حواشی حاشیه‌ها

شاید شما نیز تا به حال درگیر با مباحث حاشیه‌‌ای شده باشید. به طور معمول وقــتی که مــوضــوعی، بسیارمهم و حساسیت‌برانگیز باشد یا از اهمیت کمی ‌برخوردار باشد، حواشی پیرامون آن موضوع شکل می‌گیرند. به نظر می‌رسد توجه به حواشی درباره  یک موضوع، بیش از خود موضوع اصلی، ظرفیت ایجاد بحث و بررسی دارند، اما مهم‌تر از همه این است که برای برخی از افراد، توجه‌کردن و سخن‌گفتن در خصوص حواشی موضوعات از جذابیت و ضرورت بیشتری برخوردار است. همچنین عامل فرهنگ یک جامعه نیز می‌تواند در این میان نقش بارزی ایفا کند. بنابراین اگر بخواهیم به دسته‌بندی عوامل تولید و حاشیه و ترویج آن بپردازیم، می‌توانیم سه عامل اساسی را بدون توجه به شدت تأثیر آن‌ها مورد اشاره قرار دهیم.

تاریخ انتشار: 09:19 - چهارشنبه 1399/07/16
مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه

الف)‌موضوع  
ب)‌ویژگی‌های شخصیتی افراد
ج)‌بافت اجتماعی و فرهنگی  
حال به بررسی و تبیین هر کدام از این عوامل می‌پردازیم:

موضوع

برخی از موضوعات صرف‌نظر از برخورداری از واژه‌ها و مفاهیم شفاف یا مبهم، پتانسیل حاشیه‌‌سازی بیشتری نسبت به دیگر موضوعات دارند. به عنوان مثال دعوت‌شدن به یک مهمانی و حضور در آن مهمانی می‌تواند حواشی مختلفی به همراه داشته باشد. از علت دعوت‌شدن گرفته تا برخورد میزبان و دیگر مهمانان در ساعات مهمانی، حرف‌ها و شوخی‌های ردو‌بدل شده و… ممکن است آن مهمانی به خاطر کسب یک موفقیت برای خانواده میزبان برپا شده باشد، ولی حواشی آن سر از موضوعات دیگری درآورد که نه در ظاهر و نه در باطن هیچ ربطی به مهمانی و نیت میزبان ندارد. آن قدر این حواشی پررنگ و جدی گرفته و دنبال می‌شوند که متن، در سایه قرار گرفته یا حتی محو می‌شود. در بعد کلان‌تر می‌‌بینید که در موضوعات اجتماعی مثل ورزش فوتبال، کوچک‌ترین سخن یا رفتار بازیکنان و سر مربی و حتی طرفداران، از موضوع اصلی که آمادگی روحی روانی و فیزیکی و تاکتیکی تیم است، نقش برجسته‌تری در بین مردم، مطبوعات و رسانه‌‌ها پیدا می‌کند و همین امر، تمرکز و عملکرد آن تیم و در بعد کلان‌تر بخشی از جامعه را تحت تأثیر منفی قرار می‌‌دهد.   شاید از نظر ارزیابی این دو موقعیت بتوان گفت که موضوع نخست یعنی مهمانی، از اهمیت زیادی برخوردار نیست و موضوع دوم یعنی فوتبال اهمیت زیادی در جامعه دارد؛ ولی همان‌طور که می‌‌بینیم هر دو موضوع(اگر چه به شدت و میزان و تأثیر متفاوت) به گونه ‌ای حاشیه‌ساز شده‌‌اند.

ویژگی‌های شخصیتی و روانی افراد

در خصوص عامل دوم که مرتبط با ویژگی‌‌های شخصیتی و روانی افراد است، باید گفت: وقتی ذهن آدمی‌قادر به تفکیک اجزای یک موضوع نباشد، احتمال غلتیدن به سمت حاشیه بسیار زیاد است. چرا که حاشیه‌‌ها به طور معمول وسعت بیشتری داشته و امکان توسعه‌دادن آن به هر سمت‌و‌سو و ارتباط دادن با موضوعات  مختلف بیشتر خواهد بود. یک ذهن بیمار و روان رنجور ممکن است با توجه به حواشی که دربردارنده جزئیات بیشتری هستند و طبعا برای به میان کشاندن آن جزئیات به جز حدس و گمان، دلایل دیگری برای طرح آن‌ها نیست، بهتر بتواند ذهن ناآرام خود را برای مدتی با کلنجار رفتن با این حواشی خودساخته و درگیر کردن ذهن فرد یا افراد دیگر با آن ذهنیت‌ها، به آرامش کاذبی برساند. برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری آن قدر ذهن خود را ناخواسته درگیر حواشی موضوعات می‌‌کنند و جزئیات بی‌‌ارزش را کند‌و‌کاو می‌‌کنند که دیگر قادر به تفکیک اصل از فرع نیستند. آن‌ها نــمی‌تــوانند اولــویت‌بخشی درستی از موضوعات داشته باشند. به گمان آن‌ها وجود همین حواشی که از ذهــنشان تراوش می‌کند، نشان‌دهنده اهمیت موضوع است و هر چقدر این حاشیه‌پردازی‌ها را بیشتر دامن می‌‌زنند، دچار این باور ذهنی نادرست می‌شوند که موضوع از اهمیت و حساسیت بالاتری برخوردار است. به همین خاطر می‌خواهند توجه دیگران را نیز به این حواشی جلب کرده و بدین وسیله به ذهن حاشیه ساز خود مشروعیت و مقبولیت ببخشند. برای برخی دیگر از افراد که تمایل به حاشیه‌سازی دارند، این روشی برای مطرح‌کردن خود و جلب توجه دیگران است. گویی هر چقدر حواشی یک فرد یا موقعیت بیشتر شود، ناخواسته ذهن دیگران به سمت آن بیشتر جلب می‌شود. برخی از افراد مشهور از داشتن چنین حاشیه‌هایی درباره زندگی شخصی خود چندان هم آزرده‌خاطر نمی‌‌شوند؛ چرا که آن‌ها را در ذهن مردم مجدد بازآفرینی کرده و به اصطلاح آنان را سر زبان‌ها می‌‌اندازد؛مثل خبر فوت، ازدواج، طلاق، مهاجرت، ممنوع کار شدن و… که پس از مدتی توسط خودشان تکذیب می‌شود.

