حاصل تجربههای سنتی و مدرن او خلق متد جدیدی میشود که در آمریکای 1970 هم متقاضی پیدا میکند و آغازی میشود بر تولد خیاطی مدرن اصفهان: «سال 1321 در محله خواجوی اصفهان متولد شدم. در خانواده ما همه خیاط بودند؛ پدر و مادرم و هفت برادر و خواهرم. پدرم، میرزا ابوالقاسم خیاط، این حرفه را بیش از 100 سال پیش در خیابان چهارباغ عباسی آغاز کرده بود. دکان او با نام خیاطی زنانه دوزی مقبل روبهروی پاساژ کازرونی قرار داشت. همزمان با جنگ جهانی و حضور متفقین در اصفهان، مدتی وضعیت کسبوکار در چهارباغ افت کرده بود؛ از این رو پدرم از چهارباغ به کنار مدرسه صارمیه نقلمکان کرد. من هم از سهسالگی با کار خیاطی آشنا شدم؛ اما پدرم ابتدا مرا برای کار به کفاشی فرستاد. من کنار خیابان مینشستم و میخ صاف میکردم. در این حین انگشتم بر اثر برخورد چکش آسیب میدید. آن انگشت را بالا میگرفتم و با انگشت بعدی کار را ادامه میدادم و در آخر تمام انگشتانم ورم میکرد. آن دوره پنکه و کولر نبود و اغلب کارگاهها دو طرف یک مقوا را با طناب به دیوار و یک نخ دیگر را به مقوا میبستند و سر نخ را به دست شاگرد میدادند تا باد بزند و دکان و کارگاه را خنک کند. روزی من حین بادزدن به خواب رفتم. استادکار قالب کفش را به سمتم پرت کرد که به سرم خورد و من تا چند روز در خانه بیهوش بودم. این شد که پدرم تصمیم گرفت مرا از آن کارگاه کفاشی به خیاطی شکوفه ببرد. شکوفه حوالی کامسرا تحدید و خیابان شمسآبادی قرار داشت و صاحبش حسن خان شکوفه بود. آنجا صبح به صبح به دستور او کفشهایم را درمی آوردم تا مسیر خیابان شاه را که خاکی بود، تندتر بدوم و از چهارسو، برای کارگاه ذغال بیاورم. در خیاطی شکوفه دوخت اپل را فراگرفتم. آن دوره خیاطی شکوفه، زنانه دوز و خیاطی آقای نکوکار و برادران درگاهی، مردانه دوز بودند.خیاطهای چهارباغ رونق کاری بیشتری داشتند و مردم در چهارباغ پول بیشتری پرداخت میکردند. خیاطهایی که دستمزد کمتری میگرفتند در میدان کهنه فعال بودند، کیفیت کارشان پایینتر بود و معمولا به جای لایی چسب در لباس از قدک و متقال آهاردار استفاده میکردند.»
خیاطی برادران صالحی، روبهروی هتل عباسی، از دیگر خیاطخانههایی بوده که مقبل آنجا شاگردی کرده است:«من بعد از کار در خیاطی شکوفه به کارگاه صالحی رفتم. ابتدا آستین و شلوار میدوختم و بعد کت و شلوار بچگانه. در خیاطی صالحی با رفقیم دعوایم شد. استادکار طرف او را گرفت، من هم دلخور شدم و دیگر نرفتم. تازه 12ساله شده بودم. پدرم دوستی به نام استاد نعمتالله خیاط داشت. او مرا به مصطفی حجارزاده، صاحب خیاطی پوشاک در کوچه سپاهان چهارباغ، که قبلتر شاگرد نکوکار بود معرفی کرد. روز اولی که رفتم حجارزاده گفت چه میکنی؟ گفتم کت و شلوار میدوزم. نگاه متعجبی به قد و بالای من کرد و حتما با خودش گفت چه حرفا، نیموجبی کت و شلوار میدوزد! بعد گفت نه، من کسی را میخواهم که برایم کار ریشهبندی انجام دهد. و این یعنی پستترین کار در خیاطی. آن دوره هنوز دستگاه اورلوک نبود و شاگرد خیاطها با دست لبه لباسها را ریشهبندی میکردند. حاج نعمتالله گفت قبول کن. من هم قبول کردم. چند سال کار ریشهبندی و آستیندوزی و سپس شلواردوزی را انجام دادم و سالهای آخر بالاخره به دوخت کت و شلوار رسیدم.»
