشهای تازهای برای هنرمندان و دانشمندان یک جامعه پدید میآورد.