میخواند:
روزها فکر من این است
و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز
چه سبب ساخت مرا
یا چه بود است مراد وی
از این ساختن…
شاهو عندلیبی نی میزد و مجید درخشانی تار مینواخت. همایون شجریان و مژگان شجریان در میان تماشاچیان نشسته بودند و گریه تمام صورتشان را پر کرده بود. ما نمیدانستیم این آخرین بار است که استاد شجریان در اصفهان میخواند و دست روزگار کاری میکند که لذت شنیدن صدای او را از دست میدهیم که اگر میدانستیم حتما هنگام خواندن مرغ سحر، انتهای کنسرت، کار دیگری میکردیم؛ اما فرزندان استاد انگار خبر از موضوع دیگری داشتند که هنگام خواندن او اینگونه گریه میکردند.
خوب به خاطر دارم که بعد از آن اجرا، درگوشی زمزمههایی شنیده میشد که حتما حال استاد خوب نیست و فرزندانش از چیزی خبر دارند! آن کنسرتِ سال 1386 گذشت و خاطره خوشش در دل ما باقی ماند. بعد از آن دیگر تکرار نشد و هرچه بود شنیدن صدای استاد بود از راه دور.
مرغ خوشخوان
خوانندگان بزرگی چون لوچانو پاواروتی، دمیس روسس، خولیو ایگلسیاس و آندریا بوچلی که شهره آفاقاند، دورتادور دنیا کنسرت دادهاند. کنسرتهایشان با استقبال برگزار میشد. مردم برای شنیدن صدایشان سر و دست میشکستند. بزرگترین سالنهای هر شهری را به آنها اختصاص میدادند تا کنسرت بدهند. مقامات شهرها در کنسرتها حاضر میشدند تا از قافله عقب نمانند. شرکت در کنسرتهای آنها افتخاری بود که تا آخر عمر، نصیب تماشاچیان آنها میشد. میتوانستند همیشه آن را تعریف کنند و به آن بنازند. صدایشان در شهرها میپیچید و آرامش همه جا را فرا میگرفت. محمدرضا شجریان هم، همرده با این خوانندگان بود. بسیاری از مجلات معتبر نقد موسیقی دنیا او را همتراز با این خوانندهها و چهبسا برتر از آنها میدانستند. آنهایی که درباره موسیقی ملل تحقیق میکردند او را میشناختند و میدانستند صدای او در جامعهاش چه نقشی دارد.
در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار از طرف سازمان یونسکو در پاریس شد. در سال ۲۰۰۶ نشان موتزارت را از سازمان یونسکو دریافت کرد و دو سال به خاطر آلبومهای «فریاد» و «بیتو بهسر نمیشود» نامزد جایزه گرمی شد که معتبرترین جایزه جهانی موسیقی است و اینها تنها بخشی از موفقیتهای جهانی او بود. آنچه مهم و غمانگیز است اینکه او مانند همردههایش نتوانست در سالنهای بزرگ کشورش برای مردمش بخواند. درهای تمام سالنها بسته بود. فقط گاهی درِ یکی دو تا از سالنها باز میشد تا فقط این نعمت نصیب چند نفر شود و نه همه مردم. میدانستند که چقدر صدای او برای مردم مرهم است. میدانستند که خواندن حتی حال خودش را هم بهتر میکند، اما این کار را نکردند تا حسرتش برای همیشه در دل تک تک ما بماند.
بی تو به سر نمیشود
خبرِ تلخ درگذشت او رفت میان تمام خبرهای بد و تلخ این روزهایمان. خوب میدانیم که هیچکسی عمر جاودانه ندارد اما آخر، مرگ داریم تا مرگ! بعضی که درگذرند، جایگزین ندارند؛ خصوصا آنها که بین مردم محبوب هستند. نام آنهایی را که اهل موسیقی بودند و اکنون نیستند، میشود کنار هم نوشت و غصه خورد از فقدان آنها: جلیل شهناز، حسن کسایی، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، جواد ذوالفنون، ایرج بسطامی، فرامرز پایور و حالا محمدرضا شجریان… . محمدرضا شجریان بهنوعی همراه تمام آنها بود. نام هرکدام از این بزرگان که میآید، اسم محمدرضا شجریان هم ناخودآگاه کنارشان میآید. انگار نخ تسبیح تمام نوازندهها و موسیقیدانهای معاصر ایران بود. مثل شمع محفل همه را دور خود جمع میکرد. علی حاتمی در فیلم دلشدگان داستان خوانندهای را روایت میکند که به همراه گروهش برای ضبط و پرکردن صدایشان و اجرای کنسرت به خارج از ایران میروند. خواننده گروه، طاهر، محروم میشود از اینکه صدایش را به گوش بقیه برساند، از آن جهت که گوش غریبهها به صدای او ناشناست. او با دلی غمزده در قصر میخواند و با حزن صدایش شاهزادهخانم قصر را شیفته خود میکند:
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی زِ عنایت، که کند بیدارم؟ یارم به یک لا پیرهــن خوابیده
زیر نستـرن ! ترسم که بوی نسترن مست است و هوشیارش کند
شاهزاده هم درکی از واژگانی که طاهر به کار میبرد، ندارد؛ اما دلداده صدای مغموم طاهر میشود. در انتها نیز طاهر آرزو بر دل، جانش را از دست میدهد. صدای شجریان در طول فیلم بر دهان طاهر هماهنگ شده؛ همانگونه که سرگذشت شجریان هم شبیه طاهرِ خوشخوانِ دلشدگان میشود: مرگی غریب و در تنهایی، در عین اینکه یاران تنهایش گذاشتهاند. یاران هیچ دوست نداشتند طاهر را تنها بگذارند و خود را به اجرای کنسرت برسانند و برای مردم بنوازند، اما چارهای جز این برایشان باقی نمانده بود.
طاهر مانده بود تنها در حالی که برای خود میخواند؛ غافل از اینکه با صدایش دل کس دیگری را میبرد؛ کسی که دنبال صدایش در پلههای قصر راه میافتد تا پیدایش کند.طاهرِ این روزهای کشور ما هم، در تنهایی رفت. درست وقتی که بیماری کرونا همه را از هم دور کرده بود. دیگر هیچ کس نمیتوانست دور بیمارستان جم بایستد و از حال او خبر بگیرد. همه، تأیید و تکذیب خبرها را به صفحه همایون شجریان و بیمارستان جم حواله میکردند. آنقدر در این چندماه اخیر خبرهای ناراحتکننده و شایعه درباره او پخش شده بود که مردم دیگر خودشان را برای شنیدن این خبر تلخ آماده کرده بودند. انگار میدانستند که ازدستدادن استاد چقدر سخت است؛ اما در عین سختی، حقیقتی انکارناپذیر است. گویی جمعیتی دانسته به سمت فاجعه و حادثه تلخی بروند و خودشان را برای عواقب و ناراحتی بعدش آماده کنند.حالا دیگر تمام فعلهایی که به او مربوط میشود، ماضی است. تمام صداهایی که از او شنیده میشود، به گذشته برمیگردد. دفتر زندگی و فعالیتهای هنری او بسته شده و هرچه باقی مانده است، ثمره بیش از نیمقرن فعالیت او در زمینه خوانندگی و نوازندگی و ساخت ساز و خوشنویسی و تلاوت قرآن و دعا و استادی هنرجویانش است. زندگی او در قیاس با زندگی خیلی از ما، بسیار پربار است؛ بهشتی در زندگی دنیایی یک انسان: آنچه کسی از خوبی و زیبایی میتواند در بهشت به دست آورد، او در دنیا به دست آورده بود. چه باک از مردن برای کسی که میداند هیچ وقت از صحنه روزگار یک ملت و بلکه یک دنیا پاک نمیشود؟!
عشق داند
استاد محمدرضا شجریان آنقدر اثر شاخص و ممتاز دارد که نمیتوان بهراحتی ده عدد از آنها را انتخاب کرد. تمام آنها برگزیده هستند. اما اگر بخواهیم چند اثر او را که بیشتر در میان مردم محبوب شد و سر زبانها افتاد، نام ببریم شاید به این ده اثر برسیم. هر کدام از این قطعات یادآور خاطره و روزگاری هستند که رجوع به آن خاطرات و حال و هوا و روزها، در این موقعیت غمافزا، آراممان میکند.
مرغ سحر
قطعا نخستین اثر در این فهرست مرغ سحر است. تصنیف مشهور مرتضی خان نیداوود سرود ملی همه ما محسوب میشود. این تصنیف در دستگاه ماهور ساخته شده و شعرش را هم ملکالشعرای بهار سروده است. خوانندگان دیگری چون قمرالملوک وزیری و فرهاد مهراد و… هم آن را خواندهاند، اما اجرای شجریان از همه متمایزتر است و حال و هوای غریبی دارد. هیچ کنسرتی نبوده که شجریان در آن، این قطعه را نخواند یا مردم درخواستش نکنند. در پایان کنسرتها که استاد این قطعه را میخواند، مردم به احترامش به پا میخاستند و شور و شوق غریبی ایجاد میشد. گریه از چشمها روان میشد و دستهگلها به سوی استاد روانه.
