سیاستگذاری برای برنامههای فرهنگی منطقه4 بر اساس چه اصلی صورت گرفته است؟
این سیاستگذاری با توجه به انطباق فعالیتها با فلسفه تشکیل ادارههای فرهنگی، اجتماعی، ورزشی در مناطق انجامشده است. درواقع ما باید قبل از هر چیز به فلسفه تشکیل این ادارهها رجوع کنیم تا هرجا برنامهریزی و فعالیتهایمان از اهداف منحرفشده، آن را بازنگری کنیم و به همان مسیر برگردیم. باید قبل از انجام فعالیتهای فرهنگی به این موضوع توجه کنیم که آیا هدف از فعالیت فرهنگی این است که کمبود مراکز فرهنگی را در محلههایی که مرکزی وجود ندارد جبران کنیم و فاصله بین مردم و مرکز فرهنگی را کاهش دهیم؟ آیا صرفا میخواهیم کسری خدمات مختلف شهرداری به شهروندان را با مباحث فرهنگی جبران کنیم؟ آیا قرار است آنچه را که متولیان فرهنگی شهری در سایر دستگاهها مانند فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزشوپرورش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و غیره نتوانستهاند انجام دهند، عملی کنیم یا ادارههای فرهنگی در مناطق رسالتی ذاتی دارند که باید به آن بپردازند؟ بر اساس تعاریف موجود، اینطور به نظر میرسد که هدف این موارد نیست. شاید چنین مواردی هم محقق شود، ولی هدف اصلی این است که بین فرهنگ و دیگر عناصر شهری و بخشهای شهرداری چون شهرسازی، عمران و خدمات تفکیکی نباشد، چون شهر ذاتا پدیده فرهنگی است. وقتی ما در شهر فعالیت عمرانی انجام میدهیم در واقع داریم مداخله فرهنگی میکنیم. پس نمیشود فرهنگ جدای از دیگر اجزای شهرداری باشد. چون با هر فعالیت عمرانی خدماتی بر ساختار ذهنی شهروندان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم میگذاریم، یعنی فرهنگی را که تا پیش از آن فعالیت عمرانی بوده است، تحت تأثیر میگذاریم، درنتیجه ما باید همزمان به مسائل فرهنگی همفکر کنیم تا ترکیبی از حضور مؤثر فرهنگ در اجزای مختلف شهرداری ایجاد نماییم. از طرفی، یادمان باشد که فعالیتهای فرهنگی مناطق تکرار فعالیتهای دیگر سازمانهای فرهنگی مثل حوزه هنری، آموزش پرورش و حتی مراکز تخصصی سازمان فرهنگی، اجتماعی، ورزشی شهرداری و مانند آن نباشد.
با توجه به این ذهنیت، شما رسالت مدیر فرهنگی در یک منطقه شهری را چطور میبینید؟
آنچه میخواهم بگویم با توجه به تجربه، برداشت و دانش فعلی من است و ممکن است زمانی که باتجربهتر شوم، به گونه دیگری بیندیشم یا در سخنم خطای علمی رخ دهد که میشود درباره آن گفتوگو کرد. ولی آنچه میگویم برآمده از نگاه جامع و شهری است نه بخشی. نگاهی که ما با حمایت مدیر منطقه4 تلاش کردیم تا حدودی محقق کنیم، این بود که اداره فرهنگی نهتنها بار تحمیلی بر دوش منطقه نداشته نباشد، بلکه در اهداف کلان مدیریتشهری راهگشا باشد. در این نگاه، اداره فرهنگی بنگاه شادمانی نیست که فقط در مناسبتها و جشنهای تکراری حضور داشته باشد و به قول مدیر منطقه ما، جناب اخوان، رویدادهای کلیشهای و قالبی برگزار کند. رسالت ما بهعنوان مدیران فرهنگی مناطق، انجام نورافشانی، آتشبازی و ترقهدرکردن نیست و نشاط اجتماعی هم با این چیزها به دست نمیآید. به نظرم باید مراقبت کنیم که خداینکرده ادارههای فرهنگی به بنگاه شادمانی تبدیل نشوند. اگر میخواهیم نشاط اجتماعی و آرامش روانی برای مردم ایجاد کنیم، راهکار رسیدن به آن، تزریق مسکنهای کماثری مثل برگزاری جشن و جنگها نیست یا دستکم راهکار اصلی نیست؛ ممکن است مؤثر باشد. راهکار اصلی ساختن شهری زیستپذیر است که فقط از مسیر درهمتنیدن فرهنگ با دیگر بخشهای شهرداری ممکن است. فرهنگ زیرساخت هر فعالیت شهری است. مدیر فرهنگی بر اساس مطالعات شهریاش باید پیشنهاددهنده دیگر فعالیتهای شهرداری مثل پروژههای عمرانی باشد.