بافت اجتماعی و فرهنگی

عامل سوم، یعنی بافت اجتماعی و فرهنگی یک جامعه، به این نکته اشاره دارد که در برخی از جوامع اساسا حاشیه‌‌ها بیشتر از متن اهمیت دارند؛ گویی جای این دو با هم عوض شده است. حاشیه‌ها انرژی و وقت بیشتری از مردم را نسبت به متن به خود اختصاص می‌دهند. حتی اهمیت متن و موضوع اصلی نیز تحت تأثیر همین شاخ و برگ دادن به حواشی قرار می‌گیرد و مسیر اصلی یک رویداد یا موقعیت به طور کلی به وسیله این گرایش جمعی به حاشیه‌سازی منحرف شده و نگاه و نگرش افراد را به سمت و سوی دیگری می‌‌کشاند.
تأکید اصلی این مقاله بر عامل سوم است و تلاش می‌کنم تا از منظر روان‌شناسی اجتماعی به تحلیل و بررسی این موضوع بپردازم، اما قبل از آن میل دارم علت نگارش این مقاله و پیش از آن، توجه به این موضوع را بیان کنم. به عنوان روان‌شناسی که علاقه وافری به روان‌شناسی اجتماعی دارد، همواره به رفتارها، آداب، عادات و مناسک اجتماعی توجه داشته و سعی دارم که با توجه به نظریه‌‌های موجود و تحلیل روان‌شناختی شخصی به کند‌و‌کاو در آن‌ها بپردازم. شنیدن اخبار، توجه به گفت‌وگوهای مردم در زندگی روزمره، تیتر بسیاری از مطبوعات و آشکارتر از همه فضای مجازی، مملو از اطلاعاتی است که حواشی موضوعات و رخدادهای اجتماعی را برجسته کرده و همانند یک موضوع اصلی و مهم به آن پرداخته‌اند. در اینجا شما با یک فرد یا گروه حاشیه‌ساز و بخش وسیعی از افرادی که مجذوب این حاشیه‌‌ها می‌شوند، روبه‌رو نیستید؛ چرا که مرزی میان این دو گروه نیست.
در واقع شما با کالایی که دو سوی تولیدکننده و مصرف‌کننده داشته باشد، روبه‌رو نیستید؛ بلکه با اطلاعات و سخنانی دست به گریبان هستید که به طور خواسته یا ناخواسته آن‌ها را دست به دست میان بخش وسیعی از جامعه می‌‌گردانید. شیوع و رواج این حاشیه‌‌ها همانند شایعه از سرعت بالایی برخوردار است. اگر دقت کرده باشید حتی کسانی هم که یک شایعه خاص را باور نمی‌‌کنند، تقریبا به همان اندازه که افراد ساده‌لوح آن را باور کرده و به دیگران منتقل می‌‌کنند، در رواج آن بین جامعه نقش دارند. این قبیل افراد که شایعه شنیده‌شده را باور نکرده‌ اند، برای زیر سؤال بردن آن شایعه و مسخره جلوه‌دادن آن، برای دیگران تعریف می‌کنند تا آنان را نیز از غیرواقعیؤ‌بودن و حتی تمسخرآمیز بودن شایعه مطلع کنند؛ ولی همین انتقال، خود به ترویج شایعه کمک می‌کند. بنابراین در خصوص حواشی تولید‌شده برای موضوعات نیز همین فرایند تکرار می‌شود. هر چقدر که تلاش کنید آن حواشی را زیر سؤال برده یا بی‌اهمیت بودن آن را بیشتر ثابت کنید، به طور خودکار آن حاشیه را بیشتر رشد داده ‌اید. به نظر می‌رسد حاشیه، مردابی درست می‌کند که هر چقدر برای بیرون آمدن از آن بیشتر تقلا کنید، سریع ‌تر در آن فرو خواهید رفت؛ البته اگر دست و پا هم نزنید محکوم به فرو رفتن هستید، اما با سرعت کمتر. حال سؤال این است که کدام جامعه بیشتر مستعد حاشیه‌پردازی است و چگونه جامعه بدون آن که از پیامدهای این مشکل آگاه باشد، خود را قربانی حواشی می‌‌کند.
به عقیده من از آنجا که حواشی هم در مرحله تولید و هم در مرحله ترویج و هم در مرحله شنیدن یا دیدن آن، بار هیجانی زیادی به همراه دارند و احساسات و عواطف مردم را دستخوش تغییر می‌سازند، بنابراین در جوامع هیجانی مثل جامعه ما این حواشی از جایگاه بالایی برخوردارند. اگر دقت کرده باشید بازگوکردن حواشی در رسانه‌‌ها با آب و تاب زیادی صورت می‌گیرد، مطبوعات تیترها و تصاویر خاصی را برای برجسته‌کردن حواشی انتخاب می‌کنند و افراد نیز با هیجان و اشتیاق زیادی آن را برای دیگران بازگو می‌‌کنند. صرف نظر از درست یا نادرست بودن خبر یا تصویر مرتبط با حاشیه، همین که احساسات ما را به خود مشغول می‌کنند، نقش خود را ایفا کرده‌ و تأثیر خود را بر جای گذاشته ‌اند. از سوی دیگر از آنجا که در جامعه ما مهارت حل مسئله در بسیاری از موقعیت‌‌ها وجود ندارد، همین امر باعث می‌‌شود تا افراد در مواجهه با چالش‌‌های زندگی به جای پرداختن به اصل موضوع و حل و فصل کردن آن، برای اجتناب از درگیری ذهنی حل آن که طبعا مسئولیت آفرین نیز هست، سعی می‌‌کنند به حواشی پناه برده و مثل کبکی که سر در برف فرو می‌‌برد، با درگیر ساختن ذهن خود و دیگران از توجه به مسئله و حل آن دوری کنند.
