ارزش کتابها آنقدر زیاد است که یک هفته در سال را به آن اختصاص دادهاند. با توجه به تصمیمگیری مسئولان از سال ۱۳۷۲، روز ۲۴ آبان به عنوان روز کتاب و کتابخوانی تعیین شد. در ایران از ۲۴ آبان تا ۲ آذر به عنوان هفته کتاب مراسمهای مختلفی برگزار میشود. به همین مناسبت صفحه نوجوان این هفته تصمیم گرفته است که سراغ نویسندگان خفن حوزه کودک و نوجوان برود و از آنها بخواهد که از کتابهایی که در نوجوانی خواندهاند، حرف بزنند.

تشویق و تبدیل به آدم بهتریشدن
مریم محمدخانی از کودکی عاشق نوشتن بوده و نوشتههایش را از همان موقع برای نشریات مختلف میفرستاده است. الان هم یکی از بهترین نویسندگان و فعالان حوزه کودک و نوجوان است. او دبیر اجرایی و داور نشان لاکپشتپرنده بوده و دو کتاب رمان به نامهای برایم شمع روشن کن و جشن خاکستر را نوشته است. خانم محمدخانی از تأثیرگذارترین کتابهایی که در دوران نوجوانی خوانده، اینطور میگوید: «من آنقدر کتاب شازده کوچولو را دوست داشتم که با خودم به مدرسه میبردم و دوست داشتم همیشه همراهم باشد. علتش هم این بود که این کتاب برایم شاعرانگی خاصی داشت که در آن دوره با روحیات من بسیار سازگار بود. بهغیر از این، کتاب شازده کوچولو من را به این تشویق میکرد که آدم بهتری شوم. کتاب دومی که برای من تأثیرگذار بود، کتاب آنشرلی بود. این کتاب به من اهمیت رؤیاپردازی و خیال را یاد داد.» قصههای مجید و سهگانههای جان کریستوفر هم دیگر کتابهایی بودند که محمدخانی به عنوان کتابهای تأثیرگذار در نوجوانی از آن یاد میکند.

خواندن کتابهایی که نداشتیم!
احمد اکبرپور در مردادماه سال ۱۳۴۹ در چاه ورز لامِرد استان فارس زاده شد. او یکی از نویسندگان محبوب حوزه کودکان و نوجوان است و کتابهای بسیاری در این حوزه به چاپ رسانده است. کتاب «شببهخیر فرمانده» او یکی از کتابهای پرجایزه اکبرپور است. او میگوید که در نوجوانی کتاب زیادی دم دستش نبوده است. کتابهایی که او در آن دوران خوانده و برایش تأثیرگذار بوده، کتاب طنز عزیز نسین، کتابهای پلیسی و کتاب هزارویکشب بوده است. اکبرپور میگوید: «شاید کتاب طنز عزیز نسین خیلی در من اثر گذاشته. چون الان بیشتر نوشتههای من روی محور طنز میچرخد.»
احمد اکبرپور سه کتاب به نوجوانان پیشنهاد میدهد و تأکید میکند حتما آنها را بخوانند: «شازدهکوچولو، پیپی جوراب بلند و درخت زیبای من.»

قصهگوهای محله
محمدرضا شمس، که خالق کتابهای بسیاری از جمله دختر نارنج و ترنج و من، زن بابا و دماغ بابام است درباره کتاب خواندن در دوران کودکی و نوجوانیاش چنین میگوید: «ما در دوران کودکی و نوجوانی تلویزیون نداشتیم. آن موقعها تلویزیون نبود و اگر هم بود کم و سیاهوسفید بود. برای همین شبها دور هم جمع میشدیم و قصهگویی میکردیم. بزرگان خانه برای ما قصههای حسنکچل و دیگر قصههای مرسوم آن روزها را میگفتند. من هم روز بعد، همان قصهها را برای بچههای محل تعریف میکردم. بعدتر یک کتابخانه نزدیک محله ما باز شد. من هم عضو آنجا شدم و ولع عجیبی برای امانتگرفتن کتابها داشتم. کتابهای جزیزه گنج، رابینسون کروزوئه، پیپی جوراب بلند و ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی از جمله کتابهایی بودند که روی من تأثیر زیادی گذاشتند. کلا من از قصههایی که به دریا و کشتی ربط داشت، خیلی خوشم میآمد. اما از آنجایی که کتابهای کودک و نوجوان در آن زمان خیلی محدود بود من کمکم به کتابهای بزرگسال روی آوردم. مثل کتابهای صادق هدایت و غلامحسین ساعدی. بعدتر عاشق کتابهای شکسپیر شدم و رو آوردم به خواندن کتابهایی که در مورد افسانهها بود.»
آقای شمس یک خاطره جالب در مورد کتاب خواندن برایمان تعریف میکند: «اولین باری که با شاهنامه آشنا شدم، وقتی بود که توجهم به پسر کفاش محلهمان جلب شد. این پسر یک صورت دفرمه داشت. برای همین دوست زیادی نداشت و کمتر کسی رغبت میکرد با او حرف بزند. در کنار بساطش یک کتاب شاهنامه داشت. من با این پسر دوست شدم و کتاب شاهنامهاش را گاهی قرض میگرفتم و میخواندم و بعد میآمدم با او درباره چیزهایی که خوانده بودم، حرف میزدم. در کنار همه اینها یک آقایی در محله ما بود که همه به عباسمارمولک میشناختندش. پدربزرگ یکی از دوستانم بود. وسط پیشانیاش جای یک تیر بود که میگفتند یادگاری جنگ جهانی است. این عباس مارمولک یک سمساری داشت که در آنجا کتاب هم امانت میداد. ما همیشه از او کتاب قرض میکردیم و چند نفری بین خودمان میچرخاندیم تا کرایهاش بینمان تقسیم شود. یادم هست که مجموعه کارآگاهی مایک هامر را آن موقع امانت گرفتم و خیلی دوستش داشتم.»
در آخر آقای شمس چند کتاب به ما پیشنهاد میدهند: شازده کوچولو: یک سفر درونی برای خودشناسی است./ کتاب کورالاین اثر نیل گیمن/ کتابهای آقایان جمشید خانیان، فرهاد حسنزاده و مهدی رجبی/ پسری که با پیراناها شنا کرد اثر دیوید آلموند.

قهرمانهای پر از رؤیا
لاله جعفری نویسنده، مترجم و کارگردان حوزه کودک و نوجوان است. او سال 1345 در اصفهان به دنیا آمد و از دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی هنرهای دراماتیک فارغالتحصیل شد. کتابهایی که او در نوجوانی خوانده و اثر عمیقی رویش گذاشته «سهگانه جان کریستوفر (کوههای سفید، شهر طلا و سرب، برکه آتش)، ماجراجوی جوان اثر ژاک سرون و کتاب پولیانا روشنایی کوهستان نوشته آنا ماریا ماتوته» است. خانم جعفری از علت علاقه و تاثیرگذاربودن این کتابها چنین میگوید: «در این کتابها همیشه یک قهرمان ماجراجو وجود داشت که به دنبال خواستههایش میرفت و حتی برای رسیدن به چیزی که میخواست خودش را به آب و آتش میزد. این کتابها به من یاد دادند که رؤیا داشته باشم و برای رسیدن به آنها بجنگم.»
کتابهای پیشنهادی لاله جعفری: «ناروال، نهنگ تکشاخ» و «قصه شیرین ویس و رامین» که نویسنده هر دو این کتابها خود خانم جعفری است و کتاب عاشقانههای یونس در شکم ماهی نوشته جمشید خانیان.

واکاوی ذهن آدمها به وسیله رمان
مرجان فولادوند علاوهبر اینکه پژوهشگر ادبیات است، چندین کتاب هم برای کودکان و نوجوانان نوشته و سالها سردبیر مجلات کودک بوده است. خانم فولادوند میگوید وقتی نوجوان بوده، کتابهای زیادی برای نوجوانان نوشته نمیشده و اگر هم بوده کتابهای ترجمهشده بودهاند. «مهمترین کتابهایی که من در نوجوانی خواندم و خیلی از آن تأثیر گرفتم، شاهکارهای کلاسیک جهان بود. مثل بینوایان، جنگ و صلح، کارهای دیکنز و در واقع رمانهایی که هنوز هم رمانهای مهم جهان به حساب میآیند. شاید بزرگترین تأثیری که این کتابها روی من داشتند، ایجاد حس همدلی بود. بههرحال آدم وقتی نوجوان است تجربه زیادی از جهان ندارد. با خواندن رمان ما آدمها را بهتر میشناسیم. دلیل کارها، انگیزهها و احساسات آدمها را با رمان میتوان شناخت. چون رمان ذهن و تفکر شخصیتها را واکاوی میکند. پس به ما کمک میکند که درباره آدمهای اطرافمان همدلی کنیم. چون وقتی رفتاری از کسی میبینیم که برایمان عجیب است و ناراحتمان میکند، اگر رمان خوانده باشیم میتوانیم بفهمیم که علت آن رفتار چیست و میتوانیم آن آدم را درک کنیم. تأثیر بعدی رمانخواندن این است که به آدم مجال میدهد بهجای آدمهای مختلف در جغرافیای متفاوت و در زمانهای مختلف زندگی کند. مثلامن کلبه عموتم را میخواندم احساس بردههای سیاه پوست را درک میکردم. وقتی بینوایان و گوژپشت نتردام را میخواندم حس انزوا و تنهایی و ترس را درک میکردم. معجزه داستان این است که به ما امکان زندگیهای متعدد میدهد و جهان ما را وسیع میکند.»
از کتاب به کتابخانه
وقتی از خانم فولادوند میخواهم که سه کتاب به ما معرفی کند، میگوید: «اجازه بدهید من سه مدل کتاب به شما معرفی کنم، نه سه کتاب. من خوشحال میشوم که نوجوانان در همان سنی که دارد شخصیتشان شکل میگیرد، شاهکارهای مهم جهان را بخوانند. تلاش کنند که با شاهکارهای ادبیات ایران آشنا بشنوند. مخصوصا شاهنامه. اگر خود شاهنامه را نمیتوانند بخوانند، بازنویسیهای خوب شاهنامه را بخوانند. ژانر دیگری که باید بخوانند، کتابهایی است که درباره مهارتهای زندگی و خودشناسی است. این جور کتابها به نوجوان مثل یک راهنمای دلسوز کمک میکند. دیگر چیزی که پیشنهاد میکنم، خواندن رمانهایی است که برای نوجوانان نوشته میشود. چون همانطور که گفتم رمان به ما فرصت زندگیهای متعدد را میدهد.» خانم فولادوند پیشنهاد میکند که نوجوانان عضو کتابخانه شوند. «آدمهایی که در کتابخانه باهم آشنا میشوند، شباهتهای زیادی به هم دارند. یکی از این شباهتها این است که دنبال بهتر زندگیکردن هستند. فکرشان را خودشان میسازند و جستوجوگر هستند. این قدم اول برای داشتن استقلال است. آدمی که خودش دنبال استقلال میرود، آدم جالبی است. بنابراین در کتابخانه میتوانید دوستان جالبی پیدا کنید.»