قصه مردی را خواهم گفت که در کار ساختن جهانی بهتر بود. مردی که جهان را نو میخواست و از جنس حریر. قصه این مرد تمام شد یا او در کتابهایش از ما نهان شد؟ قصه او تازه شروع شد. او چنان در کنارمان و چسبیده به ما بود که نمیتوانستیم چهرهاش را رؤیت کنیم. حالا در جهان سایهها از دور میبینیمش و در میان برگ و سطر و جوهر کتابهایی که به یادگار گذاشت، او را پیدا میکنم. دایرهای که تشعشع خورشید را تداعی میکرد، یا قلمهایی رها در قلمدان یا نه کتابهایی متنوع، این آرم ساده ولی بهیادماندنی نشری است که مدیرش خود طراحی کرده بود. این آشناترین نشان از «نشرفردا» و مدیرش اسد شکل آبادی بود. شاید از نداشتن بودجه برای طراحی خودش دست به طراحی زده بود، همه سیستم اداری نشرش تا سالهای میانی هفتاد فقط یک شماره تلفن بود و بعد شد نمره تلفنی وشماره صندوق پستی، در اواخر دهه نود نشانی مکانی به این اطلاعات افزوده شد، شاید هم از این بود که رویایی و ایدئالی در سر داشت. این همه دستگاه اداری نشری بود که چندین کتاب از شاهکارهای جهانی را به فارسیزبانان اهدا کرد. نشری ساده که ساده نیندیشید و در روزهای ناروشن سهدهه پیش از اندک چراغهایی بود که به اتاق فرهنگ این شهر کورسو روشنایی میتاباند. این نام «نشر فردا» به فردایی روشن امیدمان میداد. جزء چند نام زیبای دنیای نشر ایران بود که در خاطر میماند. از دو منظر به حاصل کار او نگاه میکنم:
در دهه هفتاد با رشد فرهنگی بیشتر ایران این نشر هم رونق چندانی گرفت، ویژه در نشر نمایشنامه ونقد و نظر نمایشی.
نشر در شهرستان بود اما ناشری پیشرو محسوب میشد.از کتابهایی که نشر داد و برنامه ای که رسمیدر انتهای کتابهایش یا غیررسمیدر جلسات اعلام میکرد نشان داد میخواست پاسخگوی نیاز فرهنگی همه سازندگان جامعه فردا باشد. سازندگان این جامعه به منابعی در عرصه هنر و ادبیات نیاز دارند که تمدن جدید برپایه آن استوار است .مطالعه این منابع میتواند منبع الهام و راهگشای فرهنگ امروزباشد. بعضی از این متون در دسترس نبود و فقط ذکری از آنها در دیگر کتابها بود. به عنوان مثال «آناباز» اثر سن ژون پرس که در میان درخشانترین آثار قرن بیستم جای میگیرد. از این شعر در متون نظری ادبی سخن بسیار میرفت اما در دسترس فارسی زبانان نبود واز دستاوردش محروم بودند تا اینکه به ترجمه استادان محمود نیکبخت و محمد مهریار به فارسی درآمد و به کوشش اسداله شکلآبادی نشریافت. متون تراز اول که جهان نو وامدار آنهاست مثل مجموعه آثار ایبسن، آثار راسین یا تک اثرهای مهمیچون فضای خالی پیتر بروک که از جمله مهمترین منابع و از اثرگذارترین نوشتهها درباره تئاتر پیشرو است با وجود طرحشدن مکررش در بحثهای هنری و کلاسهای دانشگاهی اما از اصل کتاب فقط گزیدهای ناقص در دسترس بود و معلوم نبود اهل هنر بدون خواندن اصل نظریه بر چه اساسی از پیتر بروک سخن میگفتند؟ این کتاب به ترجمه دکتر اکبر اخلاقی و به همت اسد شکل آبادی به جامعه هنری ارائه شد، که در زمانه خودش رخدادی بود. پیش از آن از خود دکتر اکبر اخلاقی کتاب تحلیل ساختاری منطق الطیرعطار نشر یافته بود که در حوزه علوم ادبی بهخاطر بهکارگرفتن نظریههای جدید در تحلیل متون کلاسیک با ارزش بود. کتابهای نشر فردا با ظاهری ساده ویونیفرم واحد بهتدریج در میان جامعه ادبی و خوانندگان تخصصی ادبیات و هنر رواج یافت و خود انتشارات به نشری معتبر تبدیل شد. به مرور با نشر بیشتر متون نمایشی ناشر تخصصی نمایش شده و به برند فرهنگی معتبری برای شهر و کشور تبدیل شد. علاقهاش به نشر متون نمایشی برآمده از آشناییاش با تئاتر پیش از انقلاب، در زمان رونق پاتوقهای فرهنگی بود. مرکز فرهنگی رادیو تلویزیون ملی، مرکز فرهنگی دانشگاه اصفهان ، فرهنگ و هنر ، کاخ جوانان و خانه جوانان بود.او در مرکز فرهنگی رادیو تلویزیون درکناردیگر چهرههای نام آشنای بعدی هنر اصفهان چون احمد اخوت، ابراهیم کریمی، محمد رحیم اخوت، خسرو ثقفیان و دیگران فعالیت هنری میکرد. پس از آنکه وارد نشر شد وتجربههای متعددی را در این وادی از سرگذراند نشر فردا را راه اند اخت و ثابت قدم در این راه ماند.او به نشر آثاری همت کرد که نیاز فرهنگی برای آنها بود نه در خواستی بازاری. یقینا ترجمه آثار زان راسین بهخاطر صرفه اقتصادی نبود بلکه بهخاطر خلئی فرهنگی بود. شکل آبادی از سلیقه ای واحد در انتخاب کتاب و آرایش آن برای نشر پیروی میکرد. دغدغهاش در نشر آثار اعتبار ادبی اثر، نیاز جامعه فرهنگی، علاقه فردی و هم راستا بودن در نقشه فرهنگی نشرش مهم بود نه صرفا نام مولف و مترجم . برای همین کارهایی نشر داد که ترجمه ای نایاب، مترجمیاز دنیا رفته یا مترجمیکاربلد ولی جوان داشت. «فدر»را دکتر مسعود سالاری ترجمه کرد که در آن روزگار جوان محسوب میشد. افسوس که مترجم و ناشر به عهدشان با ما درنشر مجموعه آثار راسین نتوانستند وفا کنند. اسداله شکلآبادی برای نشر کوچکش برنامه و رویایی داشت، هرچند کارکردن نشری تخصصی که آثارش نه عامهپسند وعمومی بلکه متون نظری است؛ خود شبیه تراژدی است. از کلیفورد لیچ، آناتومی تراژدی از نورتروپ فرای ترجمه هلن اولیایینیا از نظریهپردازان مهم جهان بود یا آثار ادبی مطرح چون جنایت و مکافات داستایوسکی ترجمه اصغر رستگار را در شهری منتشر کرد که در کل کشور خوانندگان خاص داشت چه برسد به شهری که از روزهای اوج فرهنگیاش در پیش از انقلاب و هیجان و رواج کتابخوانیاش در چند سال اول انقلاب گذشته بود.این کار دل شیر میخواست وعشق صادق.
به مرور برای نشرش طبقهبندی ایجاد کرده بود:
درباره ادبیات/نظریه ادبی
ادبیات نمایشی جهان/نمایشنامه
ادبیات نمایشی جهان/نقد ونظر
ادبیات کلاسیک جهان
مجموعه رمانهای کوتاه ادبیات جهان
شعر و شاعری
در هر موضوعی چند اثر شاخص منتشر کرد و کتابهایی اندک از نویسندگان ایرانی. در روزگار بیثبات فرهنگی پایههای نشر او هم چند باری لرزید. موقت از کار نشر فاصله گرفت که هربار این را میکرد میگفت من دلم میلرزید . میگفتم چرا؟اما قصه بیثباتی فرهنگ غمین تر از آن است که به گفته بیاید. وقتی مدتها کاری منتشر نکرد از خودم پرسیدم:این چراغ را چه کسی کشت؟
منظر دومی که میتوان به آثار او برپرداخت برپایه مقدمه و شرح بخش نخست استوار بوده و عبارت است از کمکی که کتابهای نشر او به فهم عمیقتر فرهنگ جهانی کرد. میشود نگاهی توریستی به فرهنگ دیگر کشورها کرد یا از سطح رویی و ظاهری به لایههای پنهان فرهنگ رفت. نگاه اجمالی به حدود صد عنوان کتابهای منتشر شده از سوی او نشان میدهد برای فهم فرهنگ مدرن ناچار به مطالعه بسیاری از این کتابها هستیم. از بوطیقای ارسطو تا دستور زبان داستان نوشته دکتر احمد اخوت از بالزاک تا اوکانر و مک کولرزو در نمایش از راسین کلاسیک تا آرابال اسپانیایی هم خالق درخشانترین آثار جهان هستند که در گنجینه ادبی جهان به نیکی از آنها یاد میشود. این انسان دوستانهترین کاری بود که اسداله شکلآبادی برای هم وطنانش میتوانست بکند. مفاهیمیجهانی و حقایقی همگانی را این گونه گسترش داد و نامهایی را از ایران وغیر ایران ماندگار کرد: موسی اکرمی، احمد میرعلایی، احمد اخوت، اصغر رستگار، مدیا کاشیگر، آزاد ماتیان شاعر (افسوس که مهاجرت کرد) و …
خدایش در جوار رحمتش از خوان احسانش بهره مند کند.
