چهارباغ شاهراهی است که نقاط مختلف شهر اصفهان را به یکدیگر اتصال میدهد. آنجا فقط یک گذر درونشهری نیست، بلکه راهی است که محلههای مختلف، اقوام گوناگون و طبقات اجتماعی متعدد شهر را به هم وصل میکرد. با چهارباغ بود که یک شهروند محله باب الدشت و باغ همایون، خود را در کنار سیوسه پل باصفا و در میان محله اعیاننشین عباسآباد میدید. پس چهارباغ به نوعی بالاشهر و پایین شهر را به هم وصل میکرد. به مردم پایینشهر گذر فراخی را نشان میداد که میتوانستند از آن گذشته و به بالاییها سر بزنند! از هر لباس و از هر قوم، برای تفریح بدانجا رفته و ساعاتی را به تفرج بگذرانند. پس چهارباغ یک «گذر اجتماعی» هم بود. در مطلبی که بر اساس نوشتههای پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در زمان شاه عباس اصفهان را بازدید کرده بود، در همین روزنامه آوردیم، نشان دادیم که جنبههای اجتماعی ساخت خیابان چهارباغ از جمله «همسان سازی» جمعیتی، نیز از نکاتی است که باید در تاریخ و تحلیل خیابان چهارباغ به آن توجه کرد. ما در این مطلب با مراجعه به روزنامهها و سفرنامهها، در مییابیم که این خیابان در زمان قاجار چه سرنوشتی یافت. در واقع چهارباغی که قاجاریه از صفویه تحویل گرفت، چگونه حفظ و نگهداری کرد.
چهارباغ صفوی
در تمامی سفرنامههای عصر صفوی به طور مفصل به توصیف خیابان چهارباغ پرداخته شده است. وقتی به «پلان» چهارباغ صفوی بنگریم، در دو سوی خیابان تا برسیم به باغ هزارجریب، دهها باغ در کنار هم و به طور منظم صف کشیده بودند. باغهایی که هر یک سردری داشتند و عمارتی در وسط که به شکل یک کلاه فرنگی بود. خود خیابان هم دارای حوضها و باغچههایی منظم بود که یک نظام دقیق باغبانی، به کاشت و حراست از گلها و درختان آن رسیدگی میکرد.
چهارباغ قاجاری و سیر خرابی
اما این وضعیت در زمان قاجاریه به کلی دگرگون شد. یک دلیل عمده هم اینکه جمعیت شهر به یک دهم کاهش یافته و گذرنده چندانی برای خیابان نبود. دلیل دیگر هم اینکه حکام شهر (خصوصا مسعود میرزا ظل السلطان) چندان تمایلی به آبادانی و صفای شهر نداشتند. با مروری به منابع در مییابیم که در سال 1302 ق یعنی حدود هشتسال بعد از آغاز حکمرانی، ظل السلطان توجهی به چهارباغ نشان داد. در متن خبر روزنامه فرهنگ اصفهان به خوبی معلوم است که هیچ نوع مدیریتی بر تنظیم و تنظیف خیابان چهارباغ وجود نداشته است و نظام دولتی نیز خود را حراست از درختان و باغهای دولتی اطراف چهارباغ نمیدیده است، اما در یک لحظه تاریخی ظل السلطان دستور میدهد که به در چهارباغ و اطرافش درخت بکارید! «چون سالهای متمادی بود که چهارباغها و باغهای اصفهان از صفا افتاده و جوی و جداول و سردرهای باغهایش روی به انهدام نهاده، درختهای آنها بعضی بهواسطه بیآبی سنوات خشکسالی و برخی به جهت کثرت مرور دهور و طول زمان خشکیده و تمام شده بود، ]ظل السلطان[ در این اوقات که وقت غرس اشجار و موقع این کار بود، حکم فرمودند که در تمام چهار باغها وباغها هر قدر ممکن است اشجار متفرقه، از هر قبیل کاشته شود، لذا بر حسب امر مبارک تقریبا یکماه است جمعی کثیر مواظب این کار و در چهارباغ و باغها مشغول غرس اشجارند و در این یک ماه اشجار بیشمار از قبیل کبوده و چنار و گل سرخ و بید و بیدمشک و نارون و غیره و غیره در چهارباغها و کنارههای جداول و انهار غرس شده و اکنون کمال صفا را پیدا کرده، امید هست که به مواظبت کارگزاران] ظل السلطان [اشجار غرسشده مذکوره به ثمر رسیده و مواقع مزبوره که تفرجگاه عموم انام است تا دو سال دیگر نهایت خرمی و صفا را پیدا کرده باشد» (فرهنگ اصفهان، ش 301، 16 جمادی الاخر 1302). اما این «دو سال دیگر» به سر نرسید؛ چرا که دستور دیگری در سال بعد یعنی سال 1303 ق درباره چهارباغ رسید. موضوع آن بود که شاه قاجار، بنا به تقاضای ظل السلطان، دستور داد باغهای اطراف چهارباغ که متعلق به دولت بودند، به اشخاص و متقاضیان واگذار گردند. «چون باغهای دیوانی دارالسلطنه اصفهان واقع در دو جانب چهارباغ عتیق و جدید به سبب طول زمان و عدم توجه پیشینیان به کلی از حیثیت نزهت و صفا افتاده است، بنا به عرض درخواست] ظل السلطان [ اراده قدسیه ملوکانه بر این تعلق گرفته است که باغها مزبور به اهالی اصفهان به ملکیت مرحمت