تسخیر سفارت باید در فضای 40 سال پیش تفسیر شود

می‌گوید به واسطه تسلطش بر زبان انگلیسی در حلقه تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در آمد و مسئولیت ترجمه اسناد سفارت بر عهده او و دیگر دوستانش قرار گرفت. او 40سال پیش به همراه دیگر هم‌کلاسی‌هایش که نام خود را «دانشجویان پیرو خط امام» گذاشته بودند برای نشان دادن اعتراض خود به آمریکا مبنی بر پناه دادن شاه مخلوع ایران وارد سفارتخانه این کشور در تهران شدند و هرگز تصور نمی‌کردند 444روز در آنجا بمانند و اقدام اعتراضی‌شان از سوی بنیان‌گذار انقلاب، به انقلاب دوم مردم ایران تعبیر شود و برای 40 سال آینده روابط ایران و آمریکا متأثر از این اقدام دانشجویی دستخوش چنین تحولات عظیمی شود.

تاریخ انتشار: 09:13 - دوشنبه 1399/08/12
مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه

دکتر فروز رجایی‌فر یکی از اثرگذارترین دختران تسخیرکننده لانه جاسوسی آمریکا بود که اکنون در میان‌سالی نیز همچنان بر پیرو خط امام(ره) بودن تأکید می‌کند و معتقد است که ماجرای تسخیر سفارت باید از نگاه نسل انقلابی سال 58 تفسیر شود و می‌گوید این حرکت متعلق به دانشجویان نبود و یک ملت از سیاست‌های مداخله جویانه آمریکا به ستوه آمده بودند و از تسخیر حمایت می‌کردند. مشروح گفت‌وگو با فروز رجایی‌فر را می‌خوانید.

اولین حضورتان در عرصه سیاست بعد از انقلاب در کجا بود؟ آیا تعلق تشکیلاتی داشتید؟

بعد از پیروزی انقلاب که از آمریکا برگشتم، به جهت ارتباطی که با انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا داشتم و مرحوم دکتریزدی را می‌شناختم، زمانی که ایشان نماینده حضرت امام(ره) در روزنامه کیهان شدند، من هم وارد مجموعه کیهان و در بخش خبر خارجی روزنامه مشغول شدم؛ معمولا چهار صبح خبرهای مهم را از تلکس خبرگزاری‌ها می‌گرفتم و تا حدود شش صبح ترجمه می‌کردم و تحویل می‌دادم. به اقتضای شرایط انقلابی، هم‌زمان با خواهران دیگر مثل خانم‌رهنورد در مجله زن‌روز از مؤسسه کیهان و نیز مجله راه‌زینب(س) از مؤسسه اطلاعات و یک مقدار هم در نشریات دیگر مانند سروش ( تماشای سابق ) متعلق به صدا و سیما که آقای پرویزخرسند آنجا بود، مشغول بودم. البته هرگز تعلق تشکیلاتی نداشتم و هنوز هم ندارم.

چگونه به جریان تسخیر سفارت دعوت شدید؟ از روز اول حضور داشتید یا بعدا پیوستید؟

من از ابتدا حضور داشتم. شب قبل از تسخیر یکی از هم‌کلاسی‌های دانشکده به منزل ما زنگ زد و گفت که فردا شش صبح در دانشکده باشید. قرار بود آن روز کلاس‌ها تعطیل باشد و دانشجویان دانشگاه‌ها در مراسم بزرگداشت دانش‌آموزان شهید سال گذشته در دانشگاه تهران شرکت کنند. به نظرم چون دوستان در پلی‌تکنیک تصور داشتند که زبان انگلیسی بنده بد نیست، مرا دعوت کردند؛ اما نگفتند که برنامه چیست و سفارش شد این خبر به بیرون منتقل نشود. شاید نگران بودند که اگر تعلق تشکیلاتی داشته باشم، خبر به نهضت آزادی برسد! که البته این طور نبود و در هر حال سه روز اول کارهای ترجمه مصاحبه‌ها و بیانیه‌ها را انجام می‌دادم تا خانم دکتر ابتکار و مرحوم شیخ‌الاسلام هم دعوت شدند.

