فمینیستها با ورود به حوزۀ معرفت شناسی، نظریاتی دالِ بر «مردانه بودن» دانش و معرفت ارائه کردهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که «جنسیت» به عنوان یک عامل اجتماعی در فرآیند شناخت تاثیر بسزایی دارد. بعلاوه، فمینیستها معتقدند انسان در ذات موجودی اجتماعی است و نمیتواند در انزوا به معرفت برسد. بنابراین، عوامل اجتماعی و سیاسی نیز بر روی فرآیند شناخت و معرفت آدمی اثرگذار است. در این مقالۀ مروری به بررسی این ادعا که «آیا معرفت(دانش) از رویکردی مردانه تاثیر گرفته است؟» میپردازیم. به این منظور، برای درک بیشتر معرفتشناسی از دیدگاه فمینیسم، ابتدا از نقطه آغاز فمینیسم شروع میکنیم. سپس، به تعریف معرفتشناسی سنتی و متداول پرداخته و در نهایت رویکرد و نظریات معرفت شناسی فمینیسم را بررسی خواهیم کرد.
سرآغاز فمینیسم
واژه «فمینیست» نخستین بار در سال ۱۸۷۱ میلادی و در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح گونهای وقفه در رشد اندامها و خصایص جنسی بیماران مردی به کار رفته که تصور میشده است بر این اساس، از «خصوصیات زنانه یافتن» بدن خود در رنجاند. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از فریدمن، ۱۳۹۷، ص ۶۷) در زبان فارسی، معادلهایی چون «زن گرایی»، «زنانهگری» و «آزادیخواهی زنان» برای آن واژه پیشنهاد شده است که البته نمیتوان نارسایی برخی واژهها در بیان حقیقت فمینیسم را نادیده گرفت. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از زیبایی نژاد، ۱۳۹۷، همان) به طور کلی، امروزه، با خوانشی متعادل و غیرافراطی، فمینیسم را میتوان جنبشی اجتماعی و فلسفی دانست که در جهت دستیابی به حقوق زنان و برابری جنسیتی گام بر میدارد؛ جریانی برای دگرگونی جامعه که آرمان آن تنها تحققِ برابریِ اجتماعی زنان نیست، بلکه این جریان در جهت رفع انواع تبعیضِِ نژادی، طبقاتی و فرهنگی نیز در تکاپو و فعالیت است.
معرفت شناسی
شناختشناسی آن شاخه از فلسفه است که در آن به پرسشهای مربوط به حدود وثغور و شرایط شناخت آدمی پرداخته میشود: ما چه میتوانیم بدانیم؟ چگونه میدانیم؟ و چه راهی برای تشخیص اعتبار و درستی دانستههای ما وجود دارد؟ 4 به بیان دیگر، معرفتشناسی یا نظریه معرفت، به بررسی سرشت معرفت، اقسام معرفت و منابع معرفت میپردازد. معرفتشناسان از چیستی معرفت و شرایط آن بحث کرده و آرای گوناگون در این باره مطرح کردهاند. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از قائمینیا، ۱۳۹۷، ص ۶۵)
پدر واقعی معرفتشناسی افلاطون است؛ چون او بود که به طرح پرسشهای بنیادی و تلاش در جهت پاسخ به آنها پرداخت. پرسشهایی از این دست: معرفت چیست؟ معرفت به طور عام کجا یافت میشود و چه میزان از آنچه ما به طور متعارف فکر میکنیم میدانیم، واقعا معرفت است؟ آیا حواس و عقل منبع معرفت هستند؟ نسبت میان معرفت و باور صادق چیست؟ (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از هاملین، ۱۳۹۷، ص ۷۰)
معرفتشناسی فمینیستی
به لحاظ تاریخی، معرفت شناسی فمینیسم از ۱۹۸۱ با پرسش خانم لورین کد که «آیا جنسیت سوژه از جنبه معرفتشناختی در فرایند شناخت اهمیت دارد؟» آغاز شد و پاسخهایی که در ۱۹۸۳ به این پرسش داده شد چهرۀ تازهای از ساحت معرفتشناسی را ترسیم کرد. با تکیۀ معرفتشناسان فمینیست بر موقعیت سوژه و زمینهای که وی در صدد کسب معرفت است، نگاه جدیدی به مقوله معرفت در جهان پر پیچ و تاب معرفتشناسی شکل گرفت. (امیری، ۱۳۸۶، ص ۸۶)