او زیر 20 سال داشته که در هر کدام از شاخههای خیاطی تخصص پیدا میکند و زخیم دوزی را حرفهای انجام میدهد؛ بهطوری که پالتوهای زنانهاش در اصفهان معروف میشود:«در این زمان برادرم سر فلکه فلسطین و بعد خیابان آمادگاه خیاطی داشت. مدتی هم با او همکار شدم. مشکلی که آن دوره اغلب خیاطهای حرفهای مرد با آن مواجه بودند، پرو لباس زنانه بود و دیگر این که به طور کلی به دلیل دقیق نبودن الگوسازی برای دوخت هر لباس چندین بار آن را میشکافتند و دوباره میدوختند. این موضوع و پرسشی که خودم در ذهن داشتم مبنی بر این که چرا اصفهان با این همه خیاط نتوانسته تولید انبوه داشته باشد، مرا به تحقیق واداشت. من آن دوره فرم مدارس و دانشگاهها را هم میدوختم؛ پس سعی کردم طی سالهای مختلف سایزها را ردهبندی و طول و عرض اندام دانش آموزان را ثبت و بررسی کنم که اندامها با چه روندی رشد میکنند. بعدا متوجه شدم این دقیقا کاریست که ماشینهای سایزبندی کارخانههای تولید لباس در اروپا انجام میدهند. در طراحی و الگو یک سایز مادر وجود دارد که سایزهای بالا و پایین از روی آن زاده میشود و این چنین میشود به سایز کسی که در دسترس نیست، لباسی را دوخت.» مقبل دهه 40 در پی چراهای ذهنیاش علاقه داشته است که بداند حرفهایترین خیاطها چطور الگو میکشند و آیا این فوت و فنها را میدانند یا نه: «آن دوره حسین رواخواه معروف به حسین سیبیل در اصفهان به کار حرفهای معروف بود. خیاطی جلال و خیاطی ایرجپور در چهارباغ فعالیت میکردند و معروف بودند. من یکییکی به آنها سر زدم و خواستم که شیوه و فوت و فن برشها را به من بگویند. آنها شیوههای تجربی و سنتی خودشان را داشتند. برخی حاضر نمیشدند فوت کوزهگری را در اختیار دیگران بگذارند. کاربلد بودند، اما روش آنها هم به درد تولید انبوه و صنعت نمیخورد. یادم هست به یکی از آنها گفتم شما آستین را چطور برش میزنید؟ نگاهی کرد و گفت مادر نزاییده کسی را که بیاید قیچی مرا دست بگیرد و در آخر هم گفت من روی هوای دست برش میزنم. تصمیم گرفتم سفر به نقاط مختلف ایران را آغاز کنم. ابتدا به خیاطی لایت تهران به مدیریت آقای طالبپور رفتم. او به کیفیت کار شهره بود. مدتی با شیوه کار او آشنا شدم، بعد سراغ حاجی خان در شیراز و سپس تقی خان در اهواز رفتم؛ اما همه اینها سنتی کار میکردند. بسیاری استادکاران تمام عمرشان برای دوخت هر لباس با مشکلی تکراری مواجه بودند؛ اما هرگز به این فکر نبودند که مشکل را برطرف کنند و چارهای بیابند. ولی من اگر دوبار با یک مشکل مواجه میشدم، میگفتم چرا و در پی حل آن بودم. آن دوره هر چهار سال یکبار جشنواره نمایش دوختی در آلمان برگزار میشد. به آن جشنواره هم رفتم؛ اما به دلم ننشست.
برادری داشتم که در آمریکا نقاش بود. با کمک او برای مدرسه خیاطی Traphagen school fashion نیویورک آمریکا پذیرش گرفتم. البته پیش از ورود به این مدرسه متدی را طراحی کرده بودم. وقتی به نیویورک رسیدم ترم تحصیلی شروع شده بود. به من گفتند باید تا ترم بعدی صبر کنی؛ اما من گفتم که نمیتوانم صبر کنم و باید خیلی زود به ایران بازگردم. گفتند پس امتحانی از تو میگیریم. اگر قبول شدی میتوانی بروی سر کلاس. خلاصه مرا به استاد معرفی کردند. او گفت برای انجام دادن کار من که برش و دوخت یک لباس است چقدر زمان نیاز داری؟ گفتم نیم ساعت. ابتدا تعجب کرد و بعد عصبانی شد و گفت من با این همه سابقه نمیتوانم در کمتر از سه ساعت این کار را انجام دهم، آنوقت تو از راه نرسیده میخواهی نیمساعته این کار را انجام دهی! بعد هنرآموزانش را صدا زد و با تمسخر گفت بیایید ببینید یک نفر از کشوری که ما نمیشناسیم آمده و چنین ادعایی دارد. بیایید ببینیم چطور میخواهد این کار را انجام دهد. خلاصه وسایل و پارچه را آوردند و من هم که 20 و چند سال خیاطی تجربی کار کرده بودم توانستم در نیمساعت کار را با کیفیت تمام کنم. فردای روز امتحان در آن منطقه نیویورک پیچید که شاگردی پیدا شده که استاد را ضایع کرده است. متدی که طراحی کرده بودم از سوی مدرسه مد ترافاگن با استقبال روبهرو شد و از طرف دانشگاه دعوت به همکاری شدم.
آنجا کار خیاطی کاملا صنعتی شده بود و اصلا خیاطی که کار تکدوزی انجام دهد، وجود نداشت. در این مدت یک چرخ خیاطی هم خریدم و در خانه برادرم برای ثروتمندان آن منطقه لباس دلخواهشان را میدوختم. حسابی مشتری پیدا کرده بودم و خرج تحصیلم را هم درمی آوردم. آن زمان اروپا و آمریکا در خیاطی صاحب سبک بودند. متد اصلی آنها گرلاوین بود، پرو هم داشتند؛ اما پارچه را روی مانکن پروگیری میکردند. وقتی اشکالات پروگیری برطرف میشد الگو را صنعتی و وارد تولید میکردند. هر مرحله از دوخت لباس را یک گروه انجام میداد. طراح، نمونهساز، الگوساز، الگوساز صنعتی، سایزبند و دوزنده همه در قالب یک شرکت جداگانه فعال بودند؛ اما زنجیروار به هم متصل میشدند.» آنطور که مقبل روایت میکند، آن دوره اروپاییها و آمریکاییها در جامعهشناسی لباس تحقیقهای بسیار مدونی داشتند؛ برای مثال، تغییرات لباسها را در سالهای مختلف بررسی میکردند: «این کار بر طبق نظریهای است که میگوید هر یک دهه یا یک قرن تفکرات حاکم بر جامعه تغییر میکند.»
محمود مقبل سال 1970 میلادی از مدرسه خیاطی نیویورک مدرک طراحی و دوخت لباس را کسب میکند. اما باز نیاز داشته که بیشتر با تکنیکهای حرفهای طراحی لباس آنها آشنا شود: «استادم مرا با شرکتی در آمریکا آشنا کرد که مرحله سایزبندی و علامتگذاری الگوها را برای کارخانهها انجام میدادند؛ از آن رو که من با اصول فنی الگو و سایز از قبل آشنا بودم، مدتی آنجا کار کردم؛ حتی اشکالاتی هم در کارشان پیدا میکردم و میگفتم.
در این مدت یک کتاب طراحی لباس با نام ILLUSTRATINGFASHION در آمریکا، انگلیس و فرانسه منتشر میشد که 150 سال قدمت داشت . این کتاب به عنوان پیشدرآمد طراحی لباس، آناتومی و استخوان بندی انسان را تدریس میکرد و توضیح میداد که برای طراحی یک الگو ابتدا باید ساختار بدن را بشناسیم تا بعد بتوانیم برای آن خوب لباس بدوزیم. دو سال به آموختن و کار در آمریکا گذشت. سعی کردم بدون کپیبرداری از خیاطی آن دوره آمریکا و اروپا و تنها با تجربههایی که کسب کرده بودم خیاطی بدون پرو را ابداع کنم. زمانی که میخواستم به ایران بازگردم استادم گریه میکرد و میگفت بمان اینجا. هر امکاناتی که بخواهی در اختیارت میگذاریم. اما من قبول نکردم؛ چراکه اصلا با این هدف که تجربه جدیدی بهدست آورم و به مملکت خودم خدمت کنم به آمریکا سفر کرده بودم. به او گفتم آنقدری که مردم کشورم به این هنر نیاز دارند، شما نیاز ندارید.»
او بالاخره با نگاهی نو در خیاطی به ایران بازمیگردد: «حالا باید آموزشگاهی افتتاح میکردم تا از این طریق بتوانم آموختههایم را منتقل کنم. سال 1357 زمانی که هنوز فنی و حرفهای اصفهان امتیاز آموزشگاه خیاطی نمیداد، به تهران رفتم و یادم هست که تنها مرد و احتمالا اولین مرد در ایران بودم که در این آزمون شرکت کردم و امتیاز آموزشگاه گرفتم و بعد آموزشگاهم را افتتاح کردم. خیلیها که تا آن روز هنوز از شیوههای سنتی خیاطی استفاده میکردند، برای یادگیری آمدند و من متد مقبل را که بدون پرو و خیلی پیشرفتهتر از متد گرلاوین و کینیپ بود ، به آنان آموزش دادم.»و این چنین کمکم تولیدیهای لباس در اصفهان با بهکارگیری این متد افتتاح میشوند و پا میگیرند. محمود مقبل تا امروز بیش از هزار نفر هنرجو را آموزش داده است. او از همان سالها عضو اتحادیه خیاطان آزاد و تا سه یا چهار سال اخیر هم عضو هیئت مدیره این اتحادیه و عضو کمیته فنی اتحادیه تولید و توزیع پوشاک اصفهان بوده است. مقبل البته از اولین طراحان علمی لباس اصفهان هم بوده است:«اولین طراحیهای لباس در اصفهان توسط همان خیاطان قدیمی انجام شده بود که تجربی و سنتی کار میکردند. 70 سال پیش، روزی یکی از مشتریان تهرانی به پدرم گفت حاجی شما چطور طرح لباس را میزنید؟ پدرم به او گفت یکی از بازارهای میدان نقشجهان بازار آهنگرهاست. برو آنجا و ببین آهنگر وقتی آهن را در کوره نرم کرد و بیرون آورد اگر چکشی روی آن زد و پهنش کرد، بیل میشود و اگر باریک و درازش کرد سیخ میشود. مثال پدرم گرچه عامیانه بود، اما به خوبی میتوانست به پایه کار طراحی و الگوسازی اشاره کند. خیاطان قدیمی همه به این موضوع اشراف داشتند؛ اما نه به شکل دقیق و با محاسبات علمی. بعد از این دوره بورداهای خارجی آمد که خیاطها طرحها و الگوهای آن را کپی میکردند و میدوختند. من در مدتی که آمریکا بودم، کار طراحی لباس را هم برای چندین کمپانی از جمله کمپانی جان فرنتی انجام داده و چندین شو لباس برگزار کردم. در ایران برای اولین بار مانکنهایی را هم طراحی و سفارش ساخت دادم تا برای دوخت لباس در تولیدیها استفاده شود. علاقه به طراحی لباس سبب شد تا سال 1353 مزون لباسی را هم با نام مزون محمود در خیابان سید علی خان، که از نخستین مزونهای لباس در اصفهان بود، بازگشایی کنم. در این دوره بیشتر خانوادهها، مانند خانواده کازرونی، خانواده دکتر اسفندیاری و سرهنگ شیرانی مشتریانم بودند و همچنان از اروپا و آمریکا هم مشتری داشتم که میآمدند 40 دست لباسهای مختلف را سفارش میدادند و همه را با خود میبردند.»
محمود مقبل سالها تلاش کرده است تا به طرق مختلف تجربیاتش را در اختیار علاقهمندان بگذارد. او البته طی این سالها همچنان متد خود را اصلاح و تکمیل کرده است. دو کتاب با نامهای رقص سوزن نوشته فردوس ایوبی و خیاطی مدرن تألیف منصوره حمزه در شش سال گذشته با نظر به متد مقبل منتشر شده و پژوهشکده شمس نهان اصفهان هم نظریههای محمود مقبل در انواع خیاطی را تدوین کرده است: «من این متد را در اختیار فنی و حرفهای و دانشگاهها هم گذاشتم. به برخی استادان هم آموزش دادم. یکی از استادان دانشگاه این متد را در فنی و حرفهای آموزش میدهد؛ اما استادان یا مدیران آموزشگاههایی هم بودند که متد من را کپی کردند و برخی هم آن را فراگرفته و امروز با نام متد ترک یا فرانسوی به هنرجویانشان آموزش میدهند. متأسفانه امروز خیلیها برای رسیدن به هدف، دیگران را دور میزنند. برای من اما اهمیتی ندارد؛ چرا که من هیچگاه در پی مطرحکردن خودم نبودم و همچنان در حال انتقال تجربه به دانشجویان طراحی لباس و هنرآموزان خیاطی که علاقهمندند و به آموزشگاهم میآیند، هستم.»
آنطور که مقبل عنوان میکند، کار طراحی در ایران که ازجمله بخشهای مهم تولید لباس است، هنوز نسبت به دیگر کشورها عقب مانده و طبق قواعدی که در جهان وجود دارد، پیش نمیرود: «تقریبا از همان دورهای که من در آمریکا بودم، طراحان لباس و کارخانههای تولید پارچه در تعامل با یکدیگر فعالیت میکردند. قاعدهای وجود دارد مبنی بر اینکه تولیدکننده پارچه باید مطابق با طرحهای طراحان اقدام به تولید کند؛ در حالی که این روند هنوز در کشور ما وجود ندارد. طراح، طرحی میزند و سپس به دنبال پارچه مناسب برای آن میگردد. از سویی طراح باید از جامعه جلوتر حرکت کند. در کشورهای دیگر طراحان مبتنی بر دیدگاههای جامعهشناسانه و روانشناسانه از امروز برای 10 سال آینده در حال طراحی لباس هستند؛ چراکه میدانند جوامع در حال حرکت بهسمت چه تفکری هستند.»