آیا برای مراقبت از گروگان‌ها در سفارت آموزش مسلحانه دیدید؟

بله؛ آموزش نظامی داشتیم. البته اول انقلاب فعالیت‌هایی در سطح باز و بسته و تمیزکردن اسلحه و روغن‌کاری و شناخت انواع سلاح رایج بود. وقتی در لانه بودیم به ضرورت استفاده از سلاح در حین پاسداری از محوطه و گروگان‌ها، آموزش نظامی مناسبی دیدیم. البته کلاس‌های تئوریک در محل لانه و آموزش‌های میدانی دانشجویان در دو زمان برگزار شد. گروه ما به مرزن‌آباد اعزام شد.

آموزش شما با سپاه بود؟

به نظرم بیشتر ارتش دخیل بود. سردار شهید حسین شهرام‌فر و آقای نوری از تیپ نوهد ما را آموزش دادند و دانشجویانی هم که سربازی رفته بودند یا سابقه ورزش رزمی داشتند در آموزش مشارکت می‌کردند؛ ولی این دو نفر گمان می‌کنم که هر دو ارتشی بودند و مرزن‌آباد هم در اختیار ارتش بود.

از بیرون سفارت جریان یا شخصی در روند کارها دخالت یا تأثیر داشت؟

دانشجویان برای حفظ استقلال و اثبات هویت خود خیلی سختگیر بودند. این فکر حاکم بود که این یک جریان کاملا مستقل است؛ مگر اینکه پیامی از امام(ره) بیاید یا به طریقی از سوی آقای موسوی‌خوئینی‌ها پیشنهادی در جمع مطرح و بحث شود که مثلا دیدار صلیب سرخ یا نماینده سازمان ملل با گروگان‌ها انجام بشود یا نه. به هرحال  خیلی حساسیت بود که از بیرون دخالتی انجام نگیرد و وابستگی فقط با حضرت امام(ره) و خط ایشان باشد. تصمیمات نهایی هم از سوی شورایی مرکب از نمایندگان دانشگاه‌های حاضر اتخاذ می‌شد. یک شورای کمکی هم بود که مسئولان بخش‌های مختلف مثل اسناد و عملیات و… در آن حضور داشتند.

گویا اشغال بدون اطلاع حضرت امام (ره) انجام شد. چرا امام نباید از تسخیر سفارت مطلع می‌شدند؟

نباید حضرت امام(ره) مطلع می‌شدند، چون در بدو اجرا این حرکت فقط یک تصمیم دانشجویی در حد یک فعالیت دانشجویی بود. گرچه فضای سیاسی امروز با آن موقع متفاوت است، لیکن فرضا امروز رهبری بیاناتی درباره سبک زندگی دارند. بالاخره یک رشته فعالیت دانشجویی در راستای این خواسته شکل می‌گیرد که لازم نیست قبل از اجرا به اطلاع ایشان رسانده و کسب تکلیف شود. آن موقع، به‌خصوص بعد از دیدار هیئتی از دولت موقت با معاون امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا در الجزایر که بعد از سفر شاه به آمریکا انجام و موجب خشم مردم شده بود، امام نوک حمله را به سوی آمریکا برده و مکرر مثل این موارد می‌فرمودند که «امید من به جوان‌ها بود»؛ یا «بر دانشجویان و طلاب علوم دینی واجب است که به منافع آمریکا ضربه بزنند و خواستار استرداد شاه شوند که به بهانه بیماری به آمریکا برده شده». بر این اساس دانشجویان فکر کردند که ما در لبیک به مطالبه و خط مشی ترسیمی امام(ره)، در فضای سفارت آمریکا یک تحصن چند‌ساعته داشته باشیم و مسئله استرداد شاه را مطرح کنیم. اصلا هم این تصور را نداشتند که ماجرا 444 روز طول بکشد! یا 40 سال بعدش نیز هنوز بر سرنوشت ملت ایران اثرگذار باشد! قصد آن‌ها فقط طرح تقاضای استرداد شاه بود و باید به سفارت آمریکا می‌رفتند، چون شاه را آمریکا پناه داده بود. همچنین این اقدام به جهت سیاسی کاملا ارزش خبری داشت و موجب حضور فوری خبرنگاران جهانی و قرار‌گرفتن خواسته ما در کانون توجه جهانی می‌شد. البته دانشجویان مسلح نبودند. وقت ورود با مشاهده مقاومت عجیب آن‌ها برای از بین بردن اسناد و تشکیلات شنود و جاسوسی، تصمیم بر این شد که عجالتا با دستگیری آن‌ها برای چند ساعت مستقر شویم و اگر حرکتمان مورد تأیید قرار گرفت، در همان مدت کوتاه خواسته‌ها اعلام شود. اما وقتی خبر به امام(ره) رسید، ایشان به شدت تأیید و حمایت فرمودند و ما در سفارت آمریکا ماندنی شدیم. بر مبنای طرح اولیه و اندازه دانشجویی عملیات، نیازی نبود از امام کسب اجازه شود. پیش‌بینی نیز این بود که چند ساعت بمانیم و اگر همراهی شد، حداکثر دو روز در آنجا باشیم تا پیام ملت ایران مبنی بر درخواست استرداد شاه به جهان برسد. اگر هم قبلا به اطلاع امام می‌رسید شرایط امام اجازه نمی‌داد که این حرکت را تأیید کنند. نام برگزیده ما هم «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» بود که اگر امام(ره) تأیید فرمودند، چند ساعت بمانیم و اگر نهی و برخورد کردند با تبعیت کامل خارج شویم. اما حمایت حضرت امام موجب تأییدات پرشور ملت شد و از آن لحظه به بعد این اتفاق از سطح دانشجویی خود خارج و جایگاهی ملی گرفت و از سوی رهبر و ملت ایران دانشجویان مأمور شدند که گروگان‌ها را تا تعیین تکلیف نهایی مراقبت کنند.