از دیدگاه بسیاري از فمینیستها، عدالت جنسیتي در حوزه معرفتشناسي متداول و همچنین دانشهاي بشري وجود ندارد. در این زمینه، برخی از معرفت شناسان فمینیست، تفاوتی بین معرفت زنانه و مردانه قائل نیستند و برخی بین معرفت زن و مرد تفاوتهای مهمی میبینند، ولی اغلب معرفت شناسان فمینیست وجود تفاوتهایی را در دانش و معرفت زن و مرد ثابت شده میدانند. به طور کلی، فمینیستها معتقدند در دانش و معرفت کنونی عدالت جنسیتی رعایت نشده؛ زیرا دانش و معرفت از رویکردهای مردانه تاثیر پذیرفته است. (مستقیمی، ۱۳۸۸، ص ۱۲۰)
معرفت شناسی فمینیستی، شورش علیه این جریان، معرفت شناسی رسمی و متداول، است و باید آن را در سیاق نقد و رد معرفتشناسی رسمی فهمید. به عبارت دیگر، طرفداران فمینیسم با معرفت شناسی رسمی سر ستیز دارند و آرایشان در مقایسه با آن قابل فهم و ارزیابی است. نقطه آغاز معرفت شناسی فمینیستی، طرح مجدد پرسش از معرفت با اندکی تغییر است. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از قائمی نیا، ۱۳۹۷، ص ۶۵)
معرفتشناسان فمینیست با ادعای عدم واقعنمایی معرفتشناسی رسمی، در صدد اثبات وجود جهتگیری مردانه در معرفتشناسی رایج برآمدهاند و در پی آن با تاکید بر تاثیر عوامل اجتماعی، جنسیت و برتری دیدگاه زنانه، پایههای معرفتشناختی خویش را بنا کردهاند. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از نبویان، ۱۳۹۷، همان) فلسفه علم فمینیستی استدلال میکند که رویههای دانشِ مسلط، زنان را به شیوههای متفاوت از زندگی اجتماعی محروم میکند: مانند طرد آنها از فرایند پژوهش، انکار کردن آنها از اقتدار معرفت شناسانه، کوچک شمردن سبکها و شیوههای شناخت فمینیستی دانش، تولید نظریاتی در مورد زنان که آنها را به مثابه موجودات پست، غیر طبیعی و نابهنجار نشان میدهند، تولید نظریاتی در مورد پدیدههای اجتماعی که فعالیت و منافع زنان را کمرنگ جلوه میدهد، تولید دانشی که برای اقشار ضعیف سودمند نیست و یا صرفاً جنسیت و یا سایر سلسله مراتب اجتماعی را تقویت میکند. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از سمیعی اصفهانی، ۱۳۹۷، ص ۶۶)
ادعای معرفت شناسی فمینیستی
مدعای هستیشناسانه فمینیسم این است که جهان اجتماعی و طبیعی هر دو بر ساختههای اجتماعی هستند و این جهانها از سوی انسانهایی که در موقعیتهای اجتماعی متفاوت بوده و تجارب متفاوتی دارند (برای مثال مردان و زنان)، به گونههای متفاوت ساخته میشوند. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، ۱۳۹۷، ص ۷۲) معرفت شناسی فمینیستی، تجارب زنان را جایگزین تجارب مردان به عنوان مبنایی برای معرفت قرار میدهد. بر اساس این رهیافت، زنان به دلیل داشتن تجربه کار مراقبتی، فهم متفاوتی از جهان اجتماعی دارند. پژوهشگران فمینیست ترغیب میشوند تا اندیشهها را با احساسات، تواناییهای منطقی را با احساسات درونی و امور عقلانی را با امور عاطفی در هم آمیزند.5 آنان دیدگاههای سنتی در مورد عینیت و عقلانیت را رد کرده و به جای آن ایدههایی در باب عینیت را جایگزین میکنند که برآمده از اشتراکگذاری احساسات و تجاربی است که در یک بستر سیاسی و در فرآیندی محاورهای واقع میشود. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از بلیکی، ۱۳۹۷، ص ۷۲) به طور کلی، میتوان گفت بسیاری از فمینیستها معتقدند فلسفۀ معرفت شناسی، بدون توجه به جنسیت، به تحلیل ارکان و سرشت معرفت میپردازد و بیشتر به معرفت مردان توجه دارد. (مستقیمی، ۱۳۸۸، ص ۱۲۱)