معاونت فرهنگی شهرداری اصفهان بهعنوان سیاستگذار فرهنگی چه اقدام عملی در این زمینه انجام داده است؟
ارائه سند «آمایش فرهنگی» توسط معاونت فرهنگی شهرداری اصفهان از سال پیش، پیرو اجرای سندی با عنوان «شهروندی فرهنگی» با اهداف 26گانه پیرو همین مهم اتفاق افتاده است.
این دو سند به چه مصداقهای عملی منتهی میشوند و چه جزئیاتی دارند؟
شهروندی فرهنگی هدف اصلی در این سند تعریف شده است و بر سه المان زیستپذیری، معناگرایی و مردمگرایی متمرکز است. در این سند بیش از دویست مسئله اجتماعی احصا شده که در سند دوم از کلیگویی خارج و سند آمایش فرهنگی با تمرکز بر اهداف 26گانه «شهروندی فرهنگی» تنظیم و ارائه شد که اگر اجرا شود، هیچ منطقهای برنامهاش تکرار منطقه دیگر نخواهد بود و حتی محلهها نیز برنامههایشان متفاوت است، چراکه بر اساس نیاز هر محله و اولویتهای آن باید برنامهریزی کرد و بهطور دقیق مشخص کرد مسئله هر محله چیست. سند آمایش فرهنگی شش زیرمؤلفه شهروند هویتمدار، شهروند سالم، شهروند پویا و مشارکتجو، شهروند مطالبهگر، شهروند خلاق و شهروند اخلاقگرا را دربرمیگیرد. این برنامه شامل 26عنوان مانند فرهنگ آپارتماننشینی، اقتصاد فرهنگ، ارتقای فرهنگ گفتوگو، خودمراقبتی کودکان و مانند اینهاست.
آیا اجرایی هم شده است؟
نمیدانم در مناطق بهدرستی اجرا شده است یا نه. کسانی که اطلاع دقیقتری دارند باید بگویند، ولی ما در منطقه4 خود را مقید به این دو سند کردیم؛ گرچه آنطور که از متن این سند و توضیحات شفاهی تنظیمکنندگان آن برمیآید، دلیل تنظیم سند جدید یکی توسعه متوازن و افزایش بهرهوری فرهنگی و دیگر گنگبودن اهداف برای پیادهسازی در مناطق پانزدهگانه است. باوجود نکتههای بسیار ارزشمند در انتخاب شیوه «آمایش فرهنگی» برای سیاستگذاری در راه توزیع متوازن امکانات، خدمات فرهنگی و اجتماعی براساس ویژگیهای جغرافیایی و جمعیت شناختی فرهنگی مناطق، دچار فقدان روش و دستنامه برای به نتیجه رسیدن این سیاستها در سطح شهر هستیم. اینکه چگونه اهداف 26 گانه ممکن است از سطح شعاری به سطح عمیقتری برسد؟ ما به همین خاطر، کارمان را در منطقه با مطالعه شهری شروع کردیم و سعی داشتیم در اداره فرهنگی زمینهای را فراهم کنیم تا مشارکت مردم در شهر افزایش پیدا کند.
