از اینجای متن به بعد از مدارس شهید اژهای مینویسم و آن را تعمیم میدهم به باقی مدارس سمپاد (البته شاید هم تعمیم دادن درست نباشد، اما چه میشود کرد که اطلاعات بنده در همین حد است!) آن چیزی که بعدها و همیشه از آن به نیکی یاد میکنم آزادیای است که در این مدرسه وجود داشت. وقتی دانشآموزان در بسیاری از فعالیتها از علمی گرفته تا ورزشی آزاد بودند، فرصتهای شکوفایی فراوانی پیش میآمد. یادم هست که اگر کسی میخواست برای المپیادهای علمی درس بخواند، حتی اگر میخواست اجازه داشت که در کلاسهای خاصی با هماهنگی معلم آن کلاس، شرکت نکرده و از این فرصت برای درسخواندن استفاده کند. فعالیتهای فرهنگی هنری و یا ورزشی هم امتیازهای خاص خودشان را داشتند. این نوع از آزادی در پرورش استعدادها هرچند شاید برای بسیاری از ما «از آن طرف بام افتادن» را در پی داشت، اما باعث بروز بسیاری استعدادها نیز شد. حتی در سالهای بعد از دوره دبیرستان. این آزادی در بروز استعدادها البته بعدتر با فراگیر شدن کلاسهای کنکور و آزمونها و غیره کمی به حاشیه رفت و دبیرستان اژهای نیز مانند بقیه مدارس وارد رقابتهای «سطح پایین» تستزنی و رتبهگیری شد. و البته دانشآموزان و والدین نیز بیتقصیر نبودند در کشاندن مدرسه به این مسائل.
اما هرچه باشد به نظر بسیاری از سمپادیهای سابق، خاص بودن مدارس سمپاد نه در مهارت تستزنی و رتبه کنکور، که در توجه به استعدادها و پرورش آنهاست. و وقتی در مدرسهای رقابت در میان دانشآموزان کمرنگ شود، رفاقتها عمیقتر و پایدارتر میشود. این مسئله را نه در همان زمان بلکه بعدها و زمانی که به سالیان گذشته و مانایی رفاقتهایمان نگاه کردم دریافتم. نمیدانم شاید عِرق سمپادی بودن (البته اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) هم در این ماناییها بیتاثیر نباشد، اما بعد از سالها و در زمانی که غبار خاص بودن و استعداد بودن و غرورهای نوجوانی از روح بسیاری از ما زدوده شده و فهمیدهایم که هر انسانی به خاطر انسانیتش خاص است، هنوز هم خاطرات و رفاقتها و آن اثری که پرورش استعدادها بر روح ما گذاشته همراه ماست و ما را کنار یکدیگر قرار داده است. تا اینجا همهاش از خوشمزگیهای آن آش قلمکار گفتیم، که حتما خوشمزه است! اما سمپاد روی نازیبایی هم دارد. رویی که هم از افراط و هم از تفریط ناشی شده. اعتماد به نفس کاذبی که برچسب «تیزهوش» بودن به نوجوانان میداد اثرات مخربی بر آینده آنان میگذاشت. بودند دوستانی که در دوره دانشگاه و بعدتر در بازار کار ضربات شدیدی خوردند از این ایده درونی که «تو باهوشی و نیاز نیست تلاش کنی»، درحالی که همکلاسیها و همکارانشان بدون برچسبهای اینچنینی با کار و تلاش پیشرفتهای زیادی کردند. دسته دیگر دانشآموزانی بودند که درون مدرسه با دیدن بقیه دانشآموزان و هوش و استعدادهایشان، اعتماد به نفس خود را از دست دادند و به حاشیه رفتند. نکته جالب اینکه اتفاقا بیشتر این دانشآموزان در سالهای بعد و خارج از مدرسه در فضای درسی و شغلی خود انسانهای موفقی شدند و توانستند اعتماد به نفس خود را دوباره پیدا کنند. با همه این اوصاف به نظر میآید که خوبیهای سمپاد نباید نادیده گرفته شود و این خصلت پرورش استعدادهای دانشآموزان در عین دادن آزادی به آنان میتواند عنصر مهمی باشد که بقیه مدارس هم در آموزش به کار گیرند. متاسفانه در سالهای اخیر به جای اینکه مدارس دیگر خود را به این رویکرد سمپاد نزدیک کنند، رویکرد سمپاد همرنگ جماعت شده و به سمت تستی و کنکوری شدن حرکت کرده است. امید که جهت حرکت برعکس شود و همه مدارس به سمت پرورش استعدادهای دانشآموزان به جای «آماده کردن آنها برای کنکور» پیش بروند.
آنچه در این دلنوشته آمد، صرفا تجربیات و افکار یک سمپادی سابق بود که در مدارس شهید اژهای اصفهان تحصیل کرده است. امیدوارم که در کنار تجربیات و نظرات دیگران مورد بررسی و تعمیق توسط کارشناسان لایق قرار گیرد تا بتوانیم به سمت آیندهای روشنتر برای فرزندان ایران گام برداریم.