بررسی نقش جنسیت در معرفت
همانطور که پیشتر اشاره شد، نقطه آغازین معرفتشناسی فمینیستی، طرح مجدد پرسش از معرفت با اندکی تغییر است. فمینیستها معتقدند در معرفتشناسی مسئلۀ فاعلِ شناسا و جنسیت این فاعل، بسیار تاثیرگذار است و باید معرفت شناسان از خود بپرسند که در تحلیل مسئله معرفت، به معرفت مردان نظر دارند یا به معرفت زنان؟ زیرا به نظر بسیاری از فمینیستها جنسیت به صورت بسیار موثری در معرفت تاثیرگذار است. (مستقیمی، ۱۳۸۸، ص ۱۲۱)
فمینیست ها مدعی هستند که جنسیت مردانه فلاسفه پیشین سبب شده تا علم و فلسفهای مردانه رقم بخورد. به تعبیر دیگر، «کانت» بر این باور بود که فاعل شناسا (سوژه) در معرفت تاثیر میگذارد و معرفت در قالبهایی چون «زمان» و «مکان» و … شکل میگیرد. بعدها دیگران سخن کانت را گسترش دادند و پیش فرضهای دیگری را نیز اضافه کردند و قائل شدند: تربیت، آداب و رسوم و داده های قبلی در معرفت تاثیر می گذارد. حال اگر یکی از ابعاد وجودی هر فرد را جنسیت او تشکیل میدهد، پس میتوان از «جنسیت» نیز به عنوان یکی از قالب های تاثیرگذار در معرفت یاد کرد. از نظر فمینیستها، جنسیت میتواند در تعیین اینکه دانشمند چه مسئلهای را نیازمند به تحقیق ببیند، یا چه روشی را برای تحقیق برگزیند، یا اینکه چگونه فرضیه خویش را تقدیر و فرمولبندی کند و حتی در این که چه فرضیه ای را تایید کند تاثیر بگذارد. (رودگر، ۱۳۸۸، ص ۱۵۵)
فمینیست ها به دلیل اهمیت فلسفه در فرهنگ غربی، این که فلسفه را گفتمان برتر و گفتمان در باب گفتمانها میدانند، بیشتر به سراغ آرای فیلسوفان غرب می روند و خصلت مرد محورانه نظریات آنان را نقد میکنند. ژنویو لوید، در کتاب عقل مذکر سعی دارد سرشت مردانه فلسفه غرب را در آرای یکایک فیلسوفان، از یونان باستان تا دورۀ روشنگری، نشان دهد و ثابت کند عقلی که در فلسفه و سپس در علوم از آن سخن می رود، برخلاف ادعای فیلسوفان و دانشمندان، عقل فارغ از جنسیت نیست، بلکه عقل مذکر است. میشل لدوف، به ابعاد دیگری از جهت گیری مردانه فلسفه اشاره میکند و معتقد است در طول تاریخ، فلسفه مردانه، و زن موجودی غیر فلسفی تلقی شده است. لوس ایریگاری، فیلسوف فمینیست معاصر، در پژوهشهای خود تلاش میکند بنیانهای پدر سالاری را در آثار فلسفی نشان دهد. ایریگاری هم مانند لوید، معتقد است که عقل و خرد مدرن و به بیانی، ارزشهای عصر روشنگری، با خمیر مایه زنستیزی شکل گرفته است، لذا نمی توان زن را در جریانی که کاملاً بر ضد او شکل گرفته است، جای داد. ایریگاری، تاکید میکند که فرهنگ، فلسفه و اندیشه غرب برخلاف ادعای بیطرفی و فراگیریاش، تک جنسی و در حقیقت حاصل اندیشه مذکر است. (رودگر، ۱۳۸۸، ص ۱۵۳-۱۵۵)
فمینیست ها، معتقدند نتیجه چنین رویکردی آن است که هر آنچه مستقیماً به زندگی زنان مربوط میشود؛ یعنی خانواده، سپهر خانگی، حوزه خصوصی، عواطف، روابط بین الاشخاصی، جنسیت و … موضوعات ارزشمندی برای مطالعه قلمداد نمی شوند و در حاشیه باقی میمانند. آنا ییتمن مینویسد: در فضای نظری که علوم اجتماعی بر میسازد، اقتصاد در مرکز قرار میگیرد و عشق، اگر اساساً جایگاهی داشته باشد در حاشیه است. (هام، ۱۳۸۲، ص ۶۲۸) بنابراین، معرفت شناسان فمینیست نتیجه میگیرند: معرفتشناسی رسمی به دلیل غفلت از مسئله مهم نقشِ فاعل معرفت در معرفت، به طور کلی زیر سوال میرود. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی ، ۱۳۹۷، ص ۷۴)