به چه نوع راهکار یا راهکارهای عملی برای ترغیب مردم به مشارکت در شهر رسیدید؟
یکی از بهترین راهکارها این است که تصویر ذهنی شهروند را از شهر بسازیم، آنوقت حاضر به مشارکت میشود. در این حالت حتی زمانی که شهرداری برای آزادسازی برنامه دارد اگر شهروند تصویر درستی از شهر داشته باشد تصویر دقیقی هم از این حرکت پیدا میکند و همراهی لازم را انجام میدهد. درواقع وظیفه ما مطالعه شهر است تا اگر عنصری در آن وجود دارد که میتواند به عنصر شهری مؤثری تبدیل شود به اطلاع شهرسازی، عمران و بخشهای دیگر برسد. اما به نظرم موضوع افزایش مشارکت مردم در شهر همان چیزی است که از مسیر کشف «منظر ذهنی شهر» میگذرد. فیزیک شهر و تصوری کلی شهروند از شهر را باید شناخت. باید تصور او را کشف کرد؛ راهکارها در آن خودبهخود کشف میشود. با مطالعه محله، نیازهای آن را به فرد بالادستی یا دیگر مدیران اطلاع میدهیم تا عناصری که باید به محل عمومی یا متن شهری مبدل شود و برای مردم آنجا خاطره بسازد و خودبهخود نشاط و آسایش و … را برای آنها فراهم کند. در این حالت مثلا اگر قرار است خیابانی گشوده شود مسیر درست آن پیدا میشود؛ اگر قرار است میدانگاهی زده شود جای دقیق آن جستوجو میشود؛ اگر عنصر شهری وجود دارد که مردم با آن خاطره جمعی دارند بهدرستی استفاده میشود و تمام اینها کمک میکند که شهر به محلی که مردم دوستش دارند و به آن احساس تعلقخاطر میکنند تبدیل شود.
منظر ذهنی شهر را بهطور خاص در منطقه 4 در دو سال گذشته چطور پیدا کردید؟
تمام تلاشمان در برنامهریزیهای درون سیستمی این بود که با عناصر بخشهای مختلف شهرداری منطقه همکاری و تعامل داشته باشیم و در بیرون سیستم با مردم ارتباط نزدیک گرفته و محلهها را مطالعه کنیم. گام اول بازشناسی هویت تاریخی محلهها بود که پنج فیلم و چهار جلد کتاب پیرو آن تولید شد. گام دوم نیز مطالعه شهر با رویکرد انسانشناسی است که اکنون شروعشده و پایلوت محله کردآباد در آن بهدقت در حال مطالعه است. مثلا تمام پاتوقهای اجتماعی آن استخراج و موردمطالعه قرارگرفته است. در گام اولیه که بیشتر در قالب تاریخ شفاهی بود محلهها را ازنظر تاریخ، فرهنگ، آدابورسوم و آیینها شناسایی و عناصر مهمش را پیدا کردیم. درباره تپه اشرف فیلم مستند ساختیم و سعی کردیم آن را برای شهرداری مسئله کنیم.بهطورکلی ما باید فضاهای شهری موجود را بررسی و بار خاطرات جمعی در آن را پیدا و به تنوع هویتی آن توجه کنیم و ببینیم که چقدر برای عرصههای عمومی به کار میآیند؟ بهعنوان نمونه یک سال و نیم پیش بر اساس تعداد زمینهای کشاورزی منطقه پیشنهادهایی دادیم تا برای مردم کارایی بیشتری داشته باشد و با تغییر تعریف و کاربری به فرصتی برای گردشگری تجربی تبدیل شود. مثلا میتوان با دادن امکانات و آلاچیق، فرصت دیدن آن مزرعه را فراهم کرده و کمک کرد تا حتی دانش آموزان در آن محل کشاورزی را تجربه کنند.