او را نخستین بار در سال 69 زمانی که در گروه مرحوم ابر اهیم کریمی مشغول اجرای نمایش شاهباز سدره نشین در توحید خانه بودیم، دیدم.آمده بود به دیدن دوستش ونمایشش. او از نبود تئاتر خوب در شهر گفت و مرحوم ابراهیم کریمیاز نبود حمایت گفت. هر دو با رویاهای فرهنگی هنری بسیار از میانمان رفتند. یادشان مانا. آخرین بار اسد شکلآبادی را در کتابفروشی زمان دیدم، چند روزی پیش از رفتنش، مشغول خواندن مجموعه نمایشنامههای ژان ژیرودو بود وآمده بود تا ترجمههای جدید را پیدا کند . ژیرودو در ایران خیلی خوانده نشده و برایم تعجب داشت ولی خوشحال شدم و ترجمه جدیدی که آمده بود را معرفی کردم و ذکر خیـــــــری از کتابهای دهه هفتادش کردیم. از فردای نشر پرسیدم؛ حسرتی وآهی بود و پیشنهادهایی.
فرادی «نشرفردا» چه میشود، برای ما دلبسته به فردا؟
نشر فردا منبع فرهنگی برای اصفهان.
به نشر فردا آیا فقط به عنوان یک بنگاه اقتصادی باید نگاه کرد یا از منظری دیگر هم میشود نگاه کرد؟ بله سالها تلاش مدیر نشر فردا و انتشار کتابهای با ارزش موجب شد الف:فرصتی برای مولفان و مترجمان اصفهان و غیر اصفهانی فراهم شود تا آثار خود را به شکل تخصصی و حرفهای منتشر کنند و از نویسندهای غیر حرفهای به نویسندهای حرفه ای تبدیل شوند.
ب:نشر به مرور با نوع کتابهایی که منتشر کرد فرصت گفتوگو برسر موضوعهایی فراهم آورد که پیشتر فراهم نشده بود. مثلا انتشار شاهکارهای ادبی کوتاه فرصت گسترش خواننده بیشتر ادبیات را میان جوانان دانشجو و فعالان فرهنگی فراهم کرد. مثال دیگری مجموعه آثار ایبسن بود که به همت او و رنج اصغر رستگار نشر یافت و موجب شد توجه جامعه تئاتری ایران به ایبسن به عنوان نویسندهای مهم جلب شود. کتابهایی در نقد و تحلیل او ترجمه و حتی تالیف شود و این قله رفیع ادبیات نمایشی بهدرستی معرفی و نویسندگان میهنی از آثارش بهره مند شوند. نمونههای دیگری هم از فهرست کارهای او میشود انتخاب کرد و درباره اش حرف زد، اما مجال اندک است.او با انتخابهایش نشرش را به نشری پیشرو تبدیل کرد که امروز میتوان به عنوان یک منبع فرهنگی و داشته فرهنگی از آن سخن گفت. با او تجربهای فرهنگی بر تجربههای اصفهان افزوده شد. شاید او از این جریان سود اقتصادی نبرد اما شهر بهره فرهنگی برد.
از او ممنویم و برایش آرامش ابدی طلب میکنیم.
* نام نمایشنامه ای از ایبسن که نشر فردا در مجموعه آثار ایبسن منتشر کرد.