اما خوشتر تهمورس پورناظری در گفت و گویی اذعان کرد: منتظریم روزِ خاک سپاری شجریان، عزای عمومی اعلام شود و نگارنده نیز معتقد است روزِ میلادِ این هنرمندِ توانا باید در تقویمِ فرهنگی این سرزمین روزِ «موسیقی ایرانی» نامگذاری شود؛ چرا که خدماتِ بیشمارِ او شایسته چنین تقدیر و پاسداشتی است و تمامِ این خوشگویی ها بسته به میزانِ تلاش و همت مدیران فرهنگی دارد تا با پیگیریها و تلاشهایشان این مهم و خواسته اهلِ دل را به سرانجام برسانند؛ بلکه پاسخِ مهری باشد به مهرورزی همیشگی شجریان.
درآمد
اولِ مهرماه از جمله روزهایی است که کمتر علاقهمندی آن را فراموش میکند؛ چون زادروزِ استاد محمدرضا شجریان است؛ اما از امروز به بعد در تقویمِ هنردوستان، از هفدهمِ مهر ماه هم به عنوانِ تاریخِ مهمِ فرهنگی سرزمینِ ایران یاد میشود؛ روزی که به عقیده نگارنده آوازِ ایران جان به جان آفرین تسلیم کرد و کسی که با حنجره طلاییاش در نیمقرنِ اخیر، به آواز ایرانی چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی «وزانت» بخشید، برای همیشه خاموش شد؛ اما کارنامه هنریِ گهربارش برای همیشه به نزد صاحبانِ فرهنگ این سرزمین به یادگار میماند تا میراثِ ارزشمندی باشد برای فرزندانِ این سرزمین و چراغِ راهی باشد برای هنرآموزان و انس و الفتی باشد برای مردمانی که با نوای آشنای او در کنجِ خانههایشان گوشِ دل سپردهاند و شبهای ماهِ مبارکِ رمضان را با صدای او به سر بردهاند و گویی با صدای اوست که سفره پُر برکت افطارشان کامل میشود؛ و چقدر زیباست که قلب هنرمندی اینگونه در جان مردمانش همواره بتپد.اگر بخواهیم از کارنامه هنری شجریان یاد کنیم، نهتنها در این یادداشت چنین فرصتی فراهم نیست، بلکه در ابعاد بزرگتر نیز این مهم کاری ست سهل و ممتنع که از عهده هر صاحب قلمی بر نمیآید؛ اما از کارنامه هنریِ قطور و بلندش همین بس که با اطمینانِ خاطر میتوان گفت امروزِ آواز ایرانی، اعتبار و احترامش را در سرتاسر گیتی، به ویژه پس از انقلاب اسلامی و با خانهنشینی و بازنشستگی نابهنگامِ خیلِ عظیمی از هنرمندانِ پیش از انقلاب، مدیونِ زحماتِ شبانهروزی این گهر گرانقدر است؛ زیرا هنر آسمانیاش همواره در سایه تلاش، رنج و آموختههای نیم قـرن آوازهخوانی او بوده است. شجریان که فعالیت موسیقاییاش را با قرائت کلام الله مجید در شهرِ مشهد آغاز کرد، پس از چندی قدم به تنها رسانه ارتباط جمعی مشهد، یعنی رادیو مشهد، گذاشت و به تلاوت آیاتِ کلام الله مجید پرداخت و در کنارِ تلاوت به فراگیری سنتور نزد جلال اخباری پرداخت تا جنبه سازیِ موسیقیاش نیز قدرتمند به پیش برود.
شجریان از 1338 و با آغازِ برنامه «نغمههای دل» در رادیو مشهد به سلکِ آوازخوانی بهصورت حرفهای پیوست و به عنوانِ خواننده مشغول به اجرا شد و پس از هشت سال فعالیت به واسطه اشتغالِ آموزگاری در وزارت آموزش و پرورش در 1346 به تهران انتقال یافت. در این ایام بود که با استاد احمد عبادی آشنا شد و به واسطه حضورش در کلاسهای آوازِ اسماعیل مهرتاش در جامعه باربد و آشناییاش با احمد عبادی در آزمونِ خوانندگی در رادیو ایران شرکت کرد، اما با رأی شورای موسیقی رادیو با بهانههای واهی مردود شد تا احمد عبادی حق پدری را برای او تمام کند و بدونِ در نظر گرفتنِ رأی شورای موسیقی به همراهِ او به دیدارِ داود پیرنیا، مؤسس برنامه گلها، برود و از او بخواهد تا از صدای شجریان در مجموعه برنامههای گلها بهرهمند شود و داود پیرنیا که به شناختِ دقیق و تخصص عبادی ایمان داشت، پس از کمی گفتوگو با او مجاب شد تا از صدای او با نامِ مستعارِ «سیاوش بیدکانی» در برنامه شماره 216 برگ سبز بهرهمند شود و از آنجا او را به جامعه هنری معرفی کند تا برگِ زرینِ دیگری در تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین به ثبت برسد.
شجریان در طولِ 11 سال فعالیتِ مداوم در رادیو و تلویزیون ملی ایران با شروع درگیریهای انقلابی در شهریور ماهِ 1357 از این رسانه به همراهِ هوشنگ ابتهاج، محمد رضا لطفی و گروهِ شیدا و عارف استعفا داد و تا آخرین لحظه به صورتِ شخصی به ادامه فعالیتهایش پرداخت و از این رهگذر 59 آلبوم رسمی منتشر کرد و بیش از هزار آوازِ غیر رسمی و به صورتِ خصوصی از خود به یادگار گذاشت تا فرزندانِ این سرزمین از گنجینه ارزشمندی بهرهمند شوند.
فرود
استاد شجریان که همواره در عمر 80 سالهاش با فروتنی و وارستگی، ارزشهای موسیقایی ایران و جایگاه بزرگانِ این هنر را پاس میداشت و برای رشد و تعالی آن از هیچ تلاشی مضایقه نمیکرد و همواره در جهتِ اعتلایِ موسیقی ایرانی گام برمیداشت و حاصلش هم در آثار او امری مشهود و مشخص است؛ بالاخره در عصرگاهِ روزِ هفدهم مهر ماهِ 1399 پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان به دیدار معشوق شتافت.
نامِ او همواره در اذهان جاری و ساری و راهِ او همواره پُر رهرو باد.