باغ غدیر بهعنوان یک عنصر فرهنگی شهری مهم در منطقه 4 واقع است، اما کارکرد و تأثیرگذاری مورد انتظار را در منطقه و سطح شهر ندارد. برای تبدیل این عنصر به یک مسئله فرهنگی چه تدبیری اندیشیدید؟
باغ غدیر سه دهه پیش آغاز به کارکرده و بنا به توصیه علامه حکیمی به شهردار وقت یادمانی برای علامه امینی در آن ساختهشده و طراحی زیبایی دارد که عناصر معمارانه آن بر اساس باغ ایرانی است و بعدها بر اساس نیازهای شهری ساختمانهای داخل آن به کار گرفتهشده است. حالا بعد از سه دهه فعالیت این مکان به بازنگری از سه منظر نیاز دارد. اول اینکه این عنصر شهری در منطقه و سطح شهر چه کارکردی دارد؟ دیگر اینکه آیا عناصر مختلفی که در باغ غدیر مشغول فعالیت بوده باهم اتحاد روش دارند و درمجموع، نیاز مخاطب را پاسخگو هستند؟ مسئله بعدی هم این است که بنا بر باری که بر این باغ اضافهشده بخشی از کالبد آن آسیبدیده و در بعضی بخشها نیاز دارد به تعریف اولیه بازگردد و ازنظر شهرسازی به آن رسیدگی شود. بنابراین باغ غدیر به باز زندهسازی نیاز دارد که خود مستلزم مطالعه است و ما با توجه به این موارد یکسال و اندی است که در حال فعالیت برای تبدیلکردن باغ غدیر به یک مسئله در منطقه 4 هستیم.
عناصر انسانی محلههای منطقه را چطور درگیر فعالیت فرهنگی کردید؟
از سال 97 با ایجاد مفهوم «محله دانایی» برای انتخاب کنشگران و تربیت و تعامل با آنها در محلات تلاش کردیم. تعدادی را از 17 محله انتخاب کرده و سپس یک دوره آموزشی برگزار کردیم تا برای کار در محلهها از آنها کمک بگیریم. این کنشگران در حال حاضر فعال شدهاند و ما برای انجام کارها از آنها کمک میگیریم. امسال نیز با ایجاد نوعی شورای محلات این کنشگران فرهنگی اجتماعی را بیشتر تقویت کردیم و شبکهای از آنها ایجاد کردهایم تا از حوزه نفوذشان در این روزهای خاص و برای کاهش آسیبهای حاصل کرونا بهره بگیریم. آخرین موضوعی که بهطور ویژه برآن تمرکز کردیم هم موضوع «گفتوگو» بود. بهطوریکه در کارگاههای گفتوگویمان مدرس تلاش میکند با تمرین به مخاطبان تکنیکهایی را برای گفتوگو در خانواده و شهر به آنها ارائه کند. این کار تا امروز نتایج خوبی داشته است. مثلا در کردآباد آنها گفتند به خاطر فعالیت فرهنگی ما خودمان برای آزادسازی خیابان پیشقدم میشویم. درواقع تلاش میشود پیشبرد این مسیر بر مبنای دو رکن ترویج مطالعه و توجه به خانواده در معاونت فرهنگی منطقه 4 تعریف شود. همچنین بخشی از فعالیت فرهنگی منطقه4 را متمرکز در مساجد پیش میبریم و بهطور هفتگی موضوعات مختلف مثل مدیریت خشم، پیششرطهای سلامت، تعارضهای خانوادگی و … را در مساجد ارائه میکنیم و امیدواریم این فعالیتها مداخلات عمرانی شهرداری را با مداخلات فرهنگی توأم کرده و کم خطا کند و دیگر اینکه به تغییر رفتار مردم در جامعه کمک کند.
با این اوصاف و تجربه کار در مدیریت فرهنگی منطقه 4، انجام برخی اقدامات مثل ساخت سالن تئاتر و کنسرت در برخی مناطق کم برخوردار مثل تالار هنر در میدان لاله را چقدر در ارتقای فضای فرهنگ آن محله مؤثر میدانید؟ یا به عبارتی، ساخت فضایی که در آن بیشتر، ارائه محصول هنری اتفاق میافتد و بهنوعی از حلقههای بعدی انجام کار فرهنگی است، چقدر میتواند در چنین مناطقی مؤثر باشد؟
من فکر میکنم ما همیشه باید یک سؤال را از خودمان بپرسیم، اینکه اقدامات فرهنگی مختلف در مناطق تا چه حد به تغییر رفتار منجر میشود و به این پرسش پاسخ دهیم که معیار برگزاری یک حرکت خوب دقیقا چیست و بر اساس آن اقدام کنیم. اگر مبنا بر انجام تغییر رفتار باشد باید راه آن را پیدا کنیم. وقتی به مدیریت کلانشهری نگاه کنیم و به همه عناصر تأثیرگذار شهر توجه کنیم و نهفقط شهرداری، مسبب برخی مشکلات برای شهر، کمکاری دیگر سازمانها نیز هست. پس ابتدا باید تغییر و اصلاح جای دیگری اتفاق بیفتد؛ یعنی در نوع مدیریت شهر. اگر چنین نگاهی کنیم پازلی برای شهر به وجود میآید که میفهمیم چه کسریهایی داریم. مشخصا تالار هنر نباید تنها سالن حرفهای تئاتر شهر دومیلیونی باشد. باید چند سالن دیگر با هویتهای متفاوت داشته باشیم. الان یکی داریم و در محلهای کمبرخوردار، طبیعی است با محیط پیرامونیاش ارتباط نمیگیرید. چراکه آن سالن قرار است پاسخگوی نیاز شهر باشد نه محله. آن محله هم به تئاتر نیاز دارد، ولی باید در فرهنگسرای محلی برای آن برنامهریزی شود. این وسط میبینید که پازل ناقص است. از سویی، کسری محله در سطح محلی و از دیگرسو، کمبود شهر به سالن حرفهای در سطح کلان. اینجا واسطههای فرهنگی لازم است که نیست. پس نقش تالار هنر کمرنگ میشود.
منظورتان توجه به نسبت انجام کارعمرانی و فعالیت فرهنگی است؟
بله. وقتی اتوبانی را بدون رعایت استانداردها احداث میکنیم و صدای آن مردم را میرنجاند و آنها ناخودآگاه عصبی میشوند، برگزاری کلاسهای روانشناسی و برپایی جنگ و برنامه نمیتواند بعدازآن کارساز باشد و تنها حکم مسکن را دارد، چون علت اصلی جای دیگری است. از طرفی تا زمانی که ما ساختوساز را طوری انجام دهیم که جایی برای مکث، گفتوگو، ارتباط اجتماعی و آرامش و آسایش شهروندان نباشد، با آدمهای عصبی و ناراحت مواجهیم؛ با کسانی که شهرشان را دوست ندارند و نمیتوان آنها را در این شرایط، به دوست داشتن محلهشان سوق داد. بنابراین ابتدا بهتر است ما عناصر اولیه را اصلاحکرده و مثلا برای ارتقای منطقهای مثل لاله بر کاربرد تئاتر در آموزشوپرورش متمرکز باشیم و بعد فضایی مانند تالار هنر را تأسیس کنیم. کافی است ما از خودمان این پرسش را بپرسیم که وقتی دانشآموز و معلم کاربرد تئاتر را نمیدانند آیا به سالن اجرا پا میگذارند؟ قطعا هنر زمانی میتواند زندگی یک آدم را متحول کند که آن را بشناسد وقتی این اتفاق نیفتاده ما برای چه کسانی در منطقهای خاص مرکز هنری تأسیس میکنیم یا برنامه و رویداد تدارک میبینیم؟ پیشنهادکننده بسیاری از فعالیتهای عمرانی شهرداری باید اداره فرهنگی اجتماعی باشد. پیشنهادهایی برآمده از مطالعات شهری و مبتنی بر نیاز شهروندان…
میتوان گفت انجام فعالیت فرهنگی در هر منطقه باید با نیازسنجی همان منطقه همراه باشد.
بله و به همین دلیل است که ما بیشتر اوقات در انجام کار فرهنگی صرفا مسکن تزریق میکنیم. درحالیکه با انجام کار ریشهای فرهنگی شهروندان بهصورت خودجوش برای حفظ هویت و تاریخ محلهشان و حتی در جهت تأسیس مرکز هنری تلاش و حرکت میکنند. این حرکت دقیقا مثل زمانی است که برای حل مشکل ترافیک شهر دوربرگردانهایی میزنیم و ترافیک را به چند متر جلوتر منتقل میکنیم. درحالیکه ما به حل مسئله نیاز داریم نه به انتقال آن به فردا. وظیفه مراکز و ادارات فرهنگی مناطق هم وظیفه دوربرگردان و عقبانداختن مشکلات نیست، بلکه باید دوشبهدوش عناصر شهری را مطالعه کرده و برای اصلاح صحیح و علمی شهر گام بردارند. متأسفانه بیشتر فعالیتهای فرهنگی ما بهنوعی تاریخ جبران است. درحالیکه ما به اصلاح ریشهای نیازمندیم. چنین نگاهی ما را به این نتیجه میرساند که وظیفهمان برای انجام کار فرهنگی نورافشانی و ترقه و آتشبازی نیست. وظیفه اداره فرهنگی نیز جبران خلأهای دیگر بخشها برای ایجاد حس رضایت در مردم نیست؛ بلکه کمک به زمینهسازی برای ساخت شهر مناسب است.
