«خیمهدار ساحل زایندهرود» عنوان مطلبی بود که در همین صفحه به قلم عبدالمهدی رجایی و در تاریخ 11شهریور منتشر کردیم. در آن مطلبی نگاهی داشتیم به زندگی پروفسور آرتور اپهام پوپ (Arthur Upham Pope) و همسرش در ایران، فعالیتها و پژوهشهایشان و البته مزاری که در جوار پل خواجو دارند با معماری ایرانی. در آن مطلب درباره شباهت مقبره پروفسور پوپ و همسرش با مقبره امیر اسماعیل سامانی به لحاظ اسلوب معماری و قوسها و استفاده از آجر صحبت شده بود. بهانه چاپ آن مطلب هم، پنجاه و یکمین سالگرد فوت پروفسور پوپ (8شهریور 1348) بود. البته مراسم خاکسپاری او در تاریخ 15شهریور همان سال انجام شده بود و ما هم تصمیم گرفتیم به همین بهانه، 13شهریور (سالگرد انتقال جسد این پژوهشگر و باستانشناس از شیراز به اصفهان) از اداره خدمات شهری شهرداری منطقه 3 اصفهان درخواست کنیم که بعد از سالها درب این مقبره را بگشایند و گردوغبار از بنا بشویند. این کار با همکاری هادی قدرتی، مدیر روابطعمومی سازمان نوسازی و بهسازی اصفهان و توسط گروهی به سرپرستی ماهان ریزانه، ناظر مقیم عرصه مشتاق اول داره خدمات شهری منطقه 3، انجام شد. میرسعید هادیان گزارش تصویری قابل تقدیری از این برنامه تهیه کرد و ویدئوی این رویداد را هم میتوانید در صفحات مجازی روزنامه و سرویس گردشگری ببینید.
صبح متفاوت خواجو و پوپ
انگار دو چهارطاقی را به هم چسبانده و روی سکویی قرار داده باشید؛ این معماری بنای آرامگاه زوج ایرانپژوه غربی در اصفهان است. میتوان گفت همه اصفهانیها این بنا را از بیرون دیدهاند و گاهی در جوارش بساط پیکنیک هم پهن کردهاند، اما کمتر کسی به داخل این بنای کوچک پا گذاشته است. چراکه در تمام سالهای اخیر، قفلی بر در بنا بوده و تنها مهمانشان، گردوغبار ساحل زایندهرود. این آرامگاه آنطور که در کتاب «کارنامه انجمن آثار ملی» ذکرشده، به تقاضای پروفسور پوپ، با تأیید و به سفارش انجمن آثار ملی ایران، توسط باقر آیتاللهزاده شیرازی ساخته شد. تاریخ تکمیلش هم 18 اردیبهشت 1351 است.
ما صبح پنجشنبۀ 48 سال بعد، از پلههای بنای آرامگاهی پروفسور پوپ بالا میرویم؛ پلههایی که ما را بر سکویی با ارتفاع 60 سانتیمتر، از سنگ تیشه قرار میدهند. مکعب مستطیل آجری به ابعاد شش متر طول، سه متر عرض و پنج متر ارتفاع را میبینیم با در چوبی نیمهباز. قبلا این در چوبی فقط بر بنا وجود داشت، اما کارتنخوابها که بنا را مأمن دیده بودند و داخلش آتش روشن میکردند و بر بدنهاش یادگاری مینوشتند، باعث شدند مسئولان تحریفی در طرح معمار صورت دهند و در آهنی را به بنا اضافه کنند. در چوبی فقط تا نیمه باز میشود؛ سنگ مزار معمولی پروفسور طوری شرقیغربی قرار گرفته که در چوبی کامل باز نمیشود. روی سنگ که نمونهاش را در باغ رضوان بهوفور میبینید، در پنجخط، بهترتیب نوشتهاند: «آرامگاه پروفسور پوپ، ایرانشناس نامور آمریکائی، 1260-1348 هجری خورشیدی» در ادامه چهار خط هم به انگلیسی نوشتهشده: «Arthur Upham Pope, American Expert In Persian Art» و در آخر دو بیت شعر: «در ایران از آن جستم آرامگاه/ که تا باز دانند یاران راه/ که اندر جهان هر که دانشور است/ از این خاک پاکش بسر افسر است.»
