چراکه ورزش زنان در یک بعد با محرومیتهای اجتماعی همراه بوده و در بعد دیگر شأنیت ورزشکاران قهرمانی است که هیچگاه بهصورت شایسته از آن تقدیر به عمل نیامده است. ابتدا در فرض مطروحه اینگونه است که هنوز بانوان ایرانی محدودیتهای زیادی برای ورزشکردن دارند. از فضای تمرینی و زمان تمرین گرفته تا نگاههای غلط اجتماعی و محدودیتهای جنسیتی. این را نمیشود پنهان کرد که اگر یک بانوی ایرانی اگر در فضای باز، در پارکها یا پیستهای ورزشی به تمرین مشغول باشد، مصونیت و امنیت روانی او تضمینشده نیست. گاه با برخوردهای نامتعارف روبهرو است و اغلب استدلال و دلیل امر را فراهم کردن امنیت برای خود بانوان اذعان میکنند. بانوی ایرانی اگر قصد تمرین در باشگاه بدنسازی یا باشگاه ورزشی اعم از رزمی یا سایر را داشته باشد، تمام زمان او محدود به ساعت مشخصی است و آن ساعت در بهترین حالت ممکن طبق دستورالعمل هیئتها تا 17 یا 13 خواهد بود و برای مصون ماندن از دیدگاههای اجتماعی بانوی ایرانی حق تمرین در ساعات غروب و شب را نخواهد داشت.
بانوی ایرانی سلامت خود را با کدام امنیت روانی معاوضه کند؟ سلامت جسمی را که باید با زحمت و هزینه خود فرد به دست آید با کدام امکانات سادهتر و سهلتر کردهایم؟و اما بعد دیگر محدودیت بانوان ورزشکار، منع از اشتغال به برخی ورزشهای قهرمانی است. ورزشهایی مثل بوکس، صخرهنوردی، شنا و ژیمناستیک در یکسو با نبود در برخی شهرها و در سوی دیگر عدم مجوز برای تصدی و فعالیت در ورزش قهرمانی است. بانوی ورزشکار ایرانی حتی اگر بهترین بوکسور هم باشد، به مسابقات برونمرزی اعزام نمیشود. ورزشکارانی که حتی اگر سالها تمرین و ممارست را سپری کرده باشند، بهصورت رسمی نمیتوانند توانمندیهای خویش را به منصه ظهور بگذارند. امید که مسئولان لوازم و شرایط و امکانات ورزش آماتور و قهرمانی را برای بانوان هموار سازند.