بخش بزرگی از ناکام و بیحاصل ماندن فعالیتهای فرهنگی هم به نداشتن تداوم انجامشان درنتیجه تغییرات سیاسی و مدیریتی شهر برمیگردد. در حافظه فرهنگی نزدیک همین شهر و حتی در سیستم شهرداری رویدادهای فرهنگی مختلفی را شاهد بودهایم که بعد از دو سه دوره برگزاری و دقیقا در زمان قرار گرفتن در مسیر بالندگی درنتیجه تغییر و تحولات سیاسی و مدیریتی به دست فراموشی سپردهشدهاند.
این مشکل به دلیل نداشتن برنامه است. ایده پیشبرد اهداف با وابستگی به افراد ایجاد میشود. نباید افراد برنامههای فرهنگی را تعیین کنند، بلکه باید برنامه کلانشهر و مسیر دستیابی به آن ، استراتژی افراد را تعیین کند. یکی از علتهای تغییر و جابهجایی مدیران نداشتن همین برنامه در جریان فعالیتهای فرهنگی است یا اگر هم برنامهای وجود دارد الزام جدی به انجام آن وجود ندارد. بنابراین برای ایجاد تغییر به افراد متکی میشویم، درحالیکه باید تکلیف چشمانداز کلان کشور و شهر ما مشخص باشد و ما با رعایت استراتژی فرهنگی در سطح خرد حرکت کنیم.
آیا در جهت این مطالعه و برنامهریزی فرهنگیِ درست در شهرمان الگویی را پیشنهاد میکنید؟
پیشتر عرض کردم معاونت فرهنگی شهرداری اصفهان اجرای سندی را آغاز کرده است به نام « شهروندی فرهنگی» و بعد سند« آمایش فرهنگی» ارائه کرده است. دلیل تنظیم سند جدید یکی، برای توسعه متوازن فرهنگی در جهت افزایش بهرهوری فرهنگی است؛ آمایشی که بهطور خلاصه به ما میگوید کدام فعالیتهای فرهنگی را در کدام مناطق انجام دهیم و علت دیگر آنکه در جلسات تبیین اهداف سازمان بیان شد: گنگ بودن اهداف برای پیادهسازی در مناطق پانزدهگانه است. سؤال این بود چطور میشود این اهداف را پیادهسازی کرد. عرض من این است که ساختار موجود امکان پیادهسازی درست این اهداف را نمیدهد. پاسخ این پرسش که چگونه چنین چیزی میتواند محقق شود، الگوی پیشنهادی برای فعالیتهای فرهنگی در منطقه است که در چهار مرحله و با دو مکمل به نامهای اتاف و آموزش همراه است. در این مدل یا الگو ساختار منطقه باید اصلاح شود. دو کارگروه در اداره اجتماعی باید فعال باشند؛ کارگروه مداخلههای محلهای (برنامههای با رویکرد اجتماعمحور) دیگری کارگروه مردمنگاری/نقشهنگاری فرهنگی (مطالعات شهری با رویکرد انسانشناسی) حاصل این دو کارگروه در جایی ارائه میشود که همه معاونان منطقه حضور دارند و از این مطالعات پروژههای منطقه استخراج میشود نه اینکه اداره فرهنگی جدا و ادارههای عمرانی و خدمات هم جدا کار کنند. پس از تصویب و اجرای پروژه مرحله ارزیابی تأثیر فرهنگی اجتماعی پروژه است. همزمان هم باید آموزش مفاهیمی که در این مطالعات بهکار گرفته میشود به کارکنان مؤثر منطقه داد تا این مجموعه هم افق شوند. امیدوارم بشود این الگو را در مسئلهاش منطقهای کامل پیادهسازی کرد.