بر بالای این سنگقبر، گنبدی است که پایهاش یکهشتضلعی کاشیکاری است و بر هر ضلع یک بیت نوشتهشده: «شما ای که بر خاک من بگذرید، سزد ژرف در کار من بنگرید/ کنونم که امکان گفتار نیست، زبان درونم جز آثار نیست/ اگرچه نباشد زبانم بهکار، ز خاکم شود راز دل آشکار/ منم پیکری از هـنر ساخته ، به عشق هنر عمر درباخته/ مرا آرزو بود کاندر جهان، به ایرانزمینم سرآید زمان/ در ایران از آن جُستم آرامگاه ، که تا باز دانند یاران راه/ که اندرجهان هرکه دانشوراست، از این خاک پاکش به سر افسر است».
دو قدم جلوتـــــر بهموازات مزار پروفسور، مزار دیگری است که بر آن نوشتهاند: «آرامگاه فیلیس اکرمن، همسر و همکار پروفسور پوپ.» طبق اطلاعات نوشتهشده بر این سنگ مزار، اکرمن در سال 1355 هجری خورشیدی در شیراز جهان را بدرود گفته و سپس پیکر او به اصفهان منتقل و در این محل دفن شده است. بنابراین اگرچه پروفسور پوپ بنای مزارش را ندید، اما اکرمن چهار سال وقت داشته تا این آرامگاه را ببیند.
در ادامه روی مزار نوشتهاند:
«Dr. Phyllis Ackerman Professor Popes Wife and Collaborator who Died in Shiraz in 1977 A.D»
بر بالای سنگ مزار اکرمن هم هشت بیت دیگر بر کاشیکاری فیروزهای و سروده علامه جلالالدین همایی را میبینید؛ «به پنجاه و سیصد پس از الف سال، سنا گفت بگذشته را وصف حال/ گزیدم ز ایرانزمین اصفهان، جهانی که خوانیش نصف جهان/ نهادم بر این تربت پاک سر، که گنجینه دانش است و هنر/ زدم خیمه در ساحل زنده رود، که تا جان شود زنده زآواز رود/ در این سرزمین تا برآسودهام، سر فخر بر آسمان سودهام/ بود تا به پیشینگان یادبود، برآیندگان باد از من درود/ چنان کرد باید که در روزگار، ز ما نام نیکو بود یادگار». دو لوح فلزی در انتهای این اتاق به زبان فارسی و انگلیسی وجود دارد که از نامه پروفسور پوپ به تاریخ 9 اکتبر 1965 خطاب به دکتر عیسی صدیق، «نایبرئیس هیئت مؤسسین انجمن آثار ملی»، حکایت میکند. در این نامه، پروفسور چهار سال پیش از مرگ، درخواست کرده که پیکرش را به ایران بیاورند و در اصفهان به خاک بسپارند. البته قسمت این بود که او به شیراز برود، چند صباحی از هشتمین دهه زندگیاش را به سکونت در خطه شعر و غزل بپردازد و بعد به شهر آرامگاه ابدیاش، اصفهان منتقل شود. دیدن مزار این زوج میتواند برای همه اصفهانیهایی که ارزش خاک اصفهان و جایگاه ایران در جهان را از یاد بردهاند، عبرتآموز باشد. مخصوصا وقتی بدانید که حاصل عمر این زوج، کتابهایی درزمینه هنر پارسی است که هنوز هم ازجمله مهمترین منابع پژوهشگران هنر و ایرانشناسی محسوب میشوند. در آخر جا دارد تأکید کنم که شما را به دیدن مقبره این زوج دعوت نمیکنیم، شما را به خواندن کتاب ارزشمند «بررسی هنر ایران، از پیشازتاریخ تا عصر حاضر» دعوت میکنیم. کتابی که چاپ اولش در شش جلد، چاپ دومش در دوازده جلد و چاپ سومش در شانزده جلد منتشر شده است.
بیایید از خودمان بپرسیم، مخصوصا اگر خارجیها را نمیپسندیم، ما خودمان برای این سرزمین، برای ایران و برای اصفهان چه کردهایم و قرار است در تاریخ این خطه درباره ما چه بگویند؟! آیا اصلا در آن حد هستیم که چیزی بگویند؟!
روزنامه اصفهانزیبا بنا دارد طی رخدادهایی با همکاری سازمانهای متولی، به زدودن غبار از اماکن فراموششده میراثی اصفهان بپردازد.