و واگذار شود تا اینکه هرکس درکمال اقدام و اهتمام در تعمیر و تنظیف باغها مذکوره کوشیده، آنها را به صورت اولیه آباد و دایر نمایند و در مقابل اینکه باغها مذکوره مجانــــا به طالبان مرحمت و عنایت میشود. در فرمان همایون شرط فراغ بر این شده است که منال دیوانی آن را موافق تشخیص دفترخانه مبارکه همه ساله پرداخته، وضع و هیئت و حدود آنهارا تغییر ندهند و هر مالکی حریم خود را درخیابانهای هر دو چهارباغ با کمال تنظیف و تنقیح نگاه داشته» (فرهنگ اصفهان، ش 365، 28 رمضان 1303). در قسمتی از متن فرمان شاه آمده است: «چون باغها دیوانی اصفهان بهواسطه طول زمان به کلی از حیثیت تنظیف و صفا افتاده و اراده قدسیه ملوکانه علاقه گرفته است که باغها مزبوره را به اهالی آنجا به ملکیت مرحمت و واگذار فرماییم تا اینکه در کمال مجاهدت و اصرار در مقام آبادی و تنظیف آن بر آمده بهصورت اولیه آباد و دایر نمایند» (فرهنگ اصفهان، ش 365، 28 رمضان 1303). البته باید بگوییم این سیاست فقط مربوط به باغهای چهارباغ نبود و در مطلبی که پیشتر در همین روزنامه انتشار دادم، نشان دادم که سیاست خصوصی سازی در دوره قاجار در سراسر کشور اجرا شد و در این میان فساد و رانتخواری هم سر در آورد و موجب خسارات زیادی گردید. بسیاری از این باغهای اطراف چهارباغ نیز به قیمت بسیار ارزان به دست اطرافیان حکومت رسید و راه نیستی را پیمود.
برای اینکه بدانیم چهارباغ عصر قاجار چه حال و روزی داشت، باید بگوییم چهارباغ در دوران ظلالسلطان مانند اغلب ابنیه و عمارات، دوران سفید و سیاهی را طی کرد. در دوران سفید به آن توجه میشد و در جهت آبادانی آن اقداماتی میگردید، اما در دوران سیاه چهارباغ نیز گرفتار تیغ پنجه دولتی گردید و رو به خرابی میرفت. یک شاهد عینی ارنست هولستر که حدود بیستسال در اصفهان سکونت داشت این دو دوران چهارباغ را چنین توصیف میکند: «این خیابان وسیع با راه آبی در وسط، و چندین حوض پراکنده و خانهها و باغهایی در دو طرف… دارای چنارهای بلند و زیبا را من در 1864 م/ 1286 ق دیدم که فاصلههای منظم از یکدیگر و همه در طول راه آب و راههای فرعی کنار دیوارهای باغ قرار داشتند و همه با هم چهار ردیف درخت را تشکیل میدادند و میان آنها گلکاریهایی بود و منظرهای بس عالی داشتند. اما پس از سال 1869 م/ 1291 ق درختهای کهن از بین رفتند و جای آنها درخت تازهای نکاشتند. آب مرتب به آنها داده نمیشد. بالاخره اغلب درختها و گلکاریها خشک شدند و از بین رفتند و اکنون چند درخت نزدیک شهر باقی ماندهاند؛ خانهها یا حوضهای قدیمی هم خراب شدهاند و مصالح آنها را میبرند» (هولستر، 1355، 78). در سال 1305 ق که لرد کرزن انگلیسی به اصفهان آمد، در سفرنامه خود از اوضاع اسفناک چهارباغ نکاتی را یادآور گردید. او پس از مراجعه به سفرنامههای عصر صفوی و بازگویی چهارباغ صفوی میافزاید: «ولی حالا چه تفاوت غمانگیزی که در آنجا دیده نمیشود! نهرها خالی است، لبههای سنگی آن شکسته و فرو ریخته است. باغچهها خشک و بدمنظره است. درختان بیشاخه یا پژمرده را سربازان ظل السلطان برای گرمکردن قرارگاه خود بریدهاند. سکوهای اطراف خیابان از میان رفته و باغ به صورت بیابان درآمده است»(کرزن، 1380، ج 2، ص 48).
روند خرابی چهارباغ ادامه یافت و شدت آن نیز بیشتر شد. حدود بیستسال بعد هانری رنه دالمانی در عصر مشروطیت چهارباغ را اینگونه دید: «متأسفانه خیابان چهارباغ نیز همچون دیگر ابنیه قدیمی از تعرض بیرحمانه ظــلالســـلطـــان مــصون نمانده است. در حال حاضر سه چهارم نهرهای اطراف خیابان که علیالدوام آبی خنک و صاف در آن جریان داشته است، وجود خارجی ندارد. زیرا حاکم غارتگر، جدولهای مرمرین آنها را از جا کنده و به فروش رسانیده است. چنانکه دیوارها و طاقنماهای اطراف خیابان نیز در شرف ویرانی کامل است. اما زیان غیرقابل جبران دیگری که از این شاهزاده ویرانگر دامنگیر اصفهان شده است، قطع چنارهای سیصدساله است که بر این خیابان زیبا سایه میافکندهاند. درست چند ماهی پیش از رسیدن ما به اصفهان ظلالسلطان هر یک از چنارهایی که ارزش تجاری داشتهاند، از روی زمین بریده و به قیمت 20 تومان به فروش رسانیده است» (دالمانی، 1378، ج 2، ص 551). این گونه بود که چهارباغ قاجاری به عصر پهلوی وارد شد.