این شگرد در مسائل اجتماعی و سیاسی بیشتر به چشم می‌خورد. وقتی شما از برخی مسائل جامعه خود ناراضی بوده و نسبت به آن معترض هستید می‌بینید که به تدریج عادات ذهنی و رفتاری جامعه از آن موضوع اصلی، حواشی با شاخ و برگ‌های فراوان ساخته است که دیگر بازشناسی موضـــوع اصــلی از انــبوه حــواشی امکان‌پذیر نیست.
به عنوان مثال می‌توان به موضوع گرانی کالا اشاره کرد. اگر چه مطالبه عمومی‌جامعه مهار تورم و برخورد با گران فروشان و ارائه خدمات حمایتی به اقشار محروم و کم‌درآمد است، اما طرح این موضوع به سرعت از هدف اصلی خارج شده و فضای مجازی، اخبار رسانه‌ها، گپ‌و‌گفت مردم در کوچه و بازار، شوخی با اظهار نظر مسئولان در خصوص موضوع، واکنش هیجانی جامعه نسبت به یک مسئول و حتی پرداختن به اینکه فلان اتفاق را خودشان(دولت) عمدا ایجاد کردند تا ذهن مردم را از موضوع اصلی دور کنند، نیز تبدیل به حاشیه شده و آن مطالبه اصلی یا لوث شده و به یک موضوع تکراری و بی‌اثر تبدیل می‌شود  یا در لابه‌لای این حواشی از اهمیت و ضرورت آن به شدت کاسته می‌‌شود. هجوم اظهارنظرها، طرح حدس و گمان‌ها و به میان‌کشیدن فرضیه‌ها از همان روش‌‌هایی است که با بسط و توسعه این بستر، چرخ حاشیه‌پردازی جامعه را روغن‌کاری کرده و موضوع اصلی را کنار می‌‌زند. بنابراین می‌‌توان گفت حاشیه‌پردازی در واقع فن کم‌اهمیت‌کردن موضوعات مهم و مهم جلوه‌دادن موضوعات کم‌ارزش و کم‌اهمیت است و این یعنی کنترل ذهن، احساس و رفتار جامعه و به تبع آن مدیریت مسیر جامعه.
از دیگر عوامل مهم اجتماعی در حاشیه‌پردازی در جامعه ایران می‌توان به تمایل اکثر افراد به قصه‌پردازی اشاره کرد. ضرب‌المثل «یک‌کلاغ، چهل‌کلاغ کردن» ناظر به همین عادت جمعی ماست. حواشی نه تنها از بعد محتوایی بسیار متفاوت با موضع اصلی هستند و شاید فقط یک ارتباط ظاهری و پوسته‌ای از آن را در بر داشته باشند، بلکه از بعد کمی‌نیز بیشتر بوده و راحت‌تر می‌‌توانند حس کنجکاوی بی مورد جامعه را اقناع کنند. کافی است یک اتفاق در جامعه رخ دهد؛ بلافاصله پیام‌‌ها، تصاویر، نقل‌قول‌های نامعتبر، حدس‌ها و فرضیه‌ها و حتی شایعه‌ها دست‌به‌کار می‌‌شوند و هر‌کدام به نوعی عنان ذهن اجتماع را به سمتی می‌کشانند. آن قدر به اتفاق‌رخ‌داده حاشیه اضافه می‌کنند که خود نیز به موضوعی مجزا تبدیل می‌‌شود و به یک باره احساس می‌کنید یک رقابت فشرده در جامعه برای ایفای نقش در انتقال این حواشی شکل می‌گیرد و گویی هرکس می‌خواهد سهم اجتماعی خود را در این حاشیه‌سازی به خوبی ایفا کند. به عنوان مثال وقتی یک حادثه طبیعی در منطقه‌ای از کشور رخ می‌دهد یا یک فیلم سینمایی توقیف می‌شود، چنان حواشی متنوعی برای آن درست می‌‌شود که به جای کمک به حل مشکل یا تبیین و بررسی درست آن، بخش عمده‌‌ای از وقت و انرژی افراد مرتبط با موضوع را به مبارزه با این حواشی می‌کشاند.
متأسفانه در برخی از موضوعات مذهبی و اعتقادی نیز درگیر غفلت از جانمایه و اصل شده‌ایم. اگر چه نمونه‌های آن فراوان است، ولی شاید بارزترین آن ترویج مناسک و مراسم‌ مختلف مذهبی در روزها و مناسبت‌‌های مشخص و به دنبال آن غلظت توجه مردم به آن‌ها و کم‌توجه‌شدن به مغز آموزه‌های اصیل دینی است. همان‌قدر که این قبیل مراسم‌ و رسوم، ترویج و تبلیغ و مورد استقبال عام قرار می‌گیرد، پیام واقعی دین که همانا رواج پرستش واقعی و ایمان و اخلاق‌گرایی است، هم باید مورد توجه قرار گیرد. به هر تقدیر، غفلت از اصل را می‌توان یکی از عادت‌‌های ذهنی، هیجانی و رفتاری در جامعه دانست و ضرورت دارد برای حل آن چاره‌ای خردمندانه اندیشید. نگارش این مقاله کوتاه، تلاشی بود برای تبیین یکی از چالش‌های مهم اجتماعی و جلب توجه خوانندگان فرهیخته به این معضل و تلنگری برای تدبیر کردن راهکاری مؤثر در جهت حل آن. امیدوارم مطالعه این مقاله و طرح این موضوع، خود نیز دستمایه ذهن حاشیه‌پردازان نشود.
*پژوهشگر روان‌شناسی اجتماعی

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط