مترجمی که ماهیت ادبیات را می‌شناسد

آشنایی من با جناب دکتر اخوت از دانشگاه اصفهان آغاز شد، زمانی که تازه از آمریکا بازگشته بودم و در دانشکده زبان‌های خارجی ادبیات انگلیسی تدریس می‌کردم. از پیشینه ادبی ایشان اطلاعی نداشتم، ولی در گفت‌وگوهای خصوصی بین خودمان به عنوان دو همکار متوجه علاقه ایشان به ادبیات و کار ترجمه و البته بعدها، از حضور مستمرشان در حلقه نویسندگان جُنگ اصفهان با زنده‌یاد گلشیری و جمع نویسندگان جوانی که در آن فعال بودند، آگاه شدم. با اینکه در مرکز زبان‌آموزی دانشگاه اصفهان مشغول تدریس بودند و بعدها به مرکز زبان آموزی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان منتقل شده و ادامه خدمتشان در آنجا سپری شد، گرایش شدید ایشان به ترجمه آثار ادبی کلاسیک و به‌ویژه آثار ویلیام فاکنر و بورخس که زبانی دشوار برای ترجمه دارند، مرا علاقه‌مند به خوانش کارهای ایشان کرد.

تاریخ انتشار: 08:45 - یکشنبه 1399/08/11
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه

 در آستانه تأسیس مجله زنده‌رود، جلساتی با دست‌اندرکاران مجله و چند مورد همکاری در ارائه مقالات ادبی داشتم. کل مطالب ادبی بیشتر زیر نظر ایشان تنظیم می‌شد. ازآنجا که رمان‌ها را خود ترجیح می‌دادم به انگلیسی بخوانم، کمتر ترجمه رمان‌ها را می‌خواندم. اما با مطالعه یکی دو ترجمه ایشان، تحت تأثیر سلاست زبان و وفاداری به زبان اصلی متن قرار گرفتم. درآن زمان هنوز مترجمان بزرگی بودند و هنوز هر ترجمه‌ای با مترجمان نوقلم وارد بازار نمی‌شد. ولی بِحق، کارهای ایشان با کار های مترجمان مشهور و مطرح آن زمان رقابت می‌کرد. درادامه آشنایی، ایشان مجموعه ارزشمند،The Writer at Work به من معرفی کردند که خیلی برایم جذاب و مفید بود. این و مطالعات دیگر ایشان نشان می‌داد که دکتر اخوت برای ترجمه آثار به پژوهش و مطالعه در مورد اثر می‌پردازد و با ماهیت ادبیات آشناست و مانند بسیاری نبود که از راه ترجمه با ادبیات آشنا شده و حتی به کارنقادی آثار نیز می‌پرداخت.
مجموعه «برادران جمالزاده» که جایزه ادبی اصفهان را از آن خود کرد، نشان از تسلط او بر داستان و زبان داستان، جدا از ترجمه دارد. استفاده درست و زیبا از لحن در این اثر، نشانگر این بود که وی فقط قصد انتقال موضوع را به خواننده ندارد، بلکه تجربه و احساس شخصیت‌ها را به زیبایی به خواننده القا می‌کند.
«تا روشنایی بنویس» را که شروع کردم، دیگر دلم نمی‌خواست آن را کنار بگذارم. من که خود به خواندن و نوشتن اعتیاد پیدا کرده و نمی‌توانستم از نوشتن باز ایستم، به‌رغم فقدان چشم‌اندازی از آینده کار و واکنش مخاطبان و به‌رغم فقدان هرگونه منفعت مالی به لطف ناشران بی‌مهر، دقیقا احساس می‌کردم چه جذاب و مؤثر رنج نوشتن و بیم و امیدهای یک نویسنده را ایشان با تمام سلول‌های خود درک کرده و به خواننده منتقل می‌سازد. عشق نویسنده به ماشین تحریرش و میز و عینک و ابزار کارش که دنیای او را می‌سازد، کاملا ترجمان عشق خودم به ابزار کارم و نوشتن بود: نوشتن از ظلمات شب تا روشنایی روز و چه دلنشین بود گزینش عنوان با معنایی دوگانه مبنی بر الهام و بینشی که کار نویسندگی به نویسنده عطا می‌کند. برای نیل به معرفت و جهان‌بینی و درک جهان هستی و خلاصه «روشنایی» باید همچنان نوشت. کاری که اخوت و بسیاری ازعاشقان ادب می‌کنند. زبان صمیمی و صادقانه اخوت در این کتاب، دقیقا حس مشترک او و خواننده‌ای با تجربه مشابه را دوچندان دلنشین می‌کند.
با توجه به ضعف منابع نقد ادبی در ایران و سیل رهیافت‌های نقد ادبی مدرنیستی و پسامدرنیستی، «دستورزبان داستان» کاری که صرفا مبتنی برنقد و رهیافت‌های پیچیده نقد ادبی بود، راهنمای بسیار ارزشمندی برای دانشجویانی شد که علاقه‌مند به کاربرد این رهیافت‌های مهم در تحلیل آثار داستانی معاصر و حتی کلاسیک ایرانی بودند، ولی شناختی از آن‌ها نداشتند. البته آثاری ازاین دست به چاپ می‌رسید، ولی دانشجویان زبان ایشان را در ترجمه و تألیف مطالب قابل درک‌تر و راهگشاتر می‌دیدند. این کتاب نیز حاصل کار پژوهشی و دقت در انتقال مفاهیم ظریف و دشوار نقد ادبی، به‌ویژه در داستان بود. دانش او دراین زمینه، بدیهی است که تا چه حد در داستان‌نویسی و ترجمه او از داستان، مؤثر و کارگشا بوده است.
کار با ارزش دیگر اخوت، گامی بود که درخاطره نویسی به عنوان یک ژانرادبی برداشت ودراثرش، شواهد متعددی از نویسندگان بزرگ جهان می‌آورد که یادداشت‌های آنان بر تکه کاغذهای بی‌مقدار بعدها به شاهکارهای جهانی تبدیل شد. او تمایزی میان خاطرات صرف و خاطره‌نویسی به عنوان یک ژانرادبی قائل می‌شود. اخیرا که تجربه خوانش ده‌ها کتاب را داشتم، آثاری بودند که بنا بود مبتنی بر خاطرات نویسنده باشد، ولی احساس می‌کردم دارم صفحه حوادث روزنامه را می‌خوانم. گویی نویسنده فقط قصد انتقال اطلاعات را داشته و به این جهت، متن بی‌روح و سرد بود و از جذابیت داستانی تهی. درست است که خاطره‌نویسی می‌تواند نشانگر حوادث تاریخی در زمان وقوع آن‌ها باشد ولی عینیت‌دادن به رخدادها، تجسم صحنه‌ها، به طوری که خواننده بتواند خود را در آن موقعیت بیابد و با پوست و گوشت خود آن‌ها را لمس کند، یک چیز است و گزارش ماوقع، چیز دیگر. انتقال احساس و عواطف ناشی از رخدادها، به طوری که تجربه شخصیت به تجربه خواننده تبدیل شود می‌تواند به خاطره همان جذابیت داستان تخیلی را دهد. این تمایزی است که دکتر اخوت در«نقش‌هایی به یاد» قائل می‌شود. مسلما سخن درباره موفقیت‌های ادبی دکتر اخوت بسیار است. ولی آن ویژگی که امروزه کیمیاست، آزادگی، تواضع و احتراز از حاشیه‌هاست که احمد اخوت نماد این ویژگی‌هاست. وی درهرجمع ومراسمی برای کسب شهرت شرکت نمی‌کند. در صورت مراجعه علاقه‌مندان، هرگونه بتواند با مهربانی از آن‌ها استقبال می‌کند؛ اوهمواره الگویی والامنش و شایسته برای آنانی بوده است که او را از نزدیک می‌شناسند. با آرزوی سلامتی برای ایشان آرزو می‌کنم سایه او برسرادبیات این کشور و به‌ویژه اصفهان مستدام باد و قلمش همچنان روان!

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط