اینجا یکی سازش ناکوکه!

کارگردان: دیمین شزل
بازیگران: مایلز تلر، جی. کی. سیمونز
ژانر: درام
مدت زمان: 106 دقیقه

تاریخ انتشار: 12:33 - چهارشنبه 1399/08/7
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه

با ساختن فیلم دلم می‌خواست تصویری از جهانی فوق رقابتی ارائه کنم. دنیایی که گویی در آن افراد برای رسیدن به موفقیت تک و تنها هستند. در این مدرسه همه به دنبال تصاحب بالاترین جایگاه در سالن لینکلن سنتر یا در گروه‌های بزرگ می‌گردند و خوب به اندازه کافی جا نیست. به همین خاطر همه با خنجر زدن به پشت دیگری هم که شده، به دنبال بالا رفتن از نردبان پیشرفت هستند. از درون این خصومت، رقابت بیرون می‌آید. با این حال وقتی همه با هم می‌نوازند، کلیت آن‌هاست که به گوش می‌رسد. این نکته کنایه‌آمیز داستان است./ دیمین شزل
در سن جوانی برخوردن به کسی که بتواند نقش مرشد را برای آدم بازی کند، شاید یکی از شانس‌های زندگی باشد. اما این شانس زندگی اندرو، زیاد هم شبیه مرشدی فرهیخته نیست.شخصیت اصلی فیلم شلاق (Whiplash) جوانی 19 ساله است که می‌خواهد یک درامر موسیقی جاز باشد. او به تازگی وارد هنرستان شده و موفق می‌شود در کمال ناباوری‌ خودش، به‌عنوان درامر ذخیره، واردگروه موسیقی مدرسه شود. این گروه تحت نظارت یکی از بهترین استادان مدرسه یعنی ترنس فلچر است. همان‌طور که اشاره شد تصویری که از فلچر، با بازی درخشان جی.کی.سیمونز می‌بینیم خیلی در قاب معلمان خردمند نمی‌گنجد. سختگیری آمیخته به تندخویی او حتی به ضرب و شتم شاگردانش می‌کشد. به نظر می‌رسد فیلم بر خلاف نظر کارگردان بیشتر از آنکه درباره دنیایی پر رقابت و تنازع برای بقا باشد، داستانی درباره باور به خود و کمال‌گرایی جنون‌آمیز است. کمال‌گرایی‌ای که البته در آخر این فیلم بر خلاف نمونه مشابه‌ و موفق‌ترش، «قوی سیاه» دارن آرنوفسکی پایانی خوش دارد. رقابت تنها ابزاری در دست فلچر است تا پتانسیل واقعی اندرو را از درونش بیرون بکشد. او آنجاست که چارلی پارکر بسازد و از نوازنده‌ها بیشتر از ظرفیتشان کار بکشد.
اما اندرو حتی اگر سیلی‌خوردن را تحمل کند، کنار گذاشته شدن را تاب نمی‌آورد. پس از اخراج از گروه، هنرستان را رها می‌کند. فلچر نیز به دلیل رفتار غیرحرفه‌ای‌اش اخراج می‌شود. اما وقتی انگار همه چیز تمام شده این دو در گوشه کافه‌ای تاریک دوباره به هم می‌رسند و وقتی ما فکر می‌کنیم همه اختلافات آن‌ها حل شده فیلم دوباره به ما رو دست می‌زند. مهم‌ترین صحنه فیلم بی‌شک ده دقیقه پایانی آن است. آنجا که اندرو نه تنها درامر گروه است، بلکه برای لحظاتی جایگاه فلچر را غصب می‌کند و فلچر که قصد کنف‌کردن و بی‌آبرو‌کردن او را داشته، انگشت به دهان می‌گذارد. قطعه آخر بیش از آنکه کنسرتی گروهی باشد، دوئتی خصمانه با شرکت استاد و شاگرد است. اندرو در لحظه‌ای که کمترین توجه را به گرفتن تایید دارد، از آن برخوردار می‌شود. او سرانجام توانسته درسی که فلچر در اوایل فیلم، با اخراج نوازنده کم اعتماد به نفس، به گروه می‌دهد، را بیاموزد. مهم این نیست که سازت کوک است. مهم این است که خودت به کوک‌بودن سازت باور داری یا نه؟ او عرق‌ریزی روح را با خون تن می‌آمیزد و در کنار تحمل رنج تازیانه استاد، هنر دلسرد نشدن را می‌آموزد. در نهایت این اندرو است که تصمیم می‌گیرد پرده کی باید بیفتد. اوست که همه سازها را کوک می‌کند و سرانجام فلچر موفق می‌شود چارلی پارکرش را بیابد.

برچسب‌های خبر