آستان جانان
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
این قطعه از همکاریهای درخشان مــحمدرضـــا شـــجــریــان و پــرویــز مشکاتیان است. نام این قطعه روی کل آلبومی که سال ۱۳۶۴ منتشر شد، آمده است. اشعار این آلبوم اثر حافظ و باباطاهر هستند و این قطعه را شجریان روی یکی از غزلهای مشهور حافظ خوانده است. ناصر فرهنگفر در این قطعه تنبک زده است.
خون جوانان وطن
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سروها خمیده
این تصنیف را عارف قزوینی سرود و ساخت و اولینبار توسط خود او اجرا شد. مثل «مرغ سحر» این یکی تصنیف را هم خوانندگان زیادی خواندهاند؛ اما مشهورترین اجرا همان کار محمدرضا شجریان است که سال ۱۳۵۱ با همکاری گروه شیدا و سرپرستی محمدرضا لطفی منتشر شد. در سالهای اول انقلاب با توجه به مضمونش بار دیگر با تنظیم دیگری از فرامرز پایور و با صدای شجریان و اجرای گروه پایور منتشر شد.
آن که هلاک من همی
آنکه هلاک من همی خواهد
و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش
این قطعه حاصل همکاری شجریان با مشکاتیان در آلبوم بیداد است. قطعات آلبوم بیداد که سال ۱۳۶۴ منتشر شد، در دو دستگاه همایون و شور ساخته شدهاند و اشعار از حافظ و سعدی هستند. محمدرضا لطفی در این آلبوم تار مینوازد، ناصر فرهنگفر تنبک، جمشید عندلیبی نی، ارسلان کامکار بربط و اردشیر کامکار کمانچه میزنند. تصنیف «هلاک من» در دستگاه همایون است.
عشق داند
عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
در دستگاه ابوعطا خوانده شده است. یک مقدمه سازی طولانی دارد. «عشق داند» در حقیقت یکی از قطعات کنسرت ابوعطا بود که سال ۱۳۵۹ در سفارت آلمان برگزار شد و سالها بعد به صورت رسمی سال ۱۳۷۶ به بازار آمد. اشعار آلبوم از حافظ، باباطاهر و عارف قزوینی است. این قطعه همکاری محمدرضا شجریان با محمدرضا لطفی است.
صبح است ساقیا
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
یکی از قطعات آلبوم «دستان» با صدای شجریان و آهنگسازی پرویز مشکاتیان و اجرای گروه عارف و اشعار سعدی و حافظ است که سال ۱۳۶۷ منتشر شد. قطعه مشهور دیگر این آلبوم «چکاد» است.
ساز خاموش
دل ز دستم رفت و جان هم
بی دل و جان چون کنم
این قطعه نوعی دیالوگ میان کمانچه و آواز است و در دسته تصنیفها قرار میگیرد، اما بخش ساز و آواز هم دارد. قطعه ساز خاموش از آلبومی به همین نام است که سال ۱۳۸۶ منتشر شد و در حقیقت بخش اول کنسرتی است که دو سال قبل از آن برگزار شده بود. جزو همکاریهای مثلث طلایی شجریان، حسین علیزاده و کیهان کلهر و اولین گامها برای همایون شجریان جوان که به عنوان نوازنده تنبک و همخوان با پدر در کنسرت حضور داشت. شعر از شفیعی کدکنی است.
قاصدک
قاصدک هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
قطعه قاصدک از آلبومی به همین نام است به آهنگسازی پرویز مشکاتیان که شجریان در دستگاه ماهور و دشتی خوانده است. آخرین همکاری محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان در این آلبوم صورت گرفت. شعر از مهدی اخوان ثالث است.
اشک مهتاب
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست
قطعه اشک مهتاب یکی از تصنیفهای آلبوم «خزان» و تنظیم فرامرز پایور است. این قطعه در مایه دشتی خوانده شده است. آهنگساز این قطعه حسن یوسفزمانی است.
فریاد
خانهام آتش گرفته است،
آتشی جان سوز
هر طرف میسوزد این آتش،
پردهها و فرشها را، تارشان با پود
ابتدای دهه هشتاد محمدرضا شجریان و حسین علیزاده با هم قطعه «فریاد» و چند قطعه دیگر را در یک کنسرت خارج از کشور اجرا کردند که سال ۱۳۸۲ آلبومش در ایران هم منتشر شد. کمانچه کار کیهان کلهر است و همایون شجریان هم تنبک زده. شعر از مهدی اخوان ثالث است. این آلبوم در دستگاه راست پنجگاه، شور و همایون اجرا شده است.