به علاوه رشد نظریه های فمینیستی اثبات کرده است که جنسیت نمیتواند به عنوان شاخص محوری، بدون توجه به شاخصهای دیگر، ملاحظه گردد و به عنوان شاخص منحصر به فردی مورد ارزیابی قرار گیرد. در حقیقت، هویت جنسی به درستی شناخته نمیشود مگر اینکه به عنوان مؤلفهای سازنده در روابط تنگاتنگ پیچیده با عوامل محیطی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دیگر سنجیده شود. (روایی، ۱۳۸۷، ص ۳۲) بنابراین، هر چند معرفت شناسان فمینیست کار خود را با تمرکز بر جنسیت آغاز کردند اما اکنون تمرکز آنها به عوامل دیگر مانند نژاد، طبقه، و جهت گیری جنسی معطوف است. (روایی، ۱۳۸۷، ص ۳۳)
بررسی نقش عوامل اجتماعی و سیاسی در معرفت
شناخت و معرفت انسان به عنوان عضو کوچک جامعه، درون اجتماع اطرافش شکل می گیرد و انسان به عنوان یک موجود اجتماعی، معرفت را تحت تاثیر شرایط اجتماعی فرا میگیرد. معرفت، سرشت اجتماعی دارد؛ یعنی اینکه تمایز اجتماعی زن و مرد در معرفت آنها تاثیر دارد. (حاجی ده آبادی، زارع چاهوکی، به نقل از قائمی نیا، ۱۳۹۷، ص ۷۵)
فمینیست ها، همچنین معتقدند علاوه بر شرایط اجتماعی، احساسات و عواطف بشر هم در عقل و معرفت تأثیر دارد. برخی از معرفت شناسان معاصر نیز بر تأثیر زمینه و شرایط اجتماعی در معرفت و روش تحصیل معرفت تاکید دارند. به نظر آنها، روشهایی را که مردم برای صورت دادن به باورهایشان به کار میگیرند، از طریق اجتماع به دست میآورند و شرایط اجتماعی است که به آنها می آموزد کدام روش ها را به کار بگیرند. بنابراین، شرایط اجتماعی در باورهای افراد تاثیر می گذارند و در این امر، نقش تعیینکنندهای دارند. (هام، ۱۳۸۲، ص ۴۱)
عوامل سیاسی نیز مانند عوامل اجتماعی بر معرفت و شناخت انسان اهمیت بسزایی دارد. ایریگاری، فیلسوف فمینیست موج سوم، این اهمیت را چنین ترسیم مینماید: آنچه زنان را از فلسفه محروم میکند، و آنچه زنان را از سیاست محروم می کند، یک چیز واحد و همسان است. در حقیقت، میان وضعیت زنان در اندیشه غربی و وضعیت زنان در جامعه غربی رابطه ای وجود دارد. (رودگر، ١٣٨٨، ص ١۵١)
خلاصه:
فمینیسم، با خوانشی متعادل و غیرافراطی، جنبشی اجتماعی برای تحقق برابری حقوق زنان است! به بیان بهتر، فمینیسم را میتوان جنبشی اجتماعی و فلسفی دانست که در جهت دستیابی به حقوق زنان و برابری جنسیتی گام بر میدارد؛ جریانی برای دگرگونی جامعه که آرمان آن تنها تحققِ برابریِ اجتماعی زنان نیست، بلکه این جریان در جهت رفع انواع تبعیضِ نژادی، طبقاتی و فرهنگی نیز در تکاپو و فعالیت است. بعلاوه، شناختشناسی یا معرفت شناسی به پاسخ سوالاتی میپردازد که مربوط به حدود و شروط شناخت است. پرسشهایی مانند: چه می توانیم بدانیم و چگونه؟! این شاخه از فلسفه به بررسی ماهیت و اقسام معرفت میپردازد. در نتیجه، معرفت شناسی فمینیسم با این پرسش آغاز شد: «آیا جنسیت سوژه از جنبه معرفت شناختی در فرآیند شناخت اهمیت دارد؟». در پاسخ به این پرسش، فمینیستها بر این باورند که «عدالت جنسیتی» در بحث معرفت شناسی و دیگر دانش های بشری وجود ندارد؛ چرا که دانش و معرفت رویکردی «مردانه» دارد. به بیان دیگر، معرفت شناسان فمینیست مدعی عدم واقع نمایی در معرفت شناسی رسمی و متداول هستند و از این رو در پی اثبات وجود جهت گیری مردانه در معرفت شناسی رایج و بازبینی و بازخوانی آنند. فمینیسم در حقیقت ادعا میکند که جهان از سوی افراد در موقعیت های اجتماعی متفاوت، که تجارب متفاوتی هم دارند (مردان و زنان)، به گونه متفاوت نمایان می شود. فمینیسم بر روی ساخته های زنان تاکید می کند و باور دارد باید با این واقعیت که این جهان ها بر اساس یک دیدگاه مردانه ساخته شده است، مقابله کرد. چرا که زنان به دلیل تجارب بیشتر در کار مراقبتی، فهم بالاتری از جهان اجتماعی دارند. معرفت شناسان فمینیست باور دارند که فلسفه معرفت شناختی، ارکان معرفت را بدون در نظر گرفتن عامل «جنسیت» تحلیل می کند و از این جهت بیشتر به معرفت مردان می پردازد. به عبارت دیگر، فمینیستها مدعی هستند که جنسیت مردانه فلاسفه گذشته باعث شده است که علم و معرفت به صورت مردانه شکل بگیرد.
سرانجام، هرچند که معرفت شناسی فمینیست با طرح مسئله «جنسیت» آغاز شد، اما رفته رفته آن ها به این نتیجه رسیدند که جنسیت به عنوان یک فاکتور یگانه در معرفت، نمیتواند مورد ارزشیابی قرار بگیرد و معرفت به فاکتورهای دیگری همچون عوامل اجتماعی (نژاد، طبقه اجتماعی)، سیاسی، عواطف و احساسات فرد هم بستگی دارد.
[1] دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه آزاد واحد نجف آباد (Email: Kimia.m5590@gmail.com)
[2] مدرس دانشگاه آزاد اسلامی نجفآباد
[3]در این نوشته واژههای “دانش” و “معرفت” با معادل انگلیسی knowledge یکسان گرفته شدهاند.
[4] در سنت فلسفی، از این حوزه همواره در کنار حوزه “هستی شناسی” و متمایز با آن نام برده میشود.
[5]در این نوع پژوهش، ترجیح با طبیعتی است که به جای متغیرها، با محیط و ساختار طبیعی سر و کار داشته باشد. همچنین، استفاده از روشهای کیفی بر روشهای کمی ارجحیت دارند.
فهرست منابع:
۱) آقاجانی، نصرالله، [مقاله] چالش فمینیسم با عدالت جنسیتی، مطالعات راهبردی زنان، سال دوازدهم، شماره چهل و شش، زمستان ۱۳۸۸، ص ۷-۴۸
۲) امیری، عباسعلی، [مقاله] نگاهی انتقادی به مبانی معرفت شناسی فمینیسم، معرفت، شماره صد و بیست و یک، ۱۳۸۶
۳) حاجی ده آبادی، محمدعلی، زارع چاهوکی، فهیمه، [مقاله] تبیین و بررسی معرفت شناسی فمینیستی، فصلنامه علمی-پژوهشی اسلام و مطالعات اجتماعی، سال پنجم، شماره چهارم، بهار ۱۳۹۷
۴) روایی، مریم، [مقاله] معرفت شناسی فمینیستی به روایت لیندا مارتین آلکوف، پژوهش های فلسفی، شماره چهاردهم، پاییز و زمستان ۱۳۸۷، ص ۲۷-۴۴
۵) روایی، مریم، [کتاب] معرفت شناسی فمینیستی به روایت لیندا مارتین آلکوف، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۰
۶) رودگر، نرجس، [کتاب] فمینیسم: تاریخچه، نظریات، گرایش ها، نقد ، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ۱۳۸۸
۷) مستقیمی، مهدیه السادات، [مقاله] نقد نابرابر انگاری افراطی جنسیتی در معرفت شناسی فمینیستی (با رویکرد قرآنی)، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، سال دوازدهم، شماره چهل و شش، زمستان ۱۳۸۸
۸) هام، مگی و سارا گمبل، [کتاب] فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه: فیروزه مهاجر و فرخ غره داغی و نوشین احدی خراسانی، توسعه، ۱۳۸۲