البته بعضی عقیده دارند که حضرت امام (ره) ناچار و مجبور شدند که با این حرکت همراهی کنند.

این حرف از نشناختن امام و نوعی وهن ایشان است. امام(ره) در رهبری انقلاب با کسی رودربایستی نداشتند و اگر مخالف بودند بدون لحظه‌ای تردید اعلام می‌کردند. اما ایشان پیام دادند که جای خوبی را گرفتید و نگه دارید و در کمتر از 24‌ساعت علنا تأیید و حمایت کردند. در حد اینکه انقلاب را با نهضت بعثت حضرت رسول(ص) مقایسه کردند و بعد فرمودند که «در ایران دوباره انقلاب است؛ انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول»! یعنی بزرگ‌تر از بعثت! کسی که این حرف را می‌زند یا امام را نشناخته یا می‌خواهد تاریخ را تحریف کند. کسانی که در تأیید امام(ره) بر تسخیر سفارت ابهام دارند، بیانات ایشان را با روش علمی تحلیل محتوا و شمارش کلمات و شدت و ضعف آن‌ها ارزیابی کنند که آیا تا انتها تأیید و حمایت همه جانبه و دائمی و رضایت‌خاطر داشتند یا زمانی هم سرزنش و ابراز پشیمانی کردند؟ نمی‌شود یک مدعی حزب اللهی بگوید این حرکت کار آمریکا یا شوروی بود و امام مجبور شدند یا موج‌سواری کردند؛ یعنی حاضر باشد انقلاب دوم را کار آمریکا و شأن امام را مجبور و موج‌سوار بداند، از حرص اصلاح‌طلب‌شدن بعضی چهره‌های دست‌اندرکار این قضیه! نمی‌شود که با نگاه غیرعلمی و متأثر از جنگ قدرت بگویند امام مخالف بود و مجبور! واقعا با چه اهرمی می‌شد آن هم برای سال‌ها و با آن الفاظ بزرگ، امام را مجبور به حمایت کرد؟

خب! برویم سر اسناد موجود در سفارت آمریکا! آیا اسناد گزینشی منتشر می‌شد؟

من درباره نحوه انتشار اسناد اطلاعی ندارم؛ ما چند مترجم بودیم که اسناد را ترجمه می‌کردیم و به مسئول بخش اسناد می‌دادیم و آن‌ها به شورای هماهنگی می‌رساندند. حتما سیاستی در انتشار وجود داشته؛ ولی اعضای شورای اصلی باید پاسخ دهند. جهت توضیح، هر یک از ما ممکن بود در روز ده سند ترجمه کند و هر یک فقط اسناد خود را می‌دید و از بقیه اسناد مطلع نبود، پس مرجعی برای مقایسه اهمیت یا اولویت آن‌ها نداشت. مثلا درباره مرحوم امیرانتظام، واقعا بنده از اینکه قرار است با ایشان برخورد شود و چگونگی آن اطلاعی نداشتم. شاید برخی با ابتکار خودشان این مسیر را پیش رفتند و احساس می‌کردند که به انقلاب خدمت می‌کنند.

بازجویی عبدی از امیرانتظام صحت دارد؟

مطلع نیستم. از خود ایشان سؤال بفرمایید.

