بقعه ستی فاطمه یکی از امامزادگان اصفهان است. در زمان خود جایگاه و احترام خاصی داشته است و هنوز هم بسیاری از مردم برای رفع حاجات خود بدان رجوع میکنند. جنبه تقدس آن به یک سو، میرسیم به جنبه تاریخی آن که کمی آن سوتر سنگ قبرهای کودکان نمایان است. شعری در زیر گنبد بنا نوشتهاند که عبارت است از: «به عهد دولت شاهزمان فتحعلی/ که بنده در او هست پادشاه مثال …/ بنا نهاد بنایی رفیع و مستحکم/ در اصفهان که مبادش زحادثات وبال/ برای فاطمه بضعه امام انام/ امام هفتم منظور قادر متعال…»
سرنوشت محزون شاهزادگان صفوی
سنگقبرهایی که در آن اطراف هستند جنبه دیگری از اهمیت بقعه را بر ما آشکار میکنند. آنجا «بقعه شاهزادگان صفوی» است. اتاقکی است چسبیده به بنای اصلی که گنبد سبزرنگ کوچکی بر فراز آن قرار دارد. فعلا درب آن بسته است و از لابهلای دیوار که بنگرید گویا حالت انباری را پیدا کرده است. سه سنگ قبر از بیرون پیداست. این سه سنگ قبر صفوی که یادگار کشتار کودکان و نوجوانانی است از خاندان سلطنت، نشان از نبرد قدرت در خاندان صفوی دارد. نبردی خونین آن هم فقط یک نسل پس از شاهعباس کبیر که بزرگترین پادشاه این سلسله بود. بدین ترتیب، میفهمیم که چرا این سلسله با آن همه شکوه و استحکام، به یکباره یک قرن بعد فرو ریخت. ماجرا از این قرار بود که شخصی به نام عیسیخان، به مقام قورچیباشی دربار شاهعباس صفوی نایل شد. مقام قورچیگری در دوره صفویه از افتخارات بزرگ محسوب میشد، چرا که قورچیها مسئول حراست و خدمات شخصی پادشاه بودند. یعنی این طبقه قراولان مخصوص مأمور حفظ جان شاه و نگهبانی از کاخهای سلطنتی بودند. رئیس طبقه قورچیان «قورچیباشی» نام داشت و مقام او از مقامات بسیار بزرگ لشکری و درباری بود و این منصب معمولا به یکی از سران نامی طوایف قزلباش سپرده میشد و شاهعباسکبیر این مقام را از سال 1023 به داماد خویش عیسیخان داد. چنان که در تواریخ آمده است، شاهعباس شش دختر داشت که زبیده بیگم را به عیسیخان داد و عیسیخان هم نسب از شیخجنید یعنی جد چهارم شاهعباس میرساند. شاهعباس مُرد و از جمله کارهای جبرانناپذیری که کرد، آن بود که پسر بزرگ خود محمد باقر را به توهم توطئه از جان شیرین محروم کرد. پس به ناچار، سلطنت به نوه او سام میرزا رسید. او پس از رسیدن به سلطنت، خود را «شاهصفی» نامید و چهارده سال حکمرانی کرد، اما نام خوبی در این سلسله از خویش برجای ننهاد، چرا که در سال سوم سلطنت خویش دستور داد تمام شاهزادگان صفوی و خویشاوندان خود را از برادر و پسر عمو و نوههای دختری شاهعباس، همگی را یا کور کردند یا کشتند. این پادشاه خونریز نهتنها بر امامقلیخان، سپه سالار ارتش خود و استاندار فارس که مردی کریم و سلحشور بود، ابقا نکرد، بلکه زن خود و ملکه ایران را که مادر یگانه فرزندش شاهعباس دوم بود در حال مستی شکم درید و حتی به یکی از خواجه سرایان دستور داد تا چشم ولیعهد (شاهعباس دوم) را میل بکشند و او را کور کنند، ولی آن خواجه که میدانست شاه از فرمانی که داده است پشیمان خواهد شد، به قیمت جان خود از اجرای امر شاه خودداری کرد و شاهعباس دوم از این مهلکه نجات یافت. شاهصفی که در سال 1038 به جای جد خود، شاهعباس کبیر در اصفهان به تخت نشسته بود، پس از چهارده سال سلطنت در سال 1052 در کاشان مُرد و نعش او را در قم به خاک سپردند (هنرفر، 1350، گنجینه آثار تاریخی، ص 596). با قدرتگرفتن شاهصفی، عیسیخان که زبیده، دختر شاهعباس را به زنی گرفته بود و از او سه پسر داشت، سخت در مظان اتهام قرار گرفت که برای رساندن فرزندان به تخت سلطنت تلاش میکند. بنابراین وقتی شاهصفی به تخت نشست، در آخر رجب 1041 سه پسر او یعنی سید محمدخان، سیدعلی خان و معصوم میرزا را سر برید و خود عیسی را هم از منصب قورچیباشیگری معزول کرد سپس به کشتن داد. اینچنین شد خاندان عیسی خان به کلی از صفحه تاریخ برافتادند. پس از آنکه شاهصفی درگذشت و سلطنت به شاهعباس دوم رسید، او دستور داد برای این شاهزادگان مظلوم و مقتول، بقعه و بارگاهی به یادگار بنا کنند. بقعه شاهزادگان که در کنار بقعه ستی فاطمه قرار دارد، مقبره کوچکی است که داخل آن با گچبری و نقاشی روی گچ تزیین شده است. در داخل بقعه چهار سنگ قبر مرمری بزرگ منقش به نقوش و کتیبه و خط و یک سنگ قبر مرمری کوچک که متعلق به پسر سید محمدخان است وجود دارد. سنگهای نفیس مرمری این بقعه بر روی قبور سید محمدخان که حدود بیست سال داشت و دو فرزندش و نیز سید علی و معصوم میرزا قرار دارند.
میراث محمدرضا امامی اصفهانی
در کتیبه ای که در این اتاق نصب است و خط محمدرضا امامی اصفهانی را دارد، این اشعار به چشم میخورد که نشان از واقعه دارد: «سه زیبنده گلبن، به جنت سهی قد/ علی بود و معصوم و سید محمد/ به این نوجوانان انصاف سیما/ چها کرد ناسازی طالع بد/ کنون اوج پیمای قدسند بی بال/ چو عیسی ز قید بدنها مجرد»در اطراف هر یک از قبور مذکور نیز کتیبهها و اشعاری دیده میشود که به بازگویی واقعه پرداخته است. چنانکه میدانیم، رسمـی که در خاندان صفوی از زمان خود شاهعباس در کشتن پسر و جانشین برقرار شد، در زمان شاه صفی به اوج خود رسید و به کشتار دستهجمعی انجامید. همین رویه غلط که هر کس به قدرت میرسید، در اولین قدم مدعیان احتمالی و اطرافیان را از دم تیغ بگذراند، موجب شد که این خاندان از آدمهای زبده و لایق تهی بماند و آنها هم که میماندند طبق سیاست رسمی باید در حرمسرا بزرگ شده و هیچ از پادشاهی و مدیریت کشور ندانند، بنابر این زوال سلطنت صفوی آغاز و چنان شد که پادشاهانی ناآزموده و نالایق بر تخت اصفهان تکیه زدند و سرانجام در سال 1135ق شد آن چه شد. بقعه شاهـزادگان از یک نگاه میتواند یک سایت گردشگری سیاه (dark tourism) باشد. در این نوع گردشگری، گردشگر از سایتهای جنایت و شکنجه و مرگ بازدید میکند.