مفهوم خانه دربرگیرنده معانی متعددی نظیر مکان تعلق، صمیمیت و خلوت است. تعلق یعنی مکانی که ما در آن اقامت داریم و هرروز از آنجا به راه می افتیم و وقتی کار یا فعالیتمان به پایان میرسد دوباره به آنجا برمیگردیم. معنای دوم خانه صمیمت است یعنی وقتی ما به خانه برمیگردیم احساس راحتی میکنیم و همان امور روزانه را انجام میدهیم؛ به معنای دیگر یعنی خانه پناهگاهی امن است. شاید ضربالمثل که گدا در خانه خود پادشاه است این مورد را بهتر بیان کند. در سومین معنا خانه مکانی است خصوصی همان مکانی که گافمن 1959 آن را منطقه پشتصحنه مینامد: در این مکان ما ماسکهای خود را برمیداریم و احساس آرامش میکنیم؛ وقتی دمغ و خسته هستیم از به خانه رفتن سخن میگوییم؛ زیرا در خانه دیگر از آن چشمهای جستوجوگر خبری نیست. این بدین معناست که ما در خانه تنها هستیم و با افرادی هستیم که به آنها اعتماد داریم. بهزعم اوژه 1995 خانه قابلیتی دارد که افراد در آن در یک شبکه اجتماعی درک میشوند و دیگران را نیز درک میکنند.
واردهاو 1999 میگوید خانه یک مکان است مرزی بین دنیای خصوصی و عمومی. ارتباط خانه با مفهوم خلوت از مدرنیته و خانواده هستهای همراه شد. ساندرز 1987 نیز میگوید در جامعه مدرن خانه یک نهاد اصلی است و از کوچکترین واحد کارآمد سازمان اجتماعی یعنی خانواده حمایت میکند و الگوهای اساسی روابط اجتماعی (نظم اجتماعی) در درون آن تولید و بازتولید میشود. پس با توجه به این نکته میتوان گفت خانه هم یک پناهگاه فیزیکی و هم روانی است. در جهانی که روزبهروز عمومیتر و متجاوزتر میشود خانه یک قلمرو شخصی محسوب میشود.
تصویر خانه بهعنوان یک مکان تعلق، صمیمت، راحتی، امنیت، خلوت و تنهایی به ظهور مدرنیته غربی مربوط میشود. انقلاب صنعتی قرن هجدهم و نوزدهم فرایند تولید را از خانه به مکانهای کاری طراحیشده کشاند. بنا بر نظر دیویدف و هال 1985 مردان، نانآور خانواده و مسئول برآوردن نیازهای اعضای خانواده به لحاظ اقتصادی شدند و زنان (مخصوصا زنان طبقه متوسط) باید در خانه میماندند و ویژگیهای زنانهای چون زیبایی، دلربایی، ظرافت، ادب و متانت، شرم وحیا، خویشتنداری و نیز اداره زندگی خانوادگی را بر عهده داشته باشند. همان چیزی که بهعنوان فرهنگ خانگی یا بهطور کلیتر ایدئولوژیهای جنسیتی مینامیم. پس شاید بتوان گفت تجربه زندگی خانگی تحت تأثیر جنسیت و طبقه اجتماعی نیز هست.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که هویتها در خانه از طریق انتخاب، جمعآوری و نمایش اشیا به تصویر کشیده میشود. به نظر وبلن 1899 در جامعه سرمایهداری افراد در پی آن هستند که کالاهایی را بخرند و به نمایش بگذارند تا بدینوسیله منزلت اجتماعی خود را بالا برند و ذائقه خود را بهعنوان ابزاری برای متمایز کردن خود از اعضای طبقات دیگر مورداستفاده قرار دهند. علاوه بر آن اموری نظیر تغییر دادن معماری و دکوراسیون آن در کنار استفاده از اشیای تزیینی و نمایشی عضویت و تعلق یا عدم عضویت و عدم تعلق افراد به گروههای اجتماعی را نشان میدهد. به گفته گیدنز 1991 جستوجو برای داشتن خانه ایدئال تقریبا مشابه جستوجو برای داشتن بدنی ایدئال، رژیم غذایی، ورزش و جراحی زیبایی است: بازتابی از حال و هوای فردگرایانه و سرشار از مدرنیته اخیر. بنابراین خانه و ما یتعلقات آن نیز در ساختن هویت افراد نقش بازی میکند. امسن و فرو 1999 میگویند تفاوتهای جنسیتی در روشی که ما خانههای خود را میچینیم هویداست. برای مثال زنان دوست دارند خانه مسکونی به نظر برسد بهشرط تمیز بودن و راحت بودن اداره آن و… . مردان ظاهری کاربردیتر، جادارتر و مدرنتر را میپسندند. البته ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که در زمان حال به دلیل متفاوت شدن شرایط مردان وزنان بهخصوص در بازار کار و تعدیل در سبکهای زنانه مردانه ممکن است مردان و زنان تجربه خانه و زندگی خانگی را کمی متفاوتتر از قبل تجربه کنند. برای مثال وقتی را در نظر بگیریم که پدران خانهدار، دورکاری و… را مدنظر قرار میدهیم. آخرین نکته در بحث از خانه نیمهتاریک خانه است یعنی خشونت و سوءاستفاده که برای هر دو جنس مدنظر است؛ در اینجا خانه بهغیراز یک مکان عقبنشینی و امنیت است و موجد ترس و ناامیدی است…