ورزشکاران زن قهرمان نیستند؟!

در جدیدترین رده بندی فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) نام تیم ملی فوتبال بانوان ایران برای چندمین بار در سال‌های اخیر از رنکینگ فیفا حذف شده است. طبق قوانین فیفا تیم‌هایی که بیش از پنج بازی و بیشتر از هجده ماه با تیم‌های رسمی بازی نکرده باشند در این رده‌بندی حضور ندارند. تیم ایران پس از بازگشت از مرحله دوم انتخابی المپیک در فروردین 97، تعطیل شد و همچنان بدون سرمربی است. هرچند این روزها در ورزش‌های گروهی مردان نیز شاهد مشکلات مدیریتی و فقدان برنامه‌ریزی درست هستیم، اما آنچه ورزش مردان را فراتر از این مشکلات همواره مهم و زنده نگه داشته است، مخاطبان و علاقمندان این ورزش‌ها هستند. 

فوتبال و ورزش زنان، با عدم حضور طرفداران و تماشاگران و با ایجاد نکردن لذت جمعی، حیاتی غیر اصیل و غیر ریشه‌ای دارد. ورزش زنان این روزها بیشتر کارکردهایی فردی همچون سلامت دارد تا نمایش جمعی هیجان و لذت. ورزش بانوان هرگز به عنوان امری که می‌تواند تولید لذت جمعی کند در جامعه ما مطرح نشده است.

ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری به این نکته اشاره می‌کند که کلیسا در قرن هفدهم ورزش را به عنوان ابزاری برای ابراز احساسات آنی و پیش‌بینی نشده به رسمیت نمی‌شناسد و اگر باعث لذت، غرور یا صرفا پاسخ به نیاز غریزی محض می‌شد کاملا محکوم بود. اگر ورزش صرفا وسیله التذاذ یا تحریک غرور رقابت، غرایز خام، یا میل نامعقول به قمار تبدیل می‌شد به‌طور مطلق محکوم بود. در هنگام وقوع انقلاب اسلامی در سال‌های نخست، ورزش‌های مدرن مانند فوتبال به منزله امری سکولار و غربی در تعارض با ارزش‌های انقلاب دانسته شد و گفتمان پیرامون این ورزش‌ها به گونه‌ای مفصل‌بندی می‌شد که به این امر مدرن و سکولار در گفتمان خودش معنا دهد. در نتیجه ورزش‌های گروهی و مسابقات بین‌المللی حامل ارزش‌هایی معنوی و در خدمت اشاعه فرهنگی و نمایش قدرت جامعه‌ای با اخلاق معنوی دانسته شد. اما نمایش فوتبال مردان از طریق رسانه‌های عمومی معادلات را در ذهن هوادارانش به گونه‌ای دیگر شکل می‌داد. هواداران جدی ورزش‌های گروهی که آیین‌های هواداری را شکل می‌دهند از طریق نمایش زنده و لحظه به لحظه قدرت و مهارت و با ایجاد هیجان رقابت در مستطیل چشم‌نواز شکل می‌گیرند. فحش‌ها، درگیری‌های فیزیکی، اعمال تحریک آمیز بصری، رفتارهای آیینی در ورزش مردان بخش مهمی از حیات این ورزش را شامل می‌شود و مفاهیم هواداری و وفاداری تیمی را شکل می‌دهند که در ادامه حیات یک ورزش نقش بسیار مهمی دارند. در اصل ورزش مردان حیاتش را مدیون ایجاد اشکال مختلفی از لذت است اما ورزش و مسابقه‌ای که نمایش داده نمی‌شود هوادار جدی ندارد. ورزش زنان بازده مالی ندارد، هرگز هوادار جدی و مناسک و آیین‌های هواداری به خود ندیده است. ورزشکاران زن هرگز در حد و اندازه‌های یک قهرمان در جامعه کارکرد نداشته‌اند و ویژه نشده‌اند. اساسا هرگز شاهد نمایشی از قدرت و مهارت و سرعت آنان نبوده‌ایم. کارکرد ورزش زنان و اخبار مربوط به آن برای دنبال کنندگانش بیشتر به شکل نوعی از فعالیت مدنی در جهت حمایت از حضور زنان در عرصه‌های عمومی بوده تا اینکه خود نمایش و ورزش اهمیت ذاتی داشته باشد یا خود تولید لذت و رقابت از طریق نمایش مهارت حائز اهمیت باشد. ورزش زنان در کشور ما غالب اوقات بر همین منوال پیش رفته است. در نتیجه در جایی که باید واکنش عاطفی برانگیزد، واکنش عقلانی برمی‌انگیزد در ساز و کاری که عقلانی هم نیست. آنچه واکنش عاطفی برمی‌انگیزد صرف برد و باخت نیست بلکه تک تک نشانه‌ها، از مصدومیت‌ها، شیوه به ثمررسیدن گل‌ها، ضربات پنالتی، تکل‌ها و حتی ظاهر بازیکنان، واکنش‌ را برمی‌انگیزاند. یک هوادار فوتبال در طول یک مسابقه هیجان، شادی، تعلیق، خشونت، تنفر و لذت را تجربه می‌کند. بعد رسانه‌ها به این احساسات شکل منسجمی می‌دهند و آیین‌های هواداری جمعی شکل می‌گیرد که نخبگان هواداری و اعمال افراطی آن‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری آن دارد. پس از ورود هوادار و شکل‌گیری این ساختار است که پای سرمایه به این عرصه‌ها باز می‌شود و دیگر فهمیدن این نکته که چگونه تعلق عاطفی هوادارن به تیم محبوبشان صرفه اقتصادی می‌آفریند و به خرید محصولی از یکی از اسپانسرهای آن باشگاه منتهی شود چندان دشوار نیست. هر چند در کشور ما این چرخه تبدیل لذت به سرمایه و برعکس در ورزش مردان نیز با اشکال و اختلال مدیریتی مواجه است اما در ورزش زنان و در عدم نمایش مسابقات ورزشی زنان و به تبع آن ایجاد نشدن لذت جمعی، تامین سرمایه مالی از مشکلات جدی است. ورزش زنان در چنین شرایطی حتی نیازهای ایدئولوژیک نظام مدیریتی در مجموعه مورد بحث  را در راستای اقناع آنان برای تامین منابع مالی مورد نیاز فوتبال زنان تامین نمی‌کند و کارکرد تبلیغی چندانی برای گفتمان هژمونیک ندارد. مخاطبان اخبار موفقیت‌ها و  شکست‌های ورزش زنان تنها تعداد محدودی از فعالان اجتماعی هستند و هرگز به لایه‌های زیرین نظام اجتماعی راه نمی‌یابد و بالتبع نمی‌تواند منشا اثر جمعی باشد. هرچند در چنین سازو کاری دستیابی زنان به مهارت‌های حرفه‌ای ورزشی دشوار و گاهی غیرممکن است، حتی در صورت وجود و پرورش استعدادهای ورزشی، زنان هیچ ابزاری برای نمایش مهارتشان در اختیار ندارند. درجایی که مردان آزادانه از خلال نمایش راه رفتن و دویدن و مهارتشان در میان خیل عظیمی از هوادارانشان اعتبار کسب می‌کنند. هواداران، این ورزشکاران و مسابقاتشان را از طریق رسانه‌هایی دنبال میکنند که ابدا بی‌طرف نیستند و روایتی دراماتیک از مسابقات ورزشی ارائه می‌دهد. رسانه‌هایی که در نمایش مسابقات به مدد نور و رنگ و تکنولوژی و از طریق شیوه حرکت دوربین‌ها، لذت و قهرمان و اسطوره تولید می‌کنند. در چنین ساز و کاری و از طریق همین نمایش‌ها ورزشکاران و باشگاه‌های فوتبال در محبوبیت و اهمیت تا حد تقدس پیش می‌روند. در نتیجه طبیعی این نابرابری‌هاست که ورزش حرفه‌ای زنان روز به روز بیشتر به حاشیه رانده و نادیده گرفته می‌شود و از اهمیتش در اذهان عمومی کاسته می‌شود.