داستان حضور و اخراج عباس زریباف از سفارت چیست؟

در آن زمان او را نمی‌شناختم. دلیلی هم نداشت که بشناسم. بعضی برادران دانشجوی پلی‌تکنیک را که هم‌کلاسی بودیم و از دانشگاه‌های دیگر اعضای شورا را می‌شناختم چون نماینده دانشجویان بودند؛ ولی یکی مثل زریباف را نمی‌شناختم. البته زمانی شنیدم که یک دانشجوی مشکوک به هواداری از مجاهدین از سفارت اخراج شده و او را داخل آمبولانسی کرده و از سفارت بیرون انداخته‌اند.

زریباف در سال 58 از سفارت به جرم هواداری از مجاهدین اخراج می‌شود و بعد از آن در بخش شنود سپاه مشغول می‌شود؛ چرا؟

نمی‌دانم. شاید تصور می‌شد که به علت تنگ‌نظری او را بیرون کرده‌اند. ولی دانشجویان خط امام(ره) این برداشت را داشتند که زریباف تعلقی دارد و به دلیل حساسیت به نفوذ جریان‌های بیرون که در ابتدا اشاره شد، اخراج شد. اما در جای دیگر این طور نبوده و متأسفانه خط نفوذ جایی اثر می‌کند که به آن اعتماد می‌شود. یعنی اعتماد بیجا؛ به‌خصوص به شعارها و اداهای انقلابی. اخیرا رهبری خوب فرمودند: انقلابی‌نماها!

سفارت آمریکا تسخیر شد و سال 63 مک فارلین به ایران آمد و با آمریکا مذاکره مستقیمی انجام گرفت. دیگر بسته بودن سفارت آمریکا چه معنایی داشت؟

کل ماجرای مک‌فارلین در سال 65 است؛ یعنی هفت سال بعد از تسخیر سفارت. در آمریکا بر اثر تحولاتی به‌نظرشان می‌رسد که در رفع گرفتاری‌هایشان در لبنان، ایران بتواند نفوذ و اثر داشته باشد. از طرف دیگر ما نیز به دلیل آمریکایی‌بودن بیشتر تسلیحات ایران، نیاز به پشتیبانی و قطعات یدکی داشتیم. مثلا موشک‌انداز داشتیم و موشکش را نداشتیم و راهی برای تهیه آن نبود. از قضا آن‌ها تماس می‌گیرند که شما مسئله گروگان‌های ما را در لبنان حل کنید، ما هم برای تأمین نیازهای شما اقدام می‌کنیم. این رابطه که عواقب سنگینی هم پیدا کرد، در هر دو کشور علنی نشد؛ چون با واکنش منفی افکار عمومی مواجه می‌شد. افکار عمومی ملت ایران، انقلابی و درگیر جنگی که آمریکا را مقصر می‌داند و افکار عمومی آمریکایی زخم‌خورده از واقعه گروگان‌گیری و شکستن هیمنه‌اش در جهان.

ما بارها به هر دلیلی با آمریکا پای میز مذاکره نشسته‌ایم؛ چرا این روال از طریق سفارت‌خانه‌ها انجام نمی‌گیرد؟

در نحوه عملکرد مدیران کشور نظر ما چه جایی دارد؟! متأسفانه این شیوه باب شده که شفافیت مالی و سیاسی و قانونی و… وجود نداشته باشد. اگر در سال 65 و در اوج جنگ، افشای ماجرای مک‌فارلین خطر داشت و مصلحت نبود، چرا این مصلحت‌انگاری ادامه پیدا کرد و قالب همیشگی مواجهه با مردم شد؟! من از سال 92 و بعد از اذن مذاکره، کمتر مصاحبه کرده‌ام و تقریبا در هیچ جمع دانشگاهی حاضر نشده‌ام. در آن زمان ما معتقد بودیم که نظام مخالف مذاکره با آمریکا در مسائل ایران است و اصولا مذاکره را ممنوع کرده است. اما بعد شنیدیم که قبل از آن سال مذاکره توسط بعضی افراد و در کشورهای همسایه در جریان بوده است. این برای ما شکست اخلاقی و اعتبار است و برای کل نظام به عنوان یک واحد سیاسی اسلام‌گرا شکست است! شما از یک طرف قسم می‌خورید که رهبری فرموده مذاکره ممنوع است و از سویی دیگر مذاکره در جریان است! به نظر حقیر این مخفی‌کاری، قابل مقایسه با ماجرای سال 65 نیست و در واقع بی‌اعتنایی به جایگاه ملت و دغدغه‌ها و مشقات روزمره مردم است. بگذارید بی‌پروا نظر خود را بگویم.  چک سفید‌امضا از مردم داریم که مردم چون اسلام را می‌خواهند، باید ما را هم بخواهند؛ در نتیجه می‌شود آن‌ها را نادیده گرفت و به آرایشان اهمیت نداد. در علوم سیاسی دولت رانتی به دولتی گفته می‌شودکه در درآمد متکی به مردم نیست و به این جهت به مردم پاسخ‌گو هم نیست و مستقل از ملت خود رفتار و به اقتدارگرایی میل می‌کند. ما از پیش در اتکای حاکمیت به درآمد نفتی مصداق دولت رانتی بودیم؛ لیکن نظام ما به طور مضاعف رانتی شده و در کنار رانتی‌بودن منبع درآمد، از رانت اسلام هم بهره‌برداری می‌کند. چون مردم به دین خدا متعهدند، پس باید به من هم متعهد باشند و جای کافی و وافی دارد که مطالبات و دیدگاهشان نادیده گرفته شود!

شما سفارت را در اعتراض به حضور شاه در آمریکا تسخیر کردید، اما شاه در میانه تسخیر از دنیا رفت ولی هنوز تسخیر سفارت ادامه داشت؛ چرا؟

شاه قبل از مرگ از آمریکا خارج شده بود. اما پس از روز اول، دیگر ما در آنجا نبودیم؛ بلکه ملت و نظام و امام(ره) آنجا بود. سهم دانشجویی و ملی این واقعه تاریخی باید برای نسل امروز تفکیک و تبیین شود. ما بعد از حمایت حضرت امام و ملت ایران، فقط مأمور نگهداری گروگان‌ها بودیم و در هیچ مرحله تصمیم‌گیر نبودیم. وقتی قانون اساسی تصویب شد، امام(ره) به مجلسی که هنوز روی کاغذ بود اختیار دادند که مشکل گروگان‌ها را حل کند. نامه‌هایی از کارتر خطاب به مقامات و مجلس اول هست که تقاضا کرده آزادسازی گروگان‌ها را زودتر در دستور جلسه قرار دهند. خلاصه امر نگاه‌داری یا آزادسازی گروگان‌ها دست دانشجویان نبود. ما به خواست مردم ایران پای این کار ایستادیم. نسلی این تصمیم را گرفت و البته امروز نسل دیگری معترض است؛ اما خوب است جوان‌ها بدانند که این حرکت ناشی از اراده کل ملت ایران بود!

آیا دانشجویان به اهداف خود در تسخیر سفارت رسیدند؟

اگر هدف قطعی آمریکا از دخالت در حاکمیت ایران بوده، بلی؛ می‌شود اطمینان داد که به این هدف رسیده‌ایم. گرچه نباید از جریان نفوذ غافل شویم. اما امروز شاهدیم که آن دانشجویان انقلابی محبوب که سال‌های طولانی مورد تکریم بودند، صراحتا طعن و لعن می‌شوند! این حملات تند در واقع ریشه در شرایط بغرنج امروز دارد. لذا ابتدا تقاضای من این است که این مسئله را در فضای 40 سال پیش و ناشی از یک اراده ملی ببینیم؛ نه یک حرکت دانشجویی. دوم اینکه ما وقتی آن قدر قوی شدیم که آمریکا را از ایران بیرون و دستش را از دخالت در کشور قطع کردیم، نباید بگذاریم که با اثرگذاری بر سرنوشت ما از راه دور، به توفیقاتی برسد که دلخواه ما و به صلاح ما نیست و امروز و آینده ایران و اسلام سیاسی به خطر بیفتد. در نقل آقای رفیقدوست از امام(ره) درباره مکان لانه جاسوسی، پیداست که افق نگاه امام این نبود که رابطه با آمریکا هرگز اتفاق نمی‌افتد. من در سیاست فعال نیستم و فقط به شکل نظری بحث می‌کنم که بهتر بود بعد از 40 سال این مسئله به روال بهتری افتاده باشد که تبعات منفی آن به نفع ملت ایران مهار شود. اینکه ما استقلال را حفظ کنیم و از دخالت آمریکا در فضای سیاسی داخلی ضربه نخوریم، عالی است؛ اما این که همان ضربه را از بیرون بخوریم، اصلا مطلوب نیست.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط