نوجوانان و عقاید مختلف

تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که بزرگ‌ترین اختلافات، بیشترین درگیری‌ها، طولانی‌ترین قهرها و شدیدترین جنگ‌ها سر چه چیزی اتفاق افتاده است؟ اگر بخواهم خرده‌جنگ‌ها و نزاع‌های خصوصی را برای خودم یادآوری کنم، تنها به یک دلیل می‌رسم: «اصرار بر سر اینکه در موضوع موردبحث خودم را عالم و بقیه را کودن می‌پنداشتم.» این اتفاق به‌صورت ناخودآگاه در ذهن همه ما شکل می‌گیرد. آن موقعی که در یک بحث کوچک دلمان می‌خواهد به طرفین مقابلمان بگوییم که آن‌ها اشتباه می‌کنند و حق با ماست، اولین جرقه‌های کدورت زده می‌شود.

تاریخ انتشار: 23:17 - سه شنبه 1399/05/21
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
 نمی‌دانم باید اسم این ویژگی را چه بگذاریم. خودخواهی؟ تمامیت‌خواهی؟ خودشیفتگی؟ خودخفن پنداری؟ اما تنها چیزی که می‌دانم این است که این اخلاق یا این صفتِ «همه‌چیز را به نفع خودکردن» در همه ما وجود دارد. با گزارشی که در این شماره گرفتم این فرضیه به من ثابت شد که همه ما می‌خواهیم هرطور که شده علایق، سلایق و اعتقادات خودمان را به بقیه القا کنیم و اگر غیرازاین باشد، از کوره در می‌رویم. تا جایی که من متوجه شدم مهم‌ترین چیز این است که باید مدیریت این اخلاق را یاد بگیریم و به این پذیرش برسیم که آدم‌ها متفاوت هستند. قرار نیست همه مثل هم باشیم و تفکرات مشترکی داشته باشیم. قبول این تفاوت‌ها گامی برای برداشتن صلح با خودمان و بقیه است. در این گزارش در مورد همین ویژگی حرف زدیم و نوجوانان گفتند که در برخورد با چیزی که موردپسندشان نیست، از چه واکنش‌هایی استفاده می‌کنند.

جامه دریدن به سمت‌وسوی حقانیت

امیر اولین نفری است که وارد این بحث می‌شود. او می‌گوید: «مکانیسم من قبل‌ها در برخورد با این موضوع این بود که جامه می‌دریدم تا حقانیت خودم رو اثبات کنم. ولی رویه‌ای که الان دارم اینه که تا جایی که حوصله‌ام می‌کشه و تا جایی که ظرفیتش رو توی فرد مقابل می‌بینم به بحث ادامه می‌دم. اگرم ببینم بی‌فایده‌ست، ترجیح می‌دم ادامه ندم.» امیر ادعا می‌کند که این کار را در برخورد با بحث‌های عادی انجام می‌دهد، مثل علاقه‌مندی و طرفداری برای تیم فوتبال موردنظرش. او می‌گوید: «اگه بحث جدی‌تری باشه و مثلا نظر و تفکر اون آدم بخواد روی تصمیم خاصی تأثیر بذاره، اون موقع تلاش بیشتری می‌کنم تا فرد رو به سمت چیزی که خودم درست می‌دونم قانع کنم.»

قیچی‌کردن رفاقت‌ها

آسو می‌گوید که قبل‌ترها با رقیبانِ آن چیزهایی که موردعلاقه‌اش بوده، دشمنی می‌کرده. حتی او از این ایام به‌عنوان «دوره جاهلیت» یاد می‌کند. اما الان در برخورد با مخالفِ آنچه موردپسند خودش است، ساکت می‌شود و فقط شنونده است. آسو از یک خاطره و تجربه قدیمی یاد می‌کند: «رفاقتم با دوستم رو به‌خاطر یه بند راک، به‌هم زدم!» از او می‌خواهم از این تجربه‌اش بیشتر بگوید: «خب دوستم یه سبک موسیقی دیگه دوست داشت و یک روز وسط دعوا انگشت اتهام به سمت سبک و بند مورد علاقه من دراز کرد و هرچی از دهنش در اومد بهِم گفت. اون روز دوستم به طرز فجیعی سلیقه من رو مسخره کرد. منم هیچی نگفتم و از همون لحظه رفاقتم رو باهاش قیچی کردم و خب همه چی به‌خوبی و خوشی نابود شد!» در این تجربه آسو مقصر نبوده. در واقع او قربانی همین ویژگی انسانی شده. اینکه یا باید موردعلاقه‌های من موردعلاقه‌ات باشد، یا تو بدسلیقه‌ترین آدم جهانی!

زنده‌باد موافق من، مُرده باد مخالف من

فاطمه دراین‌باره می‌گوید: «اووووووف. من توی زمینه فوتبال طرفداری بارسا رو نمی‌تونم بپذیرم و صراحتا مخالفت خودم رو اعلام می‌کنم.» البته این تنها زمینه‌ای است که فاطمه در آن وارد بحث می‌شود و سینه‌اش را در برابر مخالف خود سپر می‌کند. در ادامه می‌گوید: «در برخورد با چیزای جدی و اون چیزایی که ازشون خوشم نمیاد، اگر تنها “حس” من باشه فقط نظرم رو می‌دم ولی خودم رو اذیت نمی‌کنم و براش دلیل و برهان طولانی نمیارم. اما یه سری چیزها هست که تو می‌دونی “حقه” و باید ازش دفاع کنی. مثل یه سری ارزش‌ها. آقا جان تو می‌دونی مثلا تجاوز، دزدی و قضاوت‌های بیجا واقعا بد هستند. ولی یهو یکی میاد می‌گه نه! و از روی سلیقه شخصیش اینجا نظرش رو می‌گه. توی این موقعیتا من دیگه برنمی‌تابم و خشمگین می‌شم.» فاطمه هر تفکر و نظری را قابل دفاع و محترم نمی‌داند و در این مواقع بحث می‌کند و حتی خشم خودش را نشان می‌دهد. او می‌گوید که شاید این ویژگی‌اش نشان از ضعف باشد.وقتی فاطمه برای حرف‌هایش دلیل و برهان می‌آورد و حتی از چند تجربه شخصی‌اش می‌گوید امیر با گفتن جمله «کار خوبی می‌کنی!» به این ویژگی فاطمه اعتبار می‌دهد و رفتارش را تأیید می‌کند.

پوکر فِیسان مقیم آرامش

مونا می‌گوید که در برخورد با مخالفش هیچ کاری نمی‌کند و هیچ واکنشی از خودش نشان نمی‌دهد. او هم قبلا در این مواقع عصبانی می‌شده و ممکن بوده واکنش‌های بدی نشان دهد. اما رفته‌رفته متوجه شده که خودش هم از چیزهایی بدش می‌آید که موردعلاقه دیگران است. این‌جور که به نظر می‌رسد مونا هم به این پذیرش رسیده که آدم‌ها باهم متفاوت هستند و اگر هرکسی بخواهد به دیگران القا کند که هرچه را خودش دوست دارد آن‌ها هم دوست داشته باشند، دیگر سنگی روی سنگ نمی‌ایستد و آدمی همیشه باید در حال جنگ باشد. مونا می‌گوید: «طبیعیه که ما در موردنظر مخالف نسبت به چیزای مورد علاقه‌مون واکنش نشون بدیم. شاید چون خودمون دوست داریم، فکر می‌کنیم عادیه که دیگران هم دوستش داشته باشند. ولی درواقع باید به برعکسش فکر کنیم: عادیه چیزی رو که ما دوست داریم، بقیه دوست نداشته باشند.»

بالا کشیدن دوست از چاه اعتیاد

آسو یک بار دیگر وارد بحث می‌شود. او که قبلا گفته بود سر چنین قضیه‌ای دوستی‌اش را ازدست‌داده، در مورد برخوردهای فعلی خودش نسبت به فرد مخالفش می‌گوید: «با مخالف عقیده و سلیقه خودم هیچ کاری نمی‌کنم؛ دقیقا هیچ کاری. چون اول اینکه سلیقه‌ها متفاوته. دوم اینکه کی حال داره حرف بزنه؟ سوم اینکه تو یه‌چیزی بگی، او صدبرابرش رو می‌گه و… تا به خودت بیای می‌بینی وسط دعوایی و خب دعوا هم احمقانه‌ است. چون هر دو طرف دارند از سلیقه‌شون دفاع می‌کنند و کیه که کوتاه بیاد یا پس بکشه؟ من با چیزای جزئی و ساده که خودم رو درگیر نمی‌کنم. مگه وقتم رو از سر کوچه آوردم؟ طرف مخالفه؟ بذار باشه. به سلیقه‌ام توهین می‌کنه؟ بذار بکنه. چون نظرش مهم نیست و فقط داره خودش رو خسته می‌کنه. اما اگه چیزای مهم باشه، دیگه اونجا قضیه فرق داره. مثلا من یکی از محشرترین دوستام که تا سر حد چی دوستش داشتم، افتاد تو چاه مواد مخدر. منم بهش گفتم که فلانی راه غلطی رو در پیش گرفتی و … اونم بهم گفت نه تو هنوز بچه‌ای و نمی‌فهمی و… منم گفتم باشه. و زدم از زندگی‌ام شوتش کردم بیرون!»

هنر استدلال ورزی

باتوجه به حرف‌هایی که این هفته درباره این موضوع زدیم، به نتیجه‌های یکسانی رسیدیم. اینکه آدم در یک سنی دلش می‌خواهد تمام دنیا را قانع کند که راه و سلیقه درستی دارد و بقیه هستند که باید از او پیروی کنند. اما آرام‌آرام وقتی بزرگ‌تر می‌شویم به این نتیجه می‌رسیم که همه آدم‌ها در تلاش برای چنین کاری هستند. آن موقع است که دیگر انرژی این را نداریم که بخواهیم چنین رویه‌ای را پیش بگیریم. البته این تنها درمورد سلیقه‌های جزئی که تأثیری روی زندگی‌مان ندارد، درست است. آنچه باید در ما رشد پیدا کند، استدلال درست هنگام بحث‌ها و هنر سخن‌ورزی است. طفره رفتن و شانه‌خالی‌کردن از یک‌سری موضوعات به همان اندازه آسیب‌زاست که ما طریقه درست حرف‌زدن را بلد نباشیم. راه درازی در پیش داریم. راهی که منجر به یادگیری، آرامش و صلح ختم می‌شود. باید یاد بگیریم که بحث کنیم، عقاید خودمان را با صدای بلند بگوییم، از حق خودمان دفاع کنیم و نظراتمان را به اشتراک بگذاریم. سختی ماجرا این است که چون شخصیت آدم‌ها متفاوت است باید قِلِق و مدل بحث‌کردن با آن‌ها را بلد شویم. گاهی این ناشی بودن در نوع برخورد با آدم‌ها ما را به‌کلی از حقی که داریم محروم می‌کند. گاهی سکوت‌کردن همان جنگ است.